
در سکوتی سنگین پس از خاموشی سراسری ۲۸ آوریل، شرکتهای بزرگ انرژی اسپانیا همچنان در بهت بهسر میبرند. سه غول برق این کشور—ایبردرولا، اندسا و EDP—منتظرند تا دولت سرانجام پاسخی روشنگر ارائه دهد؛ پاسخی که نه تاکنون داده شده و نه مسئولیت فنی ماجرا پذیرفته شده است. نهاد صنفی این شرکتها، موسوم به Aelec، در واکنش به نتایج اولیه تحقیق رسمی، از «غفلتهای حیرتانگیز» سخن گفته و خواستار بررسی دقیق نوسانات شدید ولتاژ پیش از وقوع خاموشی شده است. این در حالیست که گزارش اولیه شبکه اپراتورهای برق اروپا (ENTSO-E) مدعی است «سامانه کاملاً عادی عمل میکرد» —تنها ثانیههایی پیش از فروپاشی!
اما اسناد فنی و دادههای ثبتشده نشان میدهد در همان لحظات، نوساناتی بسیار فراتر از حد مجاز ثبت شدهاند که باعث فعال شدن سامانههای خودکار قطع برق در پالایشگاهها و پستهای فوق فشار قوی شده است. اما این خاموشی فقط یک حادثه فنی نبود؛ هشداری بود درباره انحرافی ریشهدار در مسیر سیاستگذاری انرژی اتحادیه اروپا.
گذار سبز یا اجبار ایدئولوژیک؟
در سالهای اخیر، اتحادیه اروپا بهنام مبارزه با تغییرات اقلیمی، مسیر دگرگونی کامل نظام انرژی قاره را در پیش گرفته است—اما نه بر مبنای واقعیتهای فنی یا اقتصادی، بلکه تحت تأثیر یک دستورکار ایدئولوژیک که از سوی نخبگان سیاسی و بوروکراتهای بروکسل طراحی شده است. آنچه ابتدا بهعنوان «گذار آرام به انرژیهای تجدیدپذیر» معرفی شد، حالا به یک دستورکار سبز اجباری بدل شده است؛ بدون بدیل واقعی، بدون توجه به رقابتپذیری اقتصادی، پایداری شبکه، یا آسایش شهروندان.
در قلب این انحراف، طرح موسوم به REPowerEU قرار دارد؛ برنامهای که پس از آغاز جنگ اوکراین با هدف «قطع کامل وابستگی به انرژی روسیه» معرفی شد. اما در عمل، این طرح خیلی زود به بهانهای برای تحمیل انرژیهای تجدیدپذیر با هر هزینهای بدل شد—گذار شتابزده، ناپایدار و در نهایت پرهزینه که بار آن مستقیماً بر دوش مردم و کسبوکارها افتاد.
فشار بر صنایع و بازگشت به عقب در قلب اروپا
این جهش بیبرنامه، بخشهایی حیاتی از اقتصاد اروپا—از کشاورزی و حملونقل گرفته تا صنعت سنگین—را دچار بیثباتی کرده است. کشورهایی، چون آلمان که نیروگاههای هستهای خود را به دلایل سیاسی تعطیل کردند، حالا مجبور شدهاند نیروگاههای زغالسنگ را دوباره راهاندازی کنند—پسرفتی آشکار در برابر پیشروی ادعایی بهسوی آیندهای پاک. با وجود این عقبگرد، تبلیغات دولتی همچنان از خودکفایی سبز سخن میگویند، در حالیکه خانوارها با قبوض برق بیسابقه و شرکتها با کاهش شدید رقابتپذیری روبهرو هستند.
شبکهای که برای باد و خورشید طراحی نشده
زیرساخت برق قاره اروپا از اساس برای منابع باثبات و قابل پیشبینی مانند گاز، هیدرو و انرژی هستهای طراحی شده بود. ورود ناگهانی منابع ناپایدار مانند باد و خورشید، تعادل شبکه را بهشدت مختل کرده است. بدون باد یا آفتاب، تولید برق سقوط میکند؛ با شدت زیاد، شبکه از ولتاژ اشباع شده و خطر فروپاشی بالا میرود.
در اسپانیا، این واقعیت با تمام سنگینیاش احساس شد. در روز حادثه، ولتاژ در برخی ایستگاهها تا ۲۵۰ کیلوولت بالا رفت، در حالیکه ظرفیت اسمی آنها تنها ۲۲۰ بود. در یک خط دیگر، ولتاژ از مرز ۴۷۰ کیلوولت گذشت، در حالیکه استاندارد ۴۰۰ بود. شرکتهای برق هشدار دادهاند که این نوسانات از ساعت ۱۰ صبح آغاز شده بود. در نهایت، با کاهش ناگهانی ۲۲۰۰ مگاواتی تولید، سیستم از کار افتاد—در حالیکه شبکه بهطور نظری باید توان تحمل کاهش تا ۳۰۰۰ مگاوات را داشته باشد. این، نقصی تصادفی نبود؛ یک ضعف ساختاری بود.
هزینههای انسانی؛ از خانوادهها تا صنعت
فراتر از ابعاد فنی و سیاسی، این گذار اجباری هزینههای سنگینی بر دوش مردم گذاشته است. خانوادهها مجبورند برق را با قیمتهایی بخرند که حتی طبقه متوسط را نیز تحت فشار گذاشته است. الکتریکیسازی حملونقل، بدون زیرساختهای لازم، هزینه جابهجایی را بالا برده است. کشاورزان و رانندگان کامیون، که از قبل هم زیر فشار مقررات اقلیمی کمرشکن بودند، حالا با هزینههای فزاینده و الزامات سرمایهگذاری ناپایدار روبهرو هستند.
خاموشیها فقط به خاموش شدن چراغها محدود نمیشوند؛ از زیانهای چندمیلیون یورویی در صنعت گرفته تا توقف فعالیت بیمارستانها، مدارس، و حملونقل عمومی. در اسپانیا، این قطعی برق حتی جان پنج نفر را گرفت. مدلی از انرژی که نتواند عرضه پایدار را تضمین کند، هم اقتصاد را تهدید میکند و هم امنیت عمومی را.
صنعت در حال کوچ، خودرو بر لبه پرتگاه
صنایع اروپایی، بهویژه در مناطق مرکزی و جنوبی قاره، توان رقابت با هزینه انرژی در آمریکا یا آسیا را از دست دادهاند. بسیاری از آنها خط تولید خود را به کشورهای دیگر منتقل کرده یا کاملاً تعطیل کردهاند. حتی صنایعی که قرار بود از دستورکار سبز سود ببرند—مانند خودروسازی برقی—اکنون در بحران بهسر میبرند. صنایع بزرگ خودروسازی آلمان و فرانسه، زمانی در اوج، امروز برای بقا تلاش میکنند. چین، هم بیشتر تولید میکند، هم بهتر، هم ارزانتر. در این میان، جریانهایی از جناح چپ افراطی حتی از «رشد منفی داوطلبانه» (degrowth) بهعنوان هدفی مطلوب دفاع میکنند—فروپاشی بهمثابه فضیلت!
وابستگی ادامهدار به انرژی روسیه
و شاید بزرگترین تناقض در اینجاست: با وجود همه این فداکاریها، اروپا همچنان انرژی روسیه را وارد میکند—این بار از طریق کشورهای ثالث. وعده «استقلال انرژی» که با آن همه تبلیغ شد، اکنون پوچ بهنظر میرسد. توافقنامه سبز اروپا، که زمانی بهعنوان نماد نوسازی معرفی میشد، امروز به افسانهای سیاسی بدل شده است؛ روایتی جداشده از واقعیت، که تنها با تبلیغات دولتی سرپا مانده و از پذیرش تناقضات خود سر باز میزند.
مقاومت مردم؛ از خیابان تا پارلمان
افکار عمومی حالا بیش از پیش متوجه بهای واقعی این برنامهها شده است. مقاومت کشاورزان در هلند، به تولد حزبی منجر شد که اکنون بخشی از دولت آن کشور است. در کشورهای دیگر نیز اعتراضات مردمی در حال افزایش است. همین هفته، کشاورزان دوباره به خیابانهای بروکسل بازگشتند تا علیه فشارهای خفهکنندهای که تحمل میکنند، فریاد بزنند.
گذار سبز، نه کورکورانه؛ بلکه واقعگرایانه
گذار به انرژیهای پاک، ذاتاً خطرناک نیست—اما تحمیل آن بهشکل ایدئولوژیک، بله. چنین تحولی باید بر پایه واقعگرایی، تنوع فناوری، اجرا بهصورت تدریجی و آمادگی برای بهکارگیری راهحلهای کارآمد باشد. انرژی هستهای، گاز طبیعی و برقآبی باید در کنار انرژیهای سبز جایگاه خود را حفظ کنند تا تعادل حفظ شود. پایداری زمانی محقق میشود که از فیزیک چشمپوشی نکنیم و مردم را بهخاطر انتخابهای فناورانه مجازات نکنیم.
اروپا، هنوز بلد نیست چراغها را روشن کند
آنچه در اسپانیا اتفاق افتاد، یک هشدار بود؛ نشانهای از بحرانی عمیقتر. مدل انرژی امروز اروپا با شرایطی که بروکسل تحمیل میکند، سازگاری ندارد. زمان آن فرا رسیده است تا سیاستگذاری انرژی بر پایه مهندسی، اقتصاد و عقل سلیم بازنگری شود—نه ایدئولوژی. اگر گذار انرژی مسیر آینده ماست، باید آن را با احتیاط، تنوع فناوری، و درک محدودیتهای واقعی سیستم دنبال کنیم. اروپا نمیتواند بهنام یک چراغ سبز، در تاریکی گام بردارد؛ هنوز یاد نگرفته که چگونه آن چراغ را واقعاً روشن کند.
منبع: یوروپین کنسرواتیو