سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت و گوی جذاب با بازیگری که از مادر سالمندش عاشقانه پرستاری می‌کند

امروز به‌نام روز جهانی مبارزه با آزار سالمندان نامگذاری شده است. با گلچین هم‌صحبت شدم تا برایمان بگوید نگهداری از سالمندان در خانه چه خوبی‌ها و چه دشواری‌هایی دارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مرجانه گلچین آدم خوش‌صحبتی است. مهربانی‌اش در کلام، خودش را نشان می‌دهد و این که الکی، شعاری و گل‌درشت صحبت نمی‌کند. زیاد هم اهل مصاحبه نیست مگر این که موضوع گفتگو برایش جالب و به نوعی چالش‌برانگیز باشد. مثل همین موضوع سالمندان که برایش جذاب بود از این بابت که سال‌هاست از مادر سالمندش نگهداری می‌کند، آن‌هم نه از روی وظیفه بلکه از روی عشق. امروز به‌نام روز جهانی مبارزه با آزار سالمندان نامگذاری شده است. با گلچین هم‌صحبت شدم تا برایمان بگوید نگهداری از سالمندان در خانه چه خوبی‌ها و چه دشواری‌هایی دارد.

سال‌هاست از مادرتان مراقبت می‌کنید. با این تجربه‌ای که دارید به نظرتان چه شرایطی باعث می‌شود برخی فرزندان، والدین خود را به خانه سالمندان بسپارند؟
علاقه، مهر و محبت زبان مشترک جهان است و مرزبندی برای آن نمی‌توان در نظر گرفت. این‌که آدم با محبتی باشی، نه ربطی به جغرافیا دارد و نه به نژاد و مذهب. آدم‌ها ذاتا به سمت محبت و دوست‌داشتن گرایش دارند، تنها چیزی که می‌تواند محبت به همنوع را کمرنگ کند، مشکلات است؛ مشکلات فردی و اقتصادی و اجتماعی. باید سعی کنیم مشکلات لوح سفید فطرتمان را کدر نکند. به نظرم باید مدام روحمان را صیقل دهیم تا شفاف بماند. این شفافیت، واقعیت را به ما نشان می‌دهد. اگر دوست داری وقتی سالمند شدی، دیگران با مهر و محبت با تو رفتار و شما را در کنار خود حفظ کنند، باید با سالمندان اطرافت خوب رفتار کنی. البته این را هم بگویم اگر فرزندی، پدر یا مادر سالمند خود را به خانه سالمندان می‌سپارد، نباید او را قضاوت و متهم به بی‌رحمی کرد. به نظرم وقتی این اتفاق می‌افتد که فرزند سالمند به ته خط می‌رسد. مگر می‌شود فرزندی دلش را راضی کند که والدینش را به خانه سالمندان ببرد؟ گاهی مشکلات مالی و روحی آن‌قدر زیاد می‌شود که فرد تکیه‌گاه روانی و عاطفی خود را از دست می‌دهد و دیگر حتی نمی‌تواند از خودش و فرزندانش مراقبت کند، چه برسد به والدین سالمندی که به نگهداری و مراقبت ویژه هم نیاز دارند. دوست دارم با عینک خوشبینی به این قضیه نگاه کنم و بگویم آن فرزندان چاره‌ای جز این کار نداشته‌اند.

این‌که سالمندان کنار فرزندان و نوه‌های خود زندگی کنند، چه تاثیر متقابل در هر دو طرف دارد؟
خیلی از روان‌شناسان این روز‌ها به این نکته اشاره می‌کنند که اگر خواهان حال خوب هستید، زمان‌هایی از شبانه روز را در کنار سالمندان و کودکان بگذرانید یا گلکاری کنید. وقتی گل‌ها را آب می‌دهی ناخودآگاه حالت خوب می‌شود. کودکان شما را به دنیای خوبی‌ها می‌برند و سالمندان هم به نوعی کودکانی هستند که زندگی را تجربه کرد‌ه‌اند و حالا به آرامش رسیده‌اند و قدرت دارند این آرامش را به ما منتقل کنند. من وقتی کنار مادرم هستم، مدام روز‌هایی را به خودم یادآوری می‌کنم که او مرا تغذیه کرده و مراقبم بوده تا بزرگ شوم. حالا نوبت من است که همه این کار‌ها را برای او انجام دهم. وقتی مادرم را می‌بینم، ۵۰ سال عمرم را در چشمان مادرم مرور می‌کنم. من اینجا هستم، چون مادری بوده که از من مراقبت کرده و هر چه دارم از اوست پس باید برایش سنگ تمام بگذارم همان‌گونه که او هیچ چیزی را از من دریغ نکرد. کسانی که از روی بی حوصلگی و سهل‌انگاری تصمیم می‌گیرند والدین خود را به خانه سالمندان بسپارند، اگر کمی محبت‌های پدر و مادر خود را مرور کنند حتما از این کار منصرف می‌شوند. هیچ جایی خانه خود آدم نمی‌شود. چطور می‌توان پدر و مادری را که چند دهه در یک خانه زندگی کرده‌اند به خانه‌ای نا آشنا ببری که با اطرافیان هیچ رابطه عاطفی ندارند و فقط سلام و علیک سوری با هم دارند. هر چقدر هم یک مددکار بخواهد برای یک سالمند سنگ تمام بگذارد، اما نمی‌تواند، چون باید از چند سالمند دیگر مراقبت کند و خودش دنیایی از مشکلات را به دوش می‌کشد.

سازمان‌های حمایت از سالمندان هم در کشور ما چندان فعال نیستند.
اصلا سازمانی برای حمایت از آن‌ها وجود ندارد. همه مخارج سالمندان به عهده خانواده‌شان است. حقوق بازنشستگی حتی کفاف هزینه دارو و درمان آن‌ها را نمی‌دهد. حالا تصور کنید یک سالمند به مراقبت‌های ویژه هم نیاز داشته باشد یا در شرایطی باید برای او پرستار گرفت. هیچ جایی خانواده‌هایی که سالمند دارند، حمایت مالی نمی‌شوند. بعد مدام شعار می‌دهیم که همراه باشید و از سالمندان نگهداری کنید. وقتی پدر یک خانواده از پس هزینه‌های زندگی روزمره خودش برنمی‌آید و باید ماهی کلی اجاره خانه بدهد، چگونه می‌توان به او گفت از سالمند هم مراقبت کن و برایش سنگ تمام بگذار. وقتی فردی در یک خانه ۵۰ متری استیجاری با سه چهار بچه زندگی می‌کند و لنگ نان شب خانواده‌اش است، چگونه باید از سالمند بیمار هم مراقبت کند؟ چرا هیچ سازمانی در کشور ما وجود ندارد که از سالمندان حمایت کند؟ من بازیگرم و به ظاهر نیازمند نیستم، اما اگر سرکار نروم، نمی‌توانم هزینه‌های زندگی خودم و مادرم را تامین کنم. وقتی سرکار می‌روم باید برای مادرم پرستار بگیرم و سرکار دلم هزار راه می‌رود که الان مادرم در چه حالی است، آیا با او رفتار درستی می‌شود، داروهایش را می‌خورد و... به نظرم به‌جای شعار‌های گل درشت و بدون کاربرد از مسوولان بخواهیم به وظایف خود درباره سالمندان عمل کنند. مگر آن‌ها قشری از مردم این کشور نیستند پس چرا هیچ حقوق و خدماتی دریافت نمی‌کنند؟ در شرایط سخت اقتصادی امروز وقتی جوان‌ها با هزار مشکل مالی و اجتماعی رو به رو هستند، چطور از آن‌ها توقع داریم با دست خالی به سالمندان خدمات رسانی کنند وبا آن‌ها مهربان هم باشند. آن جوان چقدر حال خودش خوب است که بتواند با پدر و مادر سالمند خود خوب تا کند. در این شرایط است که آزار به سالمندان شکل می‌گیرد، آزار این نیست که سالمندان را مثلا کتک بزنی یا با درشتی با آن‌ها رفتار کنی، همین که نتوانی نیاز‌های‌شان را برآورده کنی هم خودت آزار می‌بینی و هم سالمند.

این روز‌ها از شکاف بین نسلی صحبت می‌شود و این که جوان‌ها به این دلیل که بین دنیای خود و پدر و مادر و سالمندان فاصله می‌بینند، کمتر می‌توانند با آن‌ها ارتباط برقرار و از آن‌ها مراقبت کنند، نظرتان در این باره چیست؟
اصلا این حرف را قبول ندارم. همه چیز به حال ما بستگی دارد. اگر دلمان خوش باشد و در تنگنا‌های مالی نباشیم هیچ چیزی لذت‌بخش‌تر از زندگی در کنار یک سالمند نیست. همه جوان‌ها دوست دارند در خانه‌شان مادربزرگ یا پدربزرگ شاد و خندانی زندگی کند که آن‌ها را سرشار از محبت کند. وقتی جوان امروزی حال خودش خوب نیست و هزار مشکل دارد، با پدر بزرگ و مادربزرگش هم دچار چالش می‌شود. قدیم‌ها حال دلمان خوب بود برای همین خانواده‌های پرجمعیت کنار هم زندگی می‌کردند و از حضور هم لذت می‌بردند. غذایی ساده را دور هم می‌خوردیم و می‌گفتیم و می‌خندیدیم، چون مشکلات، ما را در منگنه نگذاشته بود. دلمان شاد بود و این شادی را جوان به سالمند می‌داد و سالمند به جوان. چرخه زیبایی بود. باور کنیم گمشده امروز ما شادی و دل خوش است.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.