باشگاه خبرنگاران جوان؛ عباس سیاحطاهری* - چند روز پیش وقتی تیتر «زهران ممدانی شهردار نیویورک شد» را در چند رسانه فارسیزبان دیدم، ناخودآگاه یاد پژوهشهای خودم درباره بازنمایی در رسانه افتادم. حجم واکنشها، از سایتهای خبری تا پستهای توییتر و اینستاگرام، غیرعادی بود. گویی ماجرایی در دل آمریکا اتفاق افتاده که باید به شکلی جمعی جشن گرفته شود.
برای لحظهای با خودم فکر کردم چرا این خبر، برای ما تا این اندازه مهم شده است؟ مگر در جهان هر روز چندین سیاستمدار تازه انتخاب نمیشوند؟ چرا یک سیاستمدار چپگرای آمریکایی با پیشینه اوگاندایی و مسلمان، اینقدر برای رسانههای فارسیزبان اهمیت پیدا کرده؟
پاسخش را شاید باید در آینهی ذهن جمعیمان جستوجو کرد. ما سالهاست در رسانههای فارسیزبان – چه در داخل، چه در خارج – با کمبود روایتهای امیدبخش روبهروایم. هر موفقیت فردی در آن سوی مرزها، بلافاصله به نمادی از «امکان» بدل میشود؛ امکانی که در فضای سیاسی و اجتماعی ایران کمتر مجال بروز پیدا میکند.
وقتی رسانهها مینویسند «یک مسلمان شهردار نیویورک شد»، در واقع دارند ناخواسته از خودمان حرف میزنند؛ از آرزویمان برای دیدهشدن، برای پذیرفته شدن در جهانی که گمان میکنیم ما را در حاشیه نگه داشته است. یا در نوعی دیگر رویا فروشی میکنیم که حتی من مسلمان مهاجر شهروند درجه دو و غیر سفید پوست آمریکایی هم میتوانم شهردار نیویورک شوم.
اما مشکل از جایی شروع میشود که این روایت، ساده و یکدست میشود. ممدانی در واقع یک سیاستمدار چپگراست، از دل جنبشهای عدالتخواه نیویورک برآمده و وعدههای او کاهش بودجه پلیس و تخصیص آن به خدمات اجتماعی، مسکن اقتصادی، حمایت از مهاجران و ضد نژادپرستی بوده است. او در عین حال حامی حقوق اقلیتهای جنسی است و آشکارا از ازدواج همجنسگرایان حمایت کرده است.
در چنین چارچوبی، اینکه او را صرفاً «شهردار مسلمان» بنامیم، نوعی سادهسازی رسانهای است. رسانهها از پیچیدگی واقعیت میترسند، چون روایت پیچیده فروش ندارد. اما این حذف جزئیات، واقعیت را تحریف میکند. ما در نهایت با شخص ممدانی روبهرو نیستیم، بلکه با تصویری از او که رسانه ساختهاند مواجهیم.
یادم هست سال گذشته در یکی از کلاسهای دوره دکتری، هنگام بحث درباره نظریه بازنمایی، به یکی از اساتید عزیز (که اتفاقاً گرایشات چپ دارد و این روزها خوشحال است) گفتم: «رسانهها به ما نشان نمیدهند که جهان چطور هست، بلکه نشان میدهند چطور باید احساسش کنیم.» حالا در مواجهه با ممدانی، دقیقاً همین اتفاق افتاده.
ما از این خبر قرار نیست «اطلاع» پیدا کنیم، بلکه باید «احساس افتخار» کنیم. احساس کنیم که جهان جای بهتری شده، چون یک مسلمان شهردار نیویورک شده است. رسانههای فارسیزبان بهخوبی میدانند مخاطب در شرایطی است که به این نوع احساس نیاز دارد، بنابراین به جای تحلیل، خوراک عاطفی تولید میکنند.
در این میان، نکتهی نادیده گرفتهشده، تناقض درونی ممدانی است: یک مسلمان عدالتخواه که در عین حال به ارزشهای لیبرال و حتی پستمدرن وفادار است. این ترکیب در آمریکا ممکن است پذیرفتنی باشد، اما از نگاه فرهنگی و دینی، حامل تضادهایی عمیق است.
او بیش از آنکه مسلمان به معنای فقهی کلمه باشد، «مسلمان فرهنگی» است؛ یعنی کسی که اسلام را نه بهعنوان نظام اعتقادی، بلکه بهعنوان بخشی از هویت مهاجر خود میشناسد. اما رسانههای ما از این لایهها عبور میکنند، چون پرداختن به آنها نیاز به گفتوگو و درک مفهومی دارد، نه تیترسازی.
این ماجرا برای من نشانهای است از بحران معیار در رسانههای فارسیزبان. ما در تعریف موفقیت، اغلب به ارزشهایی ارجاع میدهیم که از بیرون میآیند. در نتیجه، موفقیت یک مسلمان در ساختار قدرت غرب، برایمان جذابتر از موفقیت دهها چهره در داخل کشور است که در سکوت کار میکنند. رسانههای ما، آگاه یا ناخودآگاه، جهان غرب را به عنوان “مکان تحقق آرزوهای ما” بازنمایی میکنند. ممدانی در این تصویر، نه یک سیاستمدار واقعی، بلکه سندی زنده از صحت این خیال است.
در تمام گزارشهایی که خواندم، کمتر کسی به خودِ ممدانی بهعنوان انسان پرداخته بود. هیچکس نپرسید او واقعاً چه میاندیشد؟ چگونه میان باور دینی و مواضع لیبرال خود تعادل برقرار میکند؟ چه تجربهای از مهاجرت و سیاست دارد؟ همه از او به عنوان نماد حرف زدند: نماد مسلمان موفق، نماد پذیرش در غرب، نماد تساهل؛ و من فکر میکنم هر وقت انسانها را به نماد تبدیل کنیم، از فهم واقعیت بازمیمانیم.
رسانهها دوست دارند بگویند آینه جامعهاند، اما در واقع نقاشاند؛ تصویر را آنطور میسازند که زیبا و دلپذیر به نظر برسد.
ما در بازتاب انتخاب ممدانی، بیش از آنکه با بازنمایی واقعیت روبهرو باشیم، با بازسازی امید مواجهیم. امید به اینکه شاید در جایی دیگر عدالت برقرار است، شاید اگر ما هم در آنجا بودیم، میتوانستیم شهردار شویم؛ که البته سرابی بیش نیست. اما این امید، اگر بر شناخت استوار نباشد، بیشتر شبیه مسکن است تا درمان.
برای منِ پژوهشگر ارتباطات، ماجرای زهران ممدانی بیش از آنکه روایت یک پیروزی باشد، نشانهای از وضعیت رسانهای ماست:
ما هنوز یاد نگرفتهایم میان تحسین دیگری و تحقیر خود فاصله بگذاریم. رسانههای فارسیزبان با نیت مثبت، خبر انتخاب یک مسلمان را برجسته کردند، اما در این برجستهسازی، بار دیگر نشان دادند که روایت ما از جهان، بیش از آنکه از شناخت بیاید، از میل میآید؛ و شاید وقت آن رسیده که کمی کمتر از جهان الهام بگیریم و کمی بیشتر درباره خودمان فکر کنیم.
*پژوهشگر رسانه
من اگر کاره ای بودم به این آقا عباس سیاح طاهری جایزه میدادم.
چرا؟ چون کاملا درست تحلیل کرده اند.
ایا تو ایران هم کسی میتونه شیعه نباشه و مقامی داشته باشه؟
میشه؟