جنگ غزه نه یک درگیری نظامی، بلکه نقطه انفجار تضادی ۷۵ ساله است؛ تضادی که میان دو ایده متناقضِ بنیانگذار صهیونیسم، ریشه دارد.

باشگاه خبرنگاران جوان، سمیه خلیلی ـ تحلیلگران بسیاری، جنگ غزه را نتیجه سیاست‌های نظامی و سیاسی نتانیاهو می‌دانند، اما عمق فاجعه در ورای این سطح قرار دارد. آنچه امروز در کابینه رژیم صهیونیستی در جریان است، نه صرفاً اختلاف بر سر تاکتیک‌های جنگی، بلکه یک نبرد سرنوشت‌ساز میان دو ایده متضاد است که از زمان بنیانگذاری این رژیم در جریان بوده است. این نزاع، که یکی از درون نظام فکری صهیونیسم به نام "کامنت" گزارش شده، آشکارا به تضاد‌های بنیادین در این ایدئولوژی اشاره دارد.

 این دو رویکرد، یکی برآمده از مکتب سکولار و دیپلماتیک تئودور هرتزل و دیگری از تفکر مذهبی و مسیحایی خاخام آبرهام آیزاک کوک (راوکُوک)، در یک نقطه به هم می‌رسند: هر دو برای بقای خود، بر نابودی و حذف ملت فلسطین اصرار دارند و تنها در روش‌های خود با یکدیگر اختلاف دارند. این یادداشت انتقادی، به تحلیل این جدال می‌پردازد و نشان می‌دهد که این دو رویکرد، دو روی یک سکه واحد و بیمار هستند.

هرتزل و سراب مشروعیت بین‌المللی

تئودور هرتزل، پدر صهیونیسم سیاسی، با رویکردی سکولار و عمل‌گرایانه، مسئله یهود را در «یهودستیزی» می‌دید و راه‌حل آن را تشکیل یک دولت یهودی با پذیرش و مشروعیت بین‌المللی می‌دانست. در این مکتب فکری، دیپلماسی، قوانین بین‌المللی و حمایت قدرت‌های جهانی ابزار‌هایی بودند برای رسیدن به یک کشور، حتی اگر آن کشور در فلسطین نباشد. اما این رویکرد از همان ابتدا بر یک تناقض اخلاقی و سیاسی بزرگ بنا شد. چگونه می‌توان به دنبال مشروعیت و اعتبار بین‌المللی بود، در حالی که بنیان این دولت بر اشغال، آوارگی و سلب مالکیت از یک ملت دیگر استوار است؟

واقعیت تلخ ۷۵ سال گذشته این است که این رویکرد نتوانسته به هدف خود برسد. هرتزلی‌ها و تکنوکرات‌های صهیونیست، هرگز به صلح واقعی و مشروعیت کامل بین‌المللی دست نیافته‌اند. جهان، هیچ‌گاه جنایت‌های این رژیم را فراموش نکرده و نمی‌کند. اشغال، محاصره، جنایت‌های جنگی و سیاست آپارتاید، هر روز بیش از پیش مشروعیت پوشالی هرتزلی‌ها را به باد می‌دهد. امروز، با وجود تمام تلاش‌های دیپلماتیک و پیمان‌های عادی‌سازی، رژیم صهیونیستی در انزوای کامل قرار دارد و این نشان می‌دهد که سراب مشروعیت بین‌المللی، تنها یک فریب بزرگ برای پوشاندن واقعیت اشغالگری است.

راوکُوک و اسطوره رستگاری الهی

در مقابل، رویکرد خاخام راوکُوک، بر یک اسطوره مذهبی بنا شده است. برای او، مشکل اصلی «تبعید» بود و راه‌حل نهایی، «بازگشت به ارض اسرائیل» و حاکمیت کامل بر تمامی اراضی توراتی (کرانه باختری، الخلیل، نابلس و...) بود. این تفکر، نه تنها دیپلماسی را بی‌اهمیت می‌دانست، بلکه آن را مانعی بر سر راه «رستگاری الهی» می‌پنداشت. نتیجه عملی این رویکرد، گسترش شهرک‌سازی‌های غیرقانونی در کرانه باختری و خشونت روزمره علیه فلسطینیان است. این سیاست، یک بمب ساعتی است که هر لحظه ممکن است منطقه را منفجر کند و به جنگی مذهبی و بی‌پایان بینجامد.

رویکرد راوکُوکی، از یک نظر، صادقانه‌تر از هرتزلی است؛ زیرا پنهان‌کاری نمی‌کند و هدف نهایی خود را، که اشغال کامل سرزمین است، به صراحت بیان می‌دارد. اما در عین حال، به شدت ویرانگر و خطرناک است. این رویکرد با نادیده گرفتن واقعیت‌های انسانی و سیاسی، تنها به دنبال تحقق یک رؤیای مذهبی است که بنیادش بر خون و ویرانی بنا شده. در طول ۷۵ سال گذشته، این رویکرد نیز نتوانسته اکثریت یهودیان را به شهرک‌ها بکشاند و موفق به جایگزینی کامل جمعیت فلسطینی نشده است، اما جنایت‌های آن، بذر نفرت و انزجار را در دل فلسطینیان کاشته و یک نسل جدید از مقاومت را پدید آورده است.

نتانیاهو؛ معمار بن‌بست و سقوط کابینه

بنیامین نتانیاهو، طی سال‌ها حکمرانی خود، با هنرمندی تمام بین این دو رویکرد نوسان کرده است. او در ظاهر با هرتزلی‌ها همراهی می‌کرد و از مذاکرات و عادی‌سازی روابط با کشور‌های عربی سخن می‌گفت، اما در عمل، توسعه شهرک‌ها را تشویق می‌کرد و سیاست‌های راوکُوکی را پیش می‌برد. این «سیاست تصمیم نگرفتن»، به او اجازه می‌داد که همزمان رضایت متحدان بین‌المللی را تا حدودی جلب کند و هم خواسته‌های افراطی شهرک‌نشینان را برآورده سازد. اما این تعادل موقت، یک بن‌بست استراتژیک بود که آینده‌ای نداشت.

جنگ غزه و حوادث ۷ اکتبر، این تعادل شکننده را در هم شکست. نتانیاهو دیگر نمی‌تواند بین دو رویکرد متضاد پافشاری کند. کابینه او، اکنون صحنه نبرد مستقیم این دو تفکر است: یک جناح میانه به دنبال خروج از جنگ و حفظ مشروعیت حداقلی است و جناح دیگر (مذهبیون افراطی) به دنبال استفاده از فرصت جنگ برای اشغال کامل غزه و کرانه باختری. این اختلافات، کابینه را به سوی فروپاشی سوق می‌دهد و نشان می‌دهد که این رژیم در حال فروپاشی از درون است.

بحران نه در انتخاب، که در ذات صهیونیسم است

آنچه در کابینه رژیم صهیونیستی در جریان است، نه یک بحران موقتی، بلکه یک بحران بنیادین است. نویسنده گزارش به صراحت طرفدار رویکرد هرتزلی است و آن را عملی‌تر می‌داند، اما این یک فریب بزرگ است. هر دو رویکرد، تنها دو راه برای رسیدن به یک هدف مشترک هستند: یک دولت برای یهودیان در سرزمینی که متعلق به فلسطینیان است. یکی این هدف را با نقاب دیپلماسی پیش می‌برد و دیگری با شمشیر و مذهب.

بنابراین، راه برون‌رفت از این بن‌بست، انتخاب یکی از این دو مسیر نیست. راه برون‌رفت واقعی، پایان دادن به ایدئولوژی‌ای است که ریشه در تضاد‌ها و بی‌عدالتی دارد. بحران امروز رژیم صهیونیستی، بحران تصمیم‌گیری میان هرتزل و راوکُوک نیست، بلکه بحران ذات این رژیم است که بر اساس اشغالگری و سلب حقوق یک ملت بنا شده است. این بن‌بست، نهایتاً به فروپاشی کامل این پروژه نژادپرستانه خواهد انجامید.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۰۵ ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
تمام صهیونیست ها چه قدرت و چه قبلا در قدرت
نظامی و مسلح و اشغالگر هستند
الان دارند تقش پلیس خوب و بد را بازی میکنند
تا دوباره مردم دنیا را گول بزنند
آخرین اخبار