عنصر بدن در هنر بازیگری چه اهمیتی دارد؟

بازیگری یکی از مشاغل محبوب در سطح جهان محسوب می‌شود، بازیگری فارغ از شهرت و ثروتی که ممکن است برای فرد بازیگر به همراه داشته باشد، جهانی است که می‌توان در آن ایفای نقش در قالب شخصیت‌های مختلف را تجربه کرد.

عنصر بدن در هنر بازیگری چه اهمیتی دارد؟به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بازیگری یکی از مشاغل محبوب در سطح جهان محسوب می‌شود، بازیگری فارغ از شهرت و ثروتی که ممکن است برای فرد بازیگر به همراه داشته باشد، جهانی است که می‌توان در آن ایفای نقش در قالب شخصیت‌های مختلف را تجربه کرد.

در این بین اکثریت مواقع بازیگری به عنوان یکی از مشاغل سخت جهان محسوب می‌شود، شاید از دور برای بسیاری اینکه بازیگری اتفاقی سخت باشد، قابل لمس نباشد، اما اگر به صورت اصولی و به مفهوم واقعی به بازیگری نگاه کنیم، این هنر به واقع به تمرین، مطالعه، شهود و مطالعات فراوانی نیازمند است.

بدن در هنر

حضور بدن به عنوان عامل اصلی زیست شناسانه انسان است. او تمام امکانات عینی ابزاری خود را از بدن به وام می‌گیرد و در مدتی محدود آن را استفاده ومجددا به هستی پس می‌دهد.

شروع توجه به بدن به عنوان یک عنصر حیاتی – زیستی بدون تردید به اولین نشانه‌های زیستی بشر در طفولیت او بر می‌گردد. در آن لحظه‌ای که انسان – طفل تمام پیرامونش را از طریق لب‌هایش می‌شناسد و تمام کنش و بر هم کنشش با جهان از طریق لب‌هایش است.

شناخت بشر نیز با هنر از همین طریق است: دیونیزوس. اما مطابق آراء نیچه در مقابل دیو نیزوس، خدای دیگری نیز هست که خدای موسیقی است، یعنی: آپولون.

چگونه هنر به سمت بدن می‌رود با ورود موسیقی و جنگ. یعنی دو عملی که زبانش در آن زمان بدن است و احساسی که برای انسان به همراه می‌آورد، همان قدرت و اعتماد به نفسی است که از کشیدن گوزن بر دیواره غار به او دست می‌دهد و همواره می‌داند که غذایی برای خوردن دارد.

این احساس نیز برابر همان احساس کتارسیس در هنر کلاسیک است. انسان وقتی در برابر نگرانی‌های خود پیروز می‌شود که قوای بدنی لازم را داشته باشد. در هنر کلاسیک چنین نیرویی او را به تطهیر از طریق ترس و شفقت می‌کشاند. اما در روم باستان که اساس کار هنری نیز جنگ است و کشت و کشتار و تفریحات نیز از همین فرمول استفاده می‌کنند، کتارسیس نوعی لذت نجات بشر از مرگ وحشتناک گلادیاتوری است و در همین زمان که دو عنصر موسیقی رزم و مبارزه تنها عناصر صحنه‌های هنری است، تنها نکته لذت بخش زنده ماندن است از شر خود انسان.

می‌دانیم که هنر یونان در بیان و در برابر خدایان بود؛ اما هنر روم هنر جنگ آرایی است. البته همین واپس کشیدن از رویارویی با خدایان و بلایای طبیعی که شکل اسطوره به خود گرفته و تبدیل آن به صحنه‌های گلادیاتوری و انسان در برابر انسان بودن، کمک بسیار شایانی به زمینی‌تر شدن و بالا رفتن دقت هنری بشر می‌کند. حالا در این لحظه روایت اصلی مبارزه است و آنچه که مبارزه را با ظفر همراه می‌کند، بدن است. حالا دیگر رقص ساتیری که جنبه خدایانی دارد، کارکردی ندارد. رقص در صحنه نبرد به قصد نشان دادن بدن و نیرو‌های آن است.

این زبان دارای گستردگی زایدالوصفی است. در همین لحظه که این مقاله تحریر می‌شود در بسیاری از مناطق خراسان، عده قلیلی که ساز‌هایی همچون سه تار، دو تار و یا تار می‌نوازند و یا به حرکت‌های آیینی و رقص گونه خطه خود آشنایی دارند، پس از مرگ یک عزیز به خصوص در سنین پایین به این هنر‌ها روی می‌آورند تا همچون برگزاری یک آیین بازگشت، تمام بازماندگان به زندگی بازگردند (قسمتی از کار بخشی خوان‌های بجنورد)

در این میان یک بازنگری وسیع در لغات هنری به وجود می‌آید: آنتاگونیست که در یونان باستان به معنی ضد قهرمان است، در معنای ریشه‌ای‌تر خود، یعنی عضلات منقبض شونده و پروتاگونیست که در یونان باستان به معنی قهرمان است در جایگاه عضلات پیش برنده قرار می‌گیرند.

به تدریج با هنر روم، ارجاع هنرمند پیش از اسطوره‌ها و طبیعت به بدن باز می‌گردد. می‌خواهم اولین قدم هنر بدن را در جهان امروز، همان اتفاقات قهرمانانه روم باستان بدانم؛ هر چند که خیلی از اوقات این نگاه گلادیاتوری فجایعی به بار می‌آورد که خود به خود در حد مزموم‌ترین دوره‌های تمدن روم باستان قرار می‌گیرد.

در این دوره جنگ نیز تبدیل به یک رقص می‌شود که دو مبارزه و حریف باید به عضلات هم نگاه کنند و بهترین جواب را به حرکت‌های عضلانی همدیگر بدهند؛ چرا که آن‌ها می‌دانند وقتی قسمتی از بدن برهنه حریفشان منقبض شود یعنی حریف از قسمت قرینه آن عضو قصد فرود آوردن ضربه را خواهد داشت و این شاید اولین مرحله هنر بدن است یعنی وارد کردن نظریات ارسطو در روایت آنجا که می‌گوید: روایت، نسخه برداری از یک واقعه است و همین به معنای وارد کردن بدن در واقعه و در اصلیت درام است.

قبول پارادوکسیکالیته و یا تضاد نمایی اورگانیکی بدن در هنر قبول این واقعیت است که بدن کهکشانی است برابر و در جهت تمامیت هستی و کهکشان و حالا بشر می‌داند که تقلید او از بدن حتی قدرت صنعتی او را ترقی می‌دهد و در واقع یونانیت به نوعی نگاه شرقی (مصری) دست پیدا می‌کند که در آن رسیدن به بدن فقط برای آرایش نیست، بلکه هدف بالاتری را دنبال می‌کند.

یک مصری اشراف زاده، تمام سعی خود را می‌کرد تا با کشیدن نقوش مار بر روی بدن به رمز و راز این حیوان که به عقیده او متعلق به زمین نبود و نشانه سلامتی بی حد و مرز دست پیدا کند. اما به تدریج وقتی فراعنه این نماد را سمبل پادشاهی قرار می‌دهند این هنر تبدیل به یک کالای مصرفی شده و ارزش ماهوی خود را از دست می‌دهد تا جایی که فقط در حد یک آرایش باقی می‌ماند.

منبع: میزان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار