تریدرها و راه صد ساله‌ای که می‌خواهند یک شبه بروند!

رسیدن به پول همیشه و همه جا شیرین است به شرطی که از راه درست باشد. اما برای برخی از ما وسوسه‌های فریبنده‌ای هم پیش رو است. پیشنهاد طی کردن مسیر یک شبه به جای ره صد ساله!

کسی را می‌شناسید که بخواهد پولدار شود؟ چه سوال عجیبی! بهتر است بگوییم کسی را می‌شناسید که نمی‌خواهد پولدار شود؟ آن هم این روزها که از هر دری بزنی و هر حرفی را در جمعی پیش بکشی یک سر تقصیرش را به خراب بودن اوضاع اقتصادی ربط می‌دهند. تورم بالا، گران شدن اجناس و… همه بهانه‌هایی است که صدای همه را درآورده و بازار راه‌های پیشنهادی یک شبه پولدار شدن را داغ کرده است.

حالا نه یک شبه، ولی اگر به فضای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی سر زده باشیم حتماً می‌دانیم که به قول بازیگر فیلم مارمولک: «به تعداد آدم‌ها راه ایت برای رسیدن!» انواع و اقسام دوره‌های مختلف برای اینکه از پول کم به سرمایه‌ای زیاد آن هم در زمان کوتاه برسیم. ولی با وجود این‌که باور این حرف‌ها همیشه برای‌مان سخت بوده، همه ما آدم‌هایی را می‌شناسیم که در همین معرکه دم به تله داده‌اند. موفق یا ناموفق! چیزی که این روزها هم خیلی مد شده «ترید کردن» در بازار رمز ارز است که دنیای کلاس‌های آموزش ترینگ هم در صفحات مختلف در فضای مجازی وجود دارد. پس سراغ یکی از متخصصن «سواد مالی» رفتیم و از او در این مورد سوالاتی داشتیم.

سواد مالی

بنده کمیل رودی، دکترای مدیریت از دانشگاه تهران گرایش رفتار هستم. اصولاً رشته مدیریت در مورد تصمیم گیری است، که انسان‌ها چطور تصمیم بگیرند؟ در سطح فردی گروهی و سازمانی و ملی. در واقع ما در مدیریت راجع به موضوعات مختلف و در سطوح مختلف تصمیم می‌گیریم. یکی از موضوعات مالی است و یکی از سطوح فردی است.

از سال ۹۵ آغاز کردیم. ۶ سال است در شرکت دانش بنیان پارت که یک نهاد مالی دارد و تنها نهاد دانش بنیان بازار سرمایه است مشغولم. کار اصلی ما پردازش اطلاعات مالی است. ۱۷ سامانه دارد که یکی از سامانه‌های آن سیگنال است. یکی ره سام یکی دیگر از سامانه‌ها مرات است. یکی از بیزینس یونیت‌های آن‌هم آکادمی هوش مالی است. شش سال است در آکادمی هوش مالی کار ترویج سواد مالی را داریم انجام می‌دهیم.تدریس، مشاوره و ترویج سواد مالی.

اهداف سرمایه گذاری

اخیراً در جامعه با پدیده‌ای مواجه شده ایم که در این یک سال و خورده‌ای تعداد آنها زیاد شده است. پدیده‌ای است که اصطلاحاً می‌گویند تریدر. افرادی که به خاطر اینکه پولی که دارند را تبدیل به مقدار پول بیشتری به کنند. فضایی شبیه به بورس.

ما از تورمی که در کشور داریم باید بپذیریم که ارزش پول مان دارد کمتر می‌شود و نگرانی و دغدغه مردم اول برای حفظ ارزش پول شان و دوم برای افزایش دارایی شان باید پذیرفته شود. این نگرانی درست است که «می‌خواهم پولم را حفظ کنم.» «ارزش آن را حفظ می‌کنم.» و «می خواهم آن را رشد بدهم و از آن درآمد داشته باشم» این یک دغدغه درست است و یک نگرانی درست است و یک مسئله مالی است. حالا باید ببینیم سواد مالی چه پاسخی به این مسئله می‌دهد.

از نظر سواد مالی اگر بخواهیم نگاه بکنیم پاسخ سواد مالی این است که شما باید پول را سرمایه گذاری بکنید. اگر این کار را بکنید در مرحله اول ارزش آن حفظ می‌شود و در مرحله دوم یا رشد می‌کند یا درآمد ایجاد می‌کند. مفهوم «حفظ ارزش پول» که مشخص است، یعنی بتواند تورم را پوشش بدهد. اگر تورم ۴۰ درصد است بتواند بازدهی ۴۰ درصدی به تو بدهد. اگر تورم ۲۰ درصد است بتواند بازدهی ۲۰ درصد بدهد. دست کم در کشور ما هدف اول سرمایه گذاری حفظ ارزش پول است. حالا جاهایی که تورم‌های کمی را تجربه می‌کنند این جزو اهداف سرمایه گذاری نیست.

در مرحله دوم رشد سرمایه است. مثلاً من ده میلیون دارم می‌خواهم در عرض چهار سال بشود ۳۰ میلیون. یک افق رشد دارد یا یک افق درآمدی دارد. می‌خواهم پولم را سرمایه گذاری بکنم. ماهیانه ۴۰۰ هزار تومان، دو میلیون یا… به درآمد من اضافه شو.د اینها می‌شود «اهداف سرمایه گذاری».

سه رکن دارد

سرمایه گذاری کار درستی است. سواد مالی هم توصیه کرده است که برای حفظ ارزش پول و اهداف رشد یا درآمد این کار را انجام بدهد. حالا سوال این است که «من چطور درآمدم را سرمایه گذاری بکنم؟» و «راه درست آن چیست؟»

سرمایه گذاری از یک منظر دیگر سه رکن دارد. حقوق مصرف کننده، محصولات و خدمات مالی. حمایت باید از سوی دولت انجام می‌شود. یعنی برای مصرف کننده محصولات و خدمات مالی، باید حمایتی وجود داشته باشد. اینجا سرمایه گذار یک مصرف کننده است چون در بورس سرمایه‌گذاری می‌کند. مصرف کننده یکی از ابزارهای بورس می‌شود که از خدمات بورس یا محصولات بورس یا نظام بانکی یا بیمه پس دولت دارد استفاده می‌کند.

در کنار آن بخش خصوصی است که باید شمول مالی یا دربرگیرندگی محصولات مالی را افزایش بدهد. یعنی دسترسی مردم به محصولات را افزایش بدهد. باید عدالت برقرار بشود. یکی در روستایی دور افتاده از مراکز شهر، همان دسترسی را داشته باشد که یک نفر در مرکز پایتخت دسترسی به امکانات عمومی دارد.

شمول مالی

مردم چه چیزی باید داشته باشند؟ مردم باید سواد مالی داشته باشند و لازم است برای اینکه موفقیت در این حوزه صورت بگیرد از این سه رکن، حمایت از مصرف کننده محصولات مالی و شمول مالی و سوم سواد مالی حمایت شود. حالا بیایید بررسی کنیم که کدام مقدم است؟

ببینید وقتی دولت شمول مالی را به بخش خصوصی می‌گوید یا خودش این کار را می‌کند، مثلاً سهامداران را از ۸ میلیون به ۴۰ میلیون می‌رساند. دولت با این کار مردم را سهامدار بورس می‌کند و می‌گوید من به شما کد سهامداری می‌دهم. یعنی شمول را افزایش می‌دهد. افزایش شمول اگر بدون سواد مالی باشد مردم آسیب‌پذیرتر می‌شوند. یعنی آن بخش از مردمی که سواد مالی ندارند، با افزایش شمول مالی آسیب بیشتری می‌بینند. چرا؟ چون آگاهی ندارند.

باید بلد باشی

در سرمایه‌گذاری، سواد مالی حرف اول را می‌زند. فرایند سرمایه‌گذاری فرایند گرفتن پول از آدم‌های ناآگاه و دادنش به آدم‌های آگاه است. حالا در هر حوزه‌ای، مثلاً طرف می‌رود در ملک یا ماشین یا ارز یا سکه و طلا هر حوزه مهمی. شناخت و آگاهی از آن حوزه مهم است. یعنی داشتن سواد از آن حوزه. اگر بگوییم که طلا خیلی خوب است، من می‌گویم هزار نفر در بازار طلا می‌روند ولی ضرر می‌کنند. چه کسی ضرر نمی‌کند؟ کسی که بازار را بلد است. پس این آگاهی می‌خواهد.

در حوزه‌هایی مثل بورس این نیاز به آگاهی دوچندان می‌شود. یعنی یک موقع ریسک طلا سرقت است یا ریسک ارز تقلبش است یا در ملک ماهیت حقوقی قراردادهای آن است. ولی در بورس دقیقاً مهارت و توانایی است. کاربلدی است. علاوه بر آن دانایی و توانایی معامله در بازارهای مالی مهمترین شاخصه موفقیت است. پس از اینکه ریسک بزرگی را متوجه سرمایه گذار می‌کند، حالا سواد مالی می‌گوید شمول مالی‌ات افزایش پیدا کرده است. دولت هم حمایت می‌کند. آیا من باید مستقیم وارد بازارهای مالی بشوم؟

سواد مالی اینجا دو حرف می‌زند: «اگر شغلت حضور در بازارهای مالی است، مستقیم وارد شو اما اگر شغل شما حضور در بازارهای مالی نیست باید غیر مستقیم سرمایه گذاری بکنید. شما اجازه ندارید به صورت مستقیم وارد بازارهای مالی بشوید، چون هم بازار را خراب می‌کنید هم خودتان و هم پولتان را!

نباید مستقیم وارد شوید

سواد مالی نسخه‌ای که دارد می‌گوید باید سرمایه‌گذاری کرد ولی شما نباید مستقیم وارد آن شوید. چون حضور مردم عادی در بازارهای مالی به خودشان صدمه می‌زند. بازار هم و پول مردم را از بین می‌برد. چون آگاهی لازم را ندارند.

در نظام بازار سرمایه گذاری ما دو راه غیر مستقیم وجود دارد. سبدگردان و صندوق‌های سرمایه‌گذاری. در هر دو این‌ها پول را به یک کاربلد می‌دهند. کالا در صندوق‌های سرمایه گذاری به صورت سبدی از سهام خریداری می‌شود. در سبدگردان هم سبدی را برای من تشکیل می‌دهند. در هر دو حالت سبد من را افراد حرفه‌ای مدیریت می‌کنند. افرادی که کارشان این است!

من به عنوان معلم، به عنوان کارمند، به عنوان مکانیک یا خواربار فروش، نباید هیچ وقت در بازارهای مالی به صورت مستقیم پا بگذارم. چون شغل من این نیست! من باید بروم کسی که شغلش این است را پیدا کنم و کار را به او بسپارم. این درست است. این یعنی ورود غیر مستقیم به بازارهای مالی.

حالا! ممکن است بازارهای مالی حمایت از مصرف کننده محصولات مالی نداشته باشد. سواد مالی می‌گوید چون آن رکن اصلاً وجود ندارد، من اصلاً توصیه نمی‌کنم که وارد این بازار بشوید. ممکن است هزار نفر هم در آن پول در بیاورند. اما قابل توصیه نیست. سوال مهمی که دارم اینجا این است:

آیا رمز ارزها در کشور ما حمایت از مصرف کننده مالی را دارد؟

خیر پس از حضور در آنجا اصلاً درست نیست. اولاً اینکه ما در کشورمان قانون استفاده از رمزارز را نداریم. دوماً فرض کنید قانون آن را هم داریم. ما تحریم هستیم. اگر آی پی ایران را تشخیص بدهد بلوکه می‌شود. حالا ممکن است بگویید ۱۰۰ نفر هم انجام داده‌اند و بلوکه نشده است. ولی می‌خواهم بگویم که من به عنوان یک آموزش دهنده به عنوان یک فرد مشرف نسبت به بازارهای مالی می‌گویم: «نه تنها قانونی در کشور ما وجود ندارد بلکه قانون‌های بین المللی ضد ما هستند. پس چرا باید به عموم توصیه بکنم که در این بازار بروند؟» ضمن اینکه حتی اگر قانون وجود داشت. حتی اگر قانون بین الملل حامی ما بود. با این حال ما ورود مستقیم را توصیه نمی‌کنیم. باید فرد معامله گر باشد تا توصیه به ورود او را داشته باشم. واقعاً معامله گر! یعنی کسی که واقعاً به عنوان یک معامله گر استخدام شده است. می‌نشیند بازارهای مالی را بررسی می‌کند. کارش این است. تریدر رسمی است. یعنی رفته است آزمون‌های بازار سرمایه را دیده است، گواهینامه‌های معامله‌گری دارد. می‌رود آنجا می‌نشیند برای رصد بازارهای جهانی. کارمند نیست که فقط بخواهد یک سری به بازارهای مالی جهانی بزند. اتفاقاً از صبح می‌نشینند و بازارها را تحلیل می‌کند و می‌خواهد یک چیز را بخرد و بفروشد بین شش روز تا دو هفته وقت تحلیل می‌گذارد. حالا تحلیل تکنیکال و فاندامنتال ابزارها را می‌شناسد.

فرمول موفقیت

موفقیت یک فرمول بیشتر ندارد و آن این است که «فرمولی ندارد جز تلاش و پشتکار در کار!» هر کسی که موفق است اوضاعش همین است. یعنی از مسیر درست. مثل اینکه بگوییم پزشکی را می‌شناسم که ۱۰ جراحی قلب موفق انجام داده است. اگر بخواهید به شما یاد می‌دهد که چطور جراحی قلب موفقی انجام دهید! یک موقع هست که من می‌روم درس می‌خوانم و متخصص آن کار می‌شوم که حرف دیگری است. ولی ریسک خیلی بالایی است که من اگر قلبم درد می‌کند، بروم خودم در چهار دوره آموزش جراحی قلب شرکت کنم و بخواهم خودم مشکل خودم را برطرف کنم و بگویم شاید موفق شوم.

از ابعاد و شاخص‌های ارزیابی سرمایه گذاری، ریسک آن است. این کار ریسک فوق‌العاده بالایی دارد. چرا دارد؟ من میگویم که این مفاهیم زرد است. مثل روانشناسی و موفقیت از زرد. مثل کارآفرینی زرد. این همه ثروت آفرینی زرد است. آکادمیک نیست. فرایند نیز ساختار ندارد. خوب این یک ریسک خیلی بالایی دارد.

اگر معلمی، معلم باش!

به ما هم مراجعه می‌کنند که چرا کلاس آموزشی نمی‌گذاریم. مسئله این است که چون ما همه مسیر را دیده ایم (مبدا و میانه و مقصد)، به طی مسیر درست اصرار می‌کنیم. ما می‌گوییم با این سبک شغلی که مثلاً معلم هستید، خرید می‌کنید، تو دانشجویی و ترید می‌کنی، ما با این مخالفیم. می‌گویم اگر معلمی معلم باش! می‌گوید پولم را چه کنم؟ می‌گوییم پول را بده به صندوق سرمایه گذاری. بگذار در صندوق سرمایه گذاری با درآمد ثابت. نمی‌توانیم وقتی راهنمایی و رانندگی یاد می‌دهیم بگوییم اگر می‌خواهی بپیچی برو منتها الیه چپ بعد همه را قیچی کن و بپیچ راست. اینکه در جامعه این اتفاق می‌افتد را من دقیقاً این‌طور می‌بینم. آدم‌هایی از سمت چپ می‌پیچند جلوی همه و از خروجی سمت راست بیرون می‌روند. می بی نم که در جاده‌ها با اینکه از بغل یک عده می‌روند و می‌پیچند.

