
باشگاه خبرنگاران جوان؛ رویا نادری - نادرز زینالی میان پیچوخم کوچههای سنگفرش برغان، نسیم خنک از میان درختان کهنسال میگذرد و بوی خاک نمزده و اسپند فضای روستا را پر میکند.
حسینیه اعظم برغان، با خشتهای کهنه و تیرهای چوبی 600سالهاش، هنوز طنین گریه و طبل عاشورا را در خود نگه داشته و هر قدم در صحن آن، قدمی در دل تاریخ است.از پیچ جاده که میگذری، نسیم خنکی از میان درختان کهنسال گردو و جویبارهای نقرهای برغان میوزد.
روستا آرام است، اما در دل این آرامش، صدایی پنهان میتپد؛ صدایی که 6 قرن است خاموش نشده. وقتی به میدان کوچک روستا میرسی، تابلویی ساده در گوشه شمالی خودنمایی میکند: «حسینیه اعظم برغان». جایی که تاریخ، ایمان و اشک در هم آمیختهاند. در چوبی حسینیه را که باز میکنی، بوی خاک نمزده و اسپند مشام را پر میکند.
دیوارها از خشت خاماند و کف بنا هنوز با چوبهای کهنه و دلگرم به ایستادن، استوار مانده. درون حیاط، صدای پای مردان و زنانی میپیچد که از سالها پیش اینجا عزادارند. میگویند بیش از 600 سال است که مردم این روستا در همین حسینیه به سوگ حسین (ع) نشستهاند.
حسینیه اعظم برغان، بر اساس سنگنوشتهای که بر سر در آن نشسته، به سال ۸۷۰ هجری قمری بازمیگردد؛ اینجا نخستین تکیه تعزیهخوانی ایران است، جایی که نمایش سوگ، برای اولینبار بر صحنهای خاکی و مردمی اجرا شد. هنوز هم تعزیههای برغان نسخههای خاص خود را دارند، نسخههایی که در هیچ نقطهی دیگری از کشور خوانده نمیشود.
نسخههایی که به قلم آیتالله محمدتقی برغانی، شهید ثالث، نگاشته شدهاند اما آنچه این مکان را از همه حسینیههای کشور جدا میکند، نه فقط قدمتش که حال و هوایش است. اینجا مرثیه در دیوارها ریشه دارد. وقتی محرم از راه میرسد، روستای برغان پوست میاندازد.
کوچهها سیاهپوش میشوند، صدای طبل از دوردست میآید و مردم از روستاهای اطراف، از تالیان و جلنگهدار، از کرج و ساوجبلاغ، خود را به اینجا میرسانند. زنانی با چادرهای مشکی و دستانی پر از خرما و نذری، از راهروهای تنگ و معجرهای چوبی بالا میروند تا در طبقه دوم، جایی میان توریهای قدیمی، بنشینند و تعزیه را از بالا تماشا کنند.
مردان، در طبقه پایین گرداگرد صحن جمع میشوند. کودکانی که هنوز فرق میان شمر و عباس را نمیدانند با چشمانی پر از حیرت به بازی نگاه میکنند. در یکی از حجرهها پیرمردی نشسته، لباس سبز میدوزد. میگوید پنجاه سال است لباس حضرت را آماده میکند.
پارچهها را که در دست میگیرد، به احترام میبوسد. کنار حجرهاش جوانی مشغول تراشیدن شمشیر چوبی است. میگوید: «اینا شمشیر نیستن، امانتن. هر سال از امام اجازه میگیریم تا بتونیم بازی رو شروع کنیم». در گوشهای از حسینیه، حجرههایی ردیف شدهاند. هرکدام قصهای دارند.
در یکی لباس اشقیا آویزان است، در دیگری زره یاران حسین. روایتهای برغان از تعزیه، از قرنها پیش تا امروز، تغییر چندانی نکردهاند. هنوز همان صحنه معروف است؛ آنجا که طفلان مسلم را به کنار آب میبرند، تا قربانی کنند.
آنجا که تیر دو سر بر چشمان حضرت عباس (ع) مینشیند. آنجا که دستهایش قطع میشود و مشک را به دندان میکشد تا آب به خیمهها برساند. گفته میشود تعزیهخوانی در برغان چنان شور و حالی دارد که در روز عاشورا، پیش از آغاز مجلس، مردم گریه میکنند.
هنوز بازی شروع نشده، صدای هقهق از میان جمعیت بلند است و وقتی نمایش آغاز میشود، فغان به اوج میرسد. حسینیه در طول قرنها بارها مرمت شده است. در سال ۱۳۶۷ شمسی سردرش بازسازی شد، اما ساختار اصلی، همان است که از قرون گذشته به جا مانده. خشتها، هنوز بوی رطوبت تاریخ میدهند.
معمار این بنا را استاد باقر قزوینی میدانند؛ کسی که در سرستون غربی شاهنشین، نام و تاریخ ۹۳۱ هجری قمری را حک کرده است. بنایی ۱۲۰۰ مترمربعی در دو طبقه، با 10 حجره، شاهنشین، راهپلهها و سقفی چوبی. حسینیه در سال ۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی به شماره ۱۰۸۲۴ ثبت شد و آیین تعزیهخوانیاش نیز در سال ۱۳۹۱ به شماره ۲۰۳ به عنوان میراث معنوی کشور به رسمیت شناخته شد. اما هیچکدام از این شمارهها، نمیتوانند عمق آنچه را این دیوارها در دل دارند، بازگو کنند.
مردم میگویند: «اینجا اگر سقفش هم بریزد، باز زیر همان آوار گریه میکنیم». سالها پیش، این حسینیه کاربری دیگری هم داشت. در روزگار آیتالله محمدتقی برغانی، شهید ثالث، حجرههای حسینیه به حوزهٔ علمیه تبدیل شد. در همان حجرههایی که حالا لباس تعزیه آویختهاند، روزگاری کتابهای فقه و اصول پهن بود. طلاب جوان، در سایه چراغهای نفتی، از استادانشان میآموختند. بعدها، نامهایی چون آیتالله محمدصالح برغانی، آیتالله فرشته و آیتالله ملائکه نیز در همین حجرهها درس گفتند.