گزیده ای از سرمقاله روزنامه های چهارشنبه

سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جام جم و ... را میتوانید از اینجا بخوانید:

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

محمد ایمانی سرمقاله ی روزنامه ی کیهان را با عنوان«این‌کلید معجزه می‌کند»چاپ شده در ستون سرمقاله های این روزنامه به خود اختصاص داد:

بهترین و قوی‌ترین دلیل برای اثبات یک چیز، وجود آن است. ماندگاری و استحکام و گسترش انقلاب اسلامی با وجود همه معارضه‌های سخت، محکم‌ترین استدلال درباره اتقان راهبرد و نقشه راه کلی این انقلاب کبیر است. پیروزی و پویایی و پیش‌روندگی انقلاب اسلامی به تعبیر معروف به معجزه شبیه است. در معجزه‌گونی این قیام پیروز تردیدی نیست و اگر ملت ایران خود متولی این نهضت الهی نبود و آن را با تمام حواس تجربه نکرده بود، باور اینکه ملتی ستم کشیده شده و مقهور و منکوب بتواند پنجه در پنجه ابرقدرت قرن بیفکند و پایتخت حکمفرمایی او در منطقه استراتژیک غرب آسیا را دچار تلاطم کند، دشوار می‌نمود و به افسانه می‌مانست. اما چنین معجزه‌ای واقع شد و در آزمون‌های دشوار بعدی انقلاب از جمله دفاع مقدس و تحریم کامل همزمان با آن تکرار شد؛ یعنی که چنین معجزه‌ای هر چند خرق عادت، اما دارای منطق و قانون روشنی است که قابل بازیابی و به کارگیری مداوم است.

 در حقیقت، شناسایی ظرفیت‌ها و «تدبیر» برای به جنبش درآوردن آن در ذات این معجزه‌گری قرار داشت. به عبارت دیگر مادام که نسبت به نقشه راه انقلاب و قوانین موجده و مبقیه آن التزام وجود دارد، در پیش روندگی و نفوذ آن نباید تردید داشت همچنان که واقعیت‌ها گواهی می‌دهند.جمهوری اسلامی به این معنا از یک مهندسی کلان و ساخت درونی مستحکم برخوردار است. هواپیمایی که دقیق و درست مهندسی شده، قدرت آن را دارد که تیک آف کند، مقاومت فزاینده توده هوا را بشکافد، اوج بگیرد و پیش رود. هر قدر یک هواپیما پیشرفته‌تر باشد و سرعت بیشتری به خود بگیرد، با مقاومت بیشتر که قادر است آلیاژهای معمولی را از هم بگسلد، روبرو می‌شود. آیا در شرایط شتاب و سرعت و پیش‌رفت می‌توان به هواپیمای پیشرفته عیب گرفت که چرا با این حجم از معارضه و مقابله و مقاومت مواجه است؟! آلیاژ انقلاب و جمهوری اسلامی از این جنس است. پیام منطقی و انسانی انقلاب، به یک معنا برنده‌تر از لیزر است. اینکه ظلم نمی‌کنیم و از قدرت‌ها ستم نمی‌پذیریم، آرزوی سرکوب شده نوع ملت‌هاست که به چشم دیدند می‌توان به زورگویان «نه» گفت و به سیادت رسید.

 حکمت (عقلانیت و استدلال و استحکام) نهفته در پیام انقلاب، همچنان که معارضان بزرگی در دنیا و در میان طاغوت‌ها پیدا کرد، اسباب گسترش آن بود و این معنای حقیقتی انکارناپذیر به نام «بیداری اسلامی» است. رواج بیداری و مقاومت اسلامی بیش از آن که مدیون مبلغان مجاهد باشد - که به اندازه خود مدیون است- مرهون ساخت قدرت درونی انقلاب و جلوه جذاب پیام انسانی آن است. یعنی نفس ماندگاری و پیشرفت جمهوری اسلامی به عنوان «طرحی نو» و مدل عملی تغییر در نظم ظالمانه سلطه، الهام‌بخش است. این گرانیگاه اصلی تقابل نظام سلطه با جمهوری اسلامی است هرچند که با بهانه‌جویی، برای دشمنی خود دستاویز بتراشند.مسئله جبهه استکبار با ما صرفا بر سر مصادیق پیشرفت و گسترش قدرت در حوزه‌های علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی و بین‌المللی نیست بلکه آن حقیقت اصلی که مستکبران را آزار می‌دهد این است که ملت ایران به حل‌المسائل و شاه «کلید» حل مشکلات جهان مستعضف دست یافته است.

 این به معجزه شبیه است که ملتی درمانده در کار تولید سیمان و سیم خاردار، اکنون با موفقیت مدعی قله‌های دانش در حوزه‌های هسته‌ای، نانو و سلول‌های بنیادی شود. اگر هم معجزه است، معجزه‌ای است که فرمول تکرار آن را ملت-دولت (یا بهتر بگوییم نظام امت- امامت) ایران می‌شناسد و برخلاف قدرت‌های انحصارطلب ابائی از عرضه این فرمول به دیگر ملت‌ها ندارد تصور کنید همین یک قلم شاهکاری که فناوران جوان و مومن ایرانی 3 سال پیش بر سر غنی‌سازی 20 درصد و تولید سوخت راکتور تهران- برای تولید رادیو‌‌دارو- انجام دادند، چه قدر برای قدرت‌های زورگو و انحصار‌طلب دردناک بود. یا همین مقاومت شگفتی که 7 سال پیش در جنگ 33 روزه در لبنان و سپس در جنوب فلسطین اشغالی (جنگ 22روزه و 8 روز غزه) چشم‌ها را خیره کرد.

نه اعلام ممنوعیت فروش سوخت 20درصد به ایران بی‌محاسبه و نقشه‌چینی بود، نه آن هجوم وحشیانه به شمال و جنوب مرزهای فلسطین اشغالی، و نه جنگ‌افروزی 30 ماه پیش علیه سوریه. حتما مغز بهترین استراتژیست‌های نظامی- اطلاعاتی سوت می‌کشد وقتی که عراق و لیبی را با لبنان و غزه و سوریه مقایسه می‌کنند. براساس محاسبات دقیق آنها کمترین احتمال داده نمی‌شد که سوریه 30 ماه تاب بیاورد و تازه در 6-5 ماه اخیر به جای آن که فرسوده شده باشد، روی نوار پیروزی و فتوحات قرار گیرد. و در همین محاسبات دقیق دیجیتالی می‌شد هر احتمالی را برای آینده عراق پیش‌بینی کرد جز آزاد شدن انرژی نهفته نیروهای اسلامگرای متحد ایران و تشکیل دولت جدید. در همین اوضاع و احوال بوی آتشفشان از شبه جزیره عربستان- بحرین و یمن و برخی مناطق تحت اشغال رژیم آل‌سعود- به مشام می‌رسد. آیا در این شرایط باور می‌کنید مسئله آمریکا غنی‌سازی 20 درصد است؟!

البته عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و مذاکره و تعارف و تعامل و احیانا برخی انعطاف‌های تاکتیکی است. همین روزها یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت اگر ایران تعامل را انتخاب کند، آمریکا را شریک خوبی برای همکاری خواهد یافت. سپس روزنامه‌ گاردین در مطلبی مدعی شد ممکن است روسای‌جمهور آمریکا و ایران به طور تصادفی(!) در نیویورک با هم ملاقات کنند. همزمان شایعه شد وزیر خارجه انگلیس در نیویورک با دکتر روحانی ملاقات می‌کند. و نیز روزنامه اشپیگل ادعا کرد ایران آماده مذاکره برای تعطیل کردن غنی‌سازی 20درصد در تأسیسات فردو می‌باشد. برخی سیاستمداران و رسانه‌های آمریکایی که نسنجیده‌تر و نپخته‌تر حرف می‌زدند، ادعا کردند مدل سوریه مدل و پیام خوبی برای خلع سلاح‌اتمی(!) ایران است و قس علی هذا؛ بازار مسگرانی راه افتاد شنیدنی! البته بخشی از حباب این فضاسازی‌های سیاسی و عملیات روانی با گذر ایام خالی خواهد شد.

برای مثال خبر روزنامه‌ گاردین از سوی جی کارنی سخنگوی کاخ‌سفید رد شد و او گفت «در حال حاضر برنامه‌ای برای دیدار اوباما و روحانی در نیویورک وجود ندارد» یا تکذیب مشابهی از سوی وزارت خارجه انگلیس صورت گرفت. اما گیریم که مثلا دو وزیر خارجه یاحتی مافوق آنها به شکل تصادفی به هم خوردند و سوژه‌ای هم برای عکاسان درست شد.کینه‌جویی قدرت‌های زورگو با این لبخندها و تعارف‌ها که کنار نمی‌رود. یعنی ملاقات دکتر مصدق با هری ترومن رئیس‌جمهور وقت آمریکا در نیویورک، سبب شد شیطان بزرگ از فکر عملیات آژاکس و کودتای 28 مرداد بیرون بیاید یا مذاکرات زنجیره‌ای دکتر روحانی (معتمد نظام) با وزیران خارجه تروئیکای اروپایی و اتخاذ تدابیر اعتمادساز از سال 2003، مثلا اسباب تشکر و قدردانی و تواضع آنها شد یا موجب گردید تونی بلر نخست‌وزیر وقت انگلیس لاف بزند که میوه اشغال بغداد را در تهران چیدیم؟! آیا تعلیق اصل غنی‌سازی مسئله‌ای را حل کرد که امروز غنی‌سازی 20 درصد بتواند موضوع مذاکره باشد؟ آیا غرب نباید توضیح بدهد که چرا ایران مجبور شد رأسا به غنی‌سازی 20 درصد مبادرت کند؟ آیا ایران مشخصا از 10 سال پیش شیوه تعامل و اعتمادسازی را انتخاب نکرده بود که سخنگوی وزارت‌خارجه آمریکا با وزیر مافوق وی از در باغ سبز «شراکت» می‌گویند؟!

 چگونه می‌توان کمترین حسن ظنی به اوباما داشت که همین دو روز پیش - و در حالی که ماجرای سوریه باعث سرشکستگی وی شده- در مصاحبه با شبکه ABC از یک سو از نامه‌نگاری با رئیس‌جمهور ایران سخن می‌گوید و از طرف دیگر با تهدیدی آمیخته به حماقت می‌گویند « من می‌دانم ایرانیان می‌دانند که نباید تصور کنند اگر به سوریه حمله نکردیم، معنی آن این است که به ایران نیز حمله نخواهیم کرد». کجا می‌توان آمیزه‌ای چنین از وقاحت و بلاهت را یکجا مشاهده کرد؟! کجای دنیای دیپلماسی، ناتوانی و شکست در یک میدان را به عنوان برگ برنده در میدان بزرگ‌تر رو می‌کنند و به عنوان «امتیاز» می‌فروشند؟!اگر روزنامه نیویورک‌تایمز ادعا می‌کند «توافق ژنو (بر سر ماجرای سوریه) حامل پیام به ایران است تا ثابت کند اوباما در پیشنهاد حل بحران هسته‌ای از راه مذاکره جدی است» اتفاقا دستگاه دیپلماسی باید همین یک ادعا را در قالب مذاکرات 1+5 جدی بگیرد و یک پکیچ (بسته) جامع خلع سلاح اتمی و تسلیحات کشتار جمعی در خاورمیانه را روی میز مذاکره بگذارد و از طرف اروپایی-آمریکایی بپرسد که آیا حاضرند یک استاندارد و معیار روشن را برای خلع‌تسلیحات‌اتمی و شیمیایی و بیولوژیک در خاورمیانه - از جمله فلسطین اشغالی- تعریف و پیگیری کنند؟

 اگر آمریکا آماده چنین مذاکره‌ای باشد، چرا که نه؟! چرا به تصریح تلویزیون رژیم صهیونیستی 183 کشور کنوانسیون منع تولید و استفاده از تسلیحات شیمیایی را امضا کرده باشند و تنها رژیم صهیونیستی و میانمار این کنوانسیون را تصویب نکرده باشند؟ یعنی مثلا بودن سلاح شیمیایی در سوریه نگران‌کننده است و انباشتن ده‌ها برابر آن در زمینه انواع تسلیحات کشتار جمعی در همسایگی این کشور، نقطه کور رادار غرب در زمینه نگرانی برای حقوق بشر و امنیت جهانی است؟!آن‌گونه که مقتدای حکیم انقلاب تبیین فرموده‌اند راه دیپلماسی و تعامل و ابتکار و انعطاف‌های تاکتیکی بسته نیست اما باید به این نکته کلیدی توجه داشت که دیپلماسی صرفا یک روش و ابزار است و آنچه به آن استحکام می‌بخشد، ساخت قدرت درونی است. به عبارت دیگر نمی‌توان بار تلاش و مجاهدت و خلاقیت داخلی و به فعلیت رساندن ظرفیت‌های مهم خودی را بر دوش دیپلماسی گذاشت یا ـ خدای نکرده- از موضع پایین سراغ دشمن رفت و کلید مشکلات خود را از او توقع داشت.

شاه کلید اصلی بلکه همه کلیدها دست خداست «له مقالید السماوات والارض... کلیدهای آسمان‌ها و زمین از آن خداست و آنان که به آیه‌های الهی کافر شدند، همانا آنان زیانکارانند». (زمر/63). یک‌بار از نگاه فردی فراتر برویم و نگاه اجتماعی و سیاسی و تمدنی به این کلام شریف حضرت فاطمه سلام‌الله علیها داشته باشیم که فرمود «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزّ و جلّ الیه افضل مصلحته. هر کس بندگی خالص را به جانب پروردگار بفرستد، خداوند بلند مرتبه بهترین مصلحت را بر او نازل می‌کند». ما به تأسی از حضرت روح‌الله(ره) جلوه جهانی این فرمول الهی را دیدیم. باور ما به این کلام شریف امام صادق علیه‌السلام باید در تدبیر و مهندسی اجتماعی- سیاسی ما جلوه کند که «ای پسر جندب! اگر شیعیان ما استقامت می‌ورزیدند، فرشتگان با آنها مصافحه می‌کردند و ابرها بر آنان سایه می‌افکندند و در روز می‌درخشیدند و از بالای سر و زیر پا روزی می‌خوردند و چیزی از خدا نمی‌خواستند مگر اینکه به آنها عطا می‌کرد».

صباح زنگنه ، کارشناس مسائل بین المللی در مطلبی با عنوان«چرا اوباما نامه نگاري با روحاني را علني کرد»که در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رسید اینگونه نوشت:


باراک اوباما در مصاحبه با شبکه آمريکايي اي بي سي نيوز از مبادله نامه با حسن روحاني رئيس جمهور ايران درباره سوريه خبر داده است.نامه نگاري که به نظر در شرايط فعلي با توجه به اوج گيري بحران سوريه حائز اهميت مي باشد . با رسيدن اوضاع منطقه به حالتي از بن بست و انسداد سياسي و نزديک شدنش به يک تقابل و درگيري نظامي به نظر مي آيد مسئولان کشور با همکاري که با کشورهاي دوست ديگر انجام دادند توانستند فتيله انفجار منطقه را پايين بکشند و اين اتفاق را خنثي کنند.اگر آمريکايي ها به تهديد خود مبني بر حمله نظامي عليه سوريه جامه عمل مي پوشاندند در اين صورت کل منطقه آشفته مي شد و کشتار وسيعي در ابعاد مختلف به وقوع مي پيوست. در همين راستا ايران تذکرات و هشدارهاي لازم را به آمريکا داد مبني بر اينکه شک و شبهه هايي در مورد اينکه چه کساني از سلاح شيميايي در سوريه استفاده کرده اند، وجود دارد.بر اساس تذکرات و هشدارهاي ايران تصميم آمريکا تغيير کرد و به طرح روسيه پاسخ مثبت داد و از دست زدن به اقدام نظامي عليه سوريه پرهيز کرد اما طبيعت کشورهاي سلطه گر اين است که خود را از تک و تا نيندازند و قدرت خود را به رخ کشورهاي ديگر بکشانند.

 طبيعي است با هشدارهايي که ايران قبلاً داده بود اين نوع مکاتبات و يا ارسال پيام ها ابزاري بود براي رسيدن به يک ديدگاه نزديک تر براي جلوگيري از حوادث و درگيري که مي‌توانست به ضرر همه تمام شود. اما سوال اين است که چرا اوباما خبر مبادله نامه با روحاني را به صورت رسمي اعلام کرد و آيا او، دنبال اين است که خود را از فضاي سنگين به وجود آمده درباره سوريه خلاص کند و خود را به عنوان يک چهره طرفدار ديپلماسي به افکار عمومي کشور خود و جهان نشان بدهد؟ در پاسخ بايد گفت: اين نوع رفتار مي تواند آثار متعددي بر جاي بگذارد. نخست اين که اوباما تلاش مي کند که خود را از فشار مخاطبان و به خصوص جنگ طلبان آمريکا رها کند و در مقابل کشورهاي متحد آمريکا در منطقه هم يک توجيه بزرگتر و قوي تري ارائه کند به علاوه مشخص مي شود جايگاه ايران جايگاه مهم و جدي است و مي تواند نقش سازنده اي در معادلات بين المللي ايفا کند.

 اما اگراوباما به دنبال نتيجه گرفتن از ديپلماسي با ايران است آيا با توجه به حساسيت ها در دو کشور بهتر نبود موضوع نامه نگاري و تبادل پيام را از کانال هاي مخفي ادامه مي داد؟ به نظر مي رسد ظاهراً اوباما نياز به تبليغات داردوهدفي که اوباما دنبال مي کند مصرف داخلي و توجيه افکار عمومي است. اين نشان دادن قدرت به ديگران آنها را قانع مي کند که به دنبال حفظ هژموني خود از لحاظ رواني باشند و در داخل نيز بهانه اي به تندروهاي خود ندهند.کشورهايي که از زبان تهديد استفاده مي کنند در نهايت با استفاده از چنين لحني تنها به خود ضربه مي زنند در واقع اين ادبيات مصرف داخلي داشته و براي ساکت کردن جناح تندروي طرف مقابل است که آنها طرفدار اقدامات جنگ طلبانه و نظامي عليه کشورهاي ديگر به خصوص سوريه هستند.

 البته آمريکايي ها همواره از اين حربه براي کسب امتياز بيشتر استفاده مي کنند تا چنان چه شرايط مذاکره و گفت وگو فراهم شد از آن بهره ببرند تا ضمن اين که نشان بدهند آماده مذاکره هستند در عين حال تاکيد کنند که به عنوان دولت بزرگ جهان همه گزينه‌ها را در اختيار دارند و مي توانند از آن ها به عنوان اهرم استفاده کنند. آمريکايي ها همواره از ابزار دوگانه چه در مذاکرات هسته اي و چه در مذاکرات پرونده هاي منطقه اي استفاده کرده اند.در موضوع سوريه نيز اوباما همين روش را دنبال کرد و به نظر مي رسدبه دنبال پيگيري اين روش در قبال ايران است .در اين ميان مقامات ايران بايد در مقابل اين موضوع نه هيجان زده شوند و نه بي تفاوت از کنار آن عبور کنند آن ها ضمن اين که مسائل را با دقت و موشکافانه زير نظر