من به عنوان یک نهاد آموزشی نباید و نمی‌توانم و هم اینکه کار درستی نمی دانم که این کار را آموزش دهم. من می‌گویم راه این است اگر ترافیک است اگر سمت راست ترافیک است و باید در همین سمت راست بمانی. می‌گویم پولدار شدن فرع بر انسان درست بودن است. در مکتب فکری من این است که یک انسان درست باش پولدار هم باش اشکال ندارد. تو شمال برو لذت هم ببر. اما در جاده در خاکی نرو و خلاف انجام نده. می‌دانید چه می‌گویم؟ می‌خواهم بگویم که این فرع موضوع است. موضوع اصلی انسانیت ماست. به عنوان یک انسان باید درست تصمیم بگیرم و وقتی شاخص‌ها را می‌گذارم کنار یکدیگر می بی نم که این روش ترید در این روزها تصمیم درستی نیست. که من برای این وارد معاملات بازارهای سرمایه گذاری بشوم که پولدار شوم.

به کارتان بچسبید

ممکن است کسی به من بگوید که کار من این است. باشد قبول. اگر می‌خواهید این کاره بشوید بروید درسش را بخوانید. معامله‌گر بشوی.د در یک نهاد مالی کار بکنید. ولی اگر کار شما چیز دیگری است، به کارتان بچسبید. ما همه کارهای مان را رها کرده ایم و می‌خواهیم یک کار دیگر بکنیم. چرا؟ که پولدار بشویم.

یکی می‌گفت: «می‌خواهید چه کاره شوی؟» گفت: «می‌خواهم بروم دکترا بگیرم» چرا دکتر بشوی؟ گفت: «می‌روم مطب می‌زنم. مردم را درمان می‌کنم. پول می‌گیرم.» گفت: «برای چه پول می‌گیری؟» گفت: «می‌خواهم یک کامیون بگیرم و بزنم به جاده!» من می‌خواهم بگویم: «تو از مسیر اشتباهی می‌روی. از اول برو شاگرد راننده بشو. راه این نیست. مسیر این است. اگر واقعاً می‌خواهی راننده ترانزیت بشوی باید از شوفری شروع بکنی.» ما برای اینکه تو تریدر بشوی یک ساختار رسمی برای آموزش داریم که روی آن نظارت است. روی آن کنترل از محتوا و قوانین و مقررات است و همه چیز شفاف است. در آن ساختار رسمی انسان می‌تواند بگوید «ساختار رسمی آموزش» و ما دوره‌هایی برای تریدر شدن داریم. برود آموزش ببیند. ولی متنفرم از کسی که کارمند دولت باشد و ترید کند. می‌گویم این همه جا را خراب می‌کند. هم پول خود را هم کار خود را و هم مملکت را خراب می‌کند. اگر روزنامه‌نگاری یک روزنامه‌نگار خوب باش! پولت را بده دست کاربلدش. اگر معلمی معلم خوب باش. هرکسی هستی خودت باش. ما کمی هیجان‌زده هستیم. می‌پذیرم. می‌گویم دغدغه مهم نیست حفظ ارزش پول، رشد پول، ایجاد درآمد کار درستی است. اما نباید به روش غلطی انجام بگیرد. این کار درست را باید به روش درست انجام داد. روش درست این است که بدهیم دست کاربلدش.

برای یک نفر نمی‌ارزد

بورس لندن ورودش ۲۰ هزار پوند لازم دارد. یعنی اینکه افراد عادی اجازه ندارند که وارد آن بشوند. یعنی نمی‌ارزد برای یک آدم عادی که وارد بورس لندن شود. چون هم خودش را خراب کند و هم بورس را خراب کند و هم پولش را از بین ببرد. برای چه کسی می‌ارزد؟ برای کسی که صندوق سرمایه گذاری دارد. کسی که یک شرکت مالی دارد. کسی که بیست تریدر استخدام کرده است. برای یک نفر نمی‌ارزد. متاسفانه ما بدون اینکه سواد مالی را افزایش بدهیم شمول مالی را افزایش داده ایم. از آن طرف حمایت درستی هم نداریم. یعنی سه کار غلط را با هم انجام می‌دهیم.

دولت طرح حمایتی از مصرف کننده محصولات مالی حتی برای سهم خودش ندارد. سه سال از ماجرای پالایش یکم می‌گذرد. هیچ حمایتی! یعنی پنج میلیون‌هایی که فروخته اند. بعد از سه سال همان پنج میلیون است. حمایت نداریم. از آن طرف شمول مالی را افزایش داده‌ایم. آدم‌ها را وارد بورس کرده است و ۴۰ میلیون کد سهامداری داریم. این ۴۰ میلیون بدبخت‌تر نسبت به قبل داریم. ۴۰ میلیون پول از دست داده تر داریم. چرا؟ چون سواد مالی آن را نداریم و آدم‌ها مستقیم وارد بورس شده اند. تب بورس آنقدر بالا رفته است. اینکه ساختار رسمی ما بود، درخت خربزه الله اکبر!

در ساختار غیر رسمی که هیچ، در بازار بورس خودمان تریدر داریم. اما در بازارهای بورس جهانی نداریم. ما امکان نداریم به عنوان یک ایرانی. یک موقع است قانون کشور می‌گوید برو و من هوای تو را دارم. قانون بین‌المللی هم سکوت کرده است. قانون بین‌المللی هم بر ضد ماست. یعنی در هر حوزه ترید بین المللی معنادار است. من این را نقض نمی‌کنم. ممکن است کسی بگوید می‌روم در ترکیه یا دبی مقیم می‌شوم. می‌گویم این نسخه درست نیست. این راه درست نیست. می‌گوید اگر طرف را دست و پایش را بگیرید و بیندازید داخل استخر شنا یاد می‌گیرد. می گویم بله اما این روش درست آن نیست. روش درست برود کلاس شنا که احتمال غرق شدن کم است. مسئله این است که به ما یاد داده‌اند که ساختار رسمی کارآمد نیست. بخش حمایت از مصرف‌کننده لنگ می‌زند. یعنی ممکن است بگوید مردم سواد مالی درستی ندارند. می‌روند در حوزه‌های موسسات مالی غیرمجاز. چیزهایی مثل پدیده شاندیز به وجود م‌آید.

البته که بخشی از آن برمی گردد به مردم و سواد مالی ولی یک بخش برمی‌گردد به حمایت از مصرف کننده. آن هم ضعیف هست و دقیق هم نیست. رکن افزایش شمول هم که رکن آخر است. ما از اول از آنجا شروع کرده ایم. در صورتی که درستش این است که اول سواد باشد و بعد حمایت باشد، آن موقع شمول مالی معنا دارد.

پولدار بودن یا مدیریت پول

موضوع سواد مالی پولدار بودن نیست، موضوعش مدیریت امور مالی است. یعنی می‌گوید اگر شما ماهی ۸۰۰ هزار تومان دارید، چطور مدیریت دخل و خرج کنید که کیفیت زندگی خوب و در اندازه خود تجربه کنید. اگر درآمد ۸۰ میلیون هم دارید، همین. موضوع آن مدیریت دخل و خرج است. موضوعش موفق مالی شدن و ثروتمند شدن نیست. سواد مالی موضوعش مدیریت دخل و خرج است. باید بر دارایی‌ها و دخل و خرج خود مدیریت کنند. ممکن است در نتیجه آن انسان پولدار هم باشد. اما لزوماً این نیست و هدف آن این نیست. هدف سواد مالی مدیریت دخل و خرج است. بنابراین من به بچه‌ها هم می گویم که اشتباه است که فکر کنیم من اگر بنز دارم پس حرفم در امور مالی درست است. من اگر بنز ندارم یا خانه آنچنانی ندارم ولی مدیریت دخل و خرج یاد می‌دهم، پس حرفم درست نیست.

منبع: مهر

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ق. م..
۰۰:۵۷ ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
سال ۷۶ به بانک سپه اعتماد کردم که با سیمان خرم آباد شریک شده بود و تمام پس‌انداز خودم و پدرم رو دادم سهام گرفتم اما بعد از چند سال که گذشت دفترشون بسته شد و بانک هم موضوع رو بطور کل حاشا کرد.......
آخرین اخبار