اراک/

عاقل یا احساساتی

متاسفانه با آنكه احساسات عميق و غني سرچشمه خلق آثار ارزشمند هنري همچون بسياري از موسيقي‌ها، نقاشي‌ها و... شناخته مي‌شود و احساس به‌طوركلي، براي بقاي فرد لازم به‌شمار مي‌آيد، اما در زمانه ما احساساتي بودن را اكثرا مترادف عاقل نبودن، دانا نبودن، مدبر نبودن و سطحي عمل كردن مي‌دانند!

 

به گزارش باشگاه خبرنگاران اراک ،در بسياري از خانواده‌ها كودكان يا نوجوانان احساساتي، مذموم شناخته مي‌شوند و والدين آنها را تشويق مي‌كنند كه عاقل‌تر و با تدبير‌تر شوند و احساسات را كنار بگذارند. مفهوم احساساتي بودن با آسيب پذير بودن، گول خوردن، فريب خوردن و مانند اينها بيان مي‌شود و در بسياري موارد بالاخره افراد نمي‌فهمند چه چيز «احساساتي بودن» بد است و در نتيجه به تدريج عادت مي‌كنند كه پذيراي احساسات خود نباشند و آن را انكار كنند. از طرفي انكار يا سركوب احساسات هم عمدتا سلامت روان را به خطر مي‌اندازد و فرد را دچار اختلالات يا بيماري‌هاي رواني مي‌كند. به همين دليل لازم است هر چه زودتر تكليف خود را با «احساساتي بودن» روشن كنيم و به اين نتيجه برسيم كه بالاخره احساساتي بمانيم يا نه؟
بيماري‌هاي روان تني ناشي از انكار احساسات
سال‌ها بود كه ژانت براي معالجه سردردها و گرفتگي عضلات گردن و شانه به دكترهاي مختلف مراجعه كرده بود، اما هيچ پزشكي نتوانسته بود تشخيص درستي بدهد. سرانجام بعد از 4 سال تلاش بي‌نتيجه، ژانت به يك روانكاو مراجعه كرد.
ژانت داستان زندگي‌اش را تعريف كرد. 36 سال داشت. مادر دو بچه بود و در يك اداره در سمت مدير تمام وقت كار مي‌كرد. همسرش وكيل بود. ژانت و مادرش (وقتي كه زنده بود) خيلي به هم نزديك بودند، اما پدرش معتاد بود و رفتار نامتعادلي داشت و وقتي ژانت 7 سالش بود، آنها را ترك كرده و رفته بود. وقتي پدر رفت،‌ ژانت مسؤوليت مراقبت از دو خواهر ديگرش را به عهده گرفت و مادرش تمام وقت مشغول به كار شد. سال‌ها گذشت و ژانت بزرگ شد، اما يك روز يك راننده معتاد مادرش را زير گرفت و او مادرش را هم از دست داد.
وقتي روانكاو از ژانت درباره پدرش مي‌پرسيد او اصرار داشت كه اصلاً ناراحت و عصباني نيست. مي‌گفت كه از فوت مادرش هم خيلي ناراحت شده، اما الان ديگر فراموشش كرده و به زندگي ادامه مي‌دهد. وقتي دكتر با ژانت حرف مي‌زد، او از خودش هيچ احساسي بروز نمي‌داد. اما به تدريج معلوم شد كه هنوز هم از بحران‌هاي عاطفي كودكي خود رنج مي‌برد و مرگ مادرش كه بر اثر بي‌احتياطي يك راننده معتاد بوده، خاطرات زندگي گذشته، پدر معتاد و فرارش را زنده مي‌كند. او در كودكي به خاطر ترس از رفتار خشونت‌آميز پدرش دچار يك نوع گسست عاطفي شده بود، يعني ميل به فراموش كردن آن وقايع، باعث شده بود بدون اينكه متوجه باشد،‌ از مواجهه با احساساتش فرار كند.
اما بعد از اين گفتگو‌ها، ژانت متوجه قضيه شده بود؛ سعي كرد به جسمش و پيام‌هايي كه مي‌فرستاد گوش كند و احساسات واپس زده و خشمي كه سال‌ها فروخورده بود را ببيند، درباره‌ آن صحبت كند و براي رفعش اقدام كند. با ادامه اين كار، درد شانه و گردنش بهبود پيدا كرد و بعد از 8 ماه سردردهاي ميگرني‌ هم از بين رفت. بدين ترتيب ملاحظه مي‌كنيد كه انكار و سركوب يا واپس راندن احساسات كار درستي نيست و مي‌تواند باعث بروز بيماري‌هاي جسمي يا رواني و نيز بيماري‌هاي روان تني شود.
توجه به نقشه راهنماي دروني
احساسات مثل نقشه راهنمايي براي كشف جهان درون ما هستند. خنده، انعكاس فيزيكي خوشحالي و گريه، واكنش به غم و اندوه است. احساسات ديگر هم در بدن ما واكنش ايجاد مي‌كنند، بعضي از اين واكنش‌ها مثل خنده و گريه به راحتي قابل تشخيص و بين همه افراد مشتركند، اما بعضي ديگر پنهان‌ بوده و از فردي به فرد ديگر متفاوتند. آگاهي از واكنش‌هاي جسم به احساسات براي بهبود كيفيت زندگي حياتي است. هر چه بيشتر بتوانيد فعل و انفعالات دروني خود را تشخيص دهيد و به كلام درآوريد، ‌بيشتر مي‌فهميد كه چه موقع بايد در رفتار و رويه يا نوع روابط خود تجديد نظر كنيد. احساسات مثل يك راهنما هستند. وقتي يك نياز برآورده نمي‌شود، اين احساس ماست كه به ما اخطار مي‌دهد؛ مثلاً وقتي احساس تنهايي مي‌كنيم، يعني اينكه نياز ما به ارتباط با ديگران برآورده نشده است، وقتي احساس طرد شدن مي‌كنيم، نياز ما به مقبول بودن برآورده نشده است.
احساس ناخوشايند ما نسبت به ديگران
وقتي ما نسبت به رفتار ديگران احساس بدي پيدا مي‌كنيم، در واقع از درون اخطار دريافت كرده‌ايم. با تشخيص درست احساس خود، مي‌توانيم واكنش مناسبي نسبت به وقايع و رفتارها از خود نشان دهيم. تحليل صحيح احساسات و ريشه‌يابي آنها در معاشرت‌ها به ما كمك مي‌كند حريم‌هاي شخصي خود را به روشني و به درستي معلوم كنيم و مانع از پيشروي نابهنگام يا نابجاي افراد به حوزه رواني خود شويم.
توجه به علائم احساسي ديگران
همانطور كه مشاهده دقيق احساسات خودمان در معاشرت‌ها اهميت دارد، آگاه شدن نسبت به احساسات ديگران نيز براي رسيدن به يك رابطه سالم و متعادل مهم است؛ مثلاً تغييراتي كه در چهره يا تن صداي افراد به وجود مي‌آيد، انواع مختلفي از احساسات را منعكس مي‌كند. اگر كسي غمگين به نظر برسد، در واقع دارد به ديگران علامت مي‌دهد كه اوضاع عادي نيست و احتمالاً به كمك احتياج دارد. از طرفي وقتي به واسطه همين علائم، از وجود يك مشكل عاطفي خبردار مي‌شويم و عكس‌العمل نشان مي‌دهيم، در واقع طرف مقابل را متوجه اين مسأله كرده‌ايم كه برايش اهميت و ارزش قائليم و حرفش را مي‌فهميم و همين نوع ارتباط، پيوند افراد را با هم محكم‌تر مي‌كند.
چه نوع احساساتي بودني بد است؟
آنچه در ارتباط با احساساتي بودن بد است، بيشتر به عدم شناخت شرايط، افراد، نيت‌ها و نيازهاي آنها بر مي‌گردد. همچنين عدم شناخت خود و نيازهاي خود نيز به نتايج ناخوشايند اين نوع احساساتي بودن دامن مي‌زند. وقتي نسبت به طرف مقابل، خواسته‌ها و نيات او شناخت كافي نداشته باشيم، ممكن است فريب بخوريم يا در دام بيفتيم . اگر فقط به رفع نياز‌هاي خود توجه كنيم و احساسات خود را در اين راه به جريان بيندازيم، بدترين استفاده را از احساسات خود كرده‌ايم! احساسات ما حقايقي را در باره خود و ديگران به ما نشان مي‌دهد. اگر به جاي شناخت اين حقايق تنها در پي ارضاي نيازهاي خود باشيم، در واقع راه خطا را پيموده‌ايم؛ بنابراين احساساتي بودن در صورتي زير سوال است كه محور اصلي رفتارهاي ما به شمار آيد و بدون در نظر گرفتن شرايط موجود، تنها عامل براي تصميم‌گيري‌هاي ما محسوب شود.
احساسات خود در هر لحظه را كشف كنيد
قدم اول در كشف احساسات، شناختن و تشخيص احساساتي است كه غالباً با آنها درگير هستيم. يعني احساسات پايه و متداولي مثل غم، ‌شادي، ترس، عشق و نفرت كه كشف و شناخت آنها گامي اساسي براي رفع بعضي از مشكلات جسمي به شمار مي‌رود؛ بنابراين سؤالي كه هميشه مي‌توانيد از خود بپرسيد اين است كه «الان چه احساسي دارم»؟ و به آن جواب بدهيد. اگر نتوانستيد جواب روشني پيدا كنيد، احتمالاً يك جاي كار ايراد دارد و بايد بيشتر در درون خود عميق شويد. متأسفانه اكثر مردم همين مشكل را دارند؛ نمي‌توانند احساسات خود را به درستي تشخيص دهند، در بيشتر موارد دچار يك نوع كرختي عاطفي هستند؛ يعني ارتباطشان با خودشان قطع شده و درهاي ارتباطي را بسته‌اند، بي‌احساس شده‌اند يا اينكه فقط عواطفي مثل خشم و اندوه را تجربه مي‌كنند؛ در حاليكه يك انسان سالم، به تمام احساسات خود از خوشحالي گرفته تا ناراحتي، دسترسي دارد، جلويشان را نمي‌گيرد و به آنها توجه مي‌كند.
اما احساسات پيچيده‌اند. اين طور نيست كه سر و كله‌شان پيدا شود و هر وقت خواستيم بروند، چون تا عامل ايجاد شدنشان باشد، آنها نيز با ما هستند. اين عامل لزوماً و هميشه بيروني نيست، بنابراين لازم است ابتدا، و به جاي نفي كردن‌شان، قبول كنيم كه وجود دارند، علت وجودشان را بفهميم و پيام‌ شان را درك كنيم. اگر احساسات خود را پس بزنيم، آنها هم ما را پس مي‌زنند و گاهي بدون اينكه خودمان بدانيم، زندگي، ذهن و جسم ما را تحت كنترل خود مي‌گيرند. توجه به نكات زير مي‌تواند راهگشا باشد:
1- هر روز چند بار از خود بپرسيد چه احساسي داريد. به خود و جسمتان توجه كنيد. اگر بلافاصله جوابي نيافتيد، صبور باشيد و به سؤال ادامه دهيد.
2- بدن خود را بررسي كنيد. آيا جايي هست كه در آن احساس تنش يا ناراحتي كنيد؟ سعي كنيد علت آن و پيامش را درك كنيد.
3- زندگي خود، وضعيتي كه اكنون در آن هستيد و روابطي كه داريد، همه را بررسي كنيد. آيا احساس رضايت مي‌كنيد؟ اگر اين طور نيست، سعي كنيد دليلش را پيدا كنيد.
4- روند مشاهده خود را يادداشت كنيد. اين كار كمك مي‌كند نقاط گره و انسداد عاطفي خود را تشخيص دهيد و براي رفع آن اقدام كنيد.
مواجه شدن با خود، با نيازها، نگراني‌ها، عواطف و دغدغه‌هاي آشكار و پنهان خود، به صبر و حوصله نياز دارد و راهي است كه بسته به عزم و تلاش ما مي‌تواند طولاني يا كوتاه باشد، اما به هر صورت براي بهبود «بودن» خود و تغيير وضعيتي كه در آن هستيم، به ناچار بايد اين راه را طي كنيم و البته هر چه زودتر اقدام كنيم، بهره بيشتري از زندگي خواهيم برد. پس احساسات متفاوت خود را بشناسيم و به آنها بها بدهيم./س

برچسب ها: عاقل ، احساساتی ، عمیق
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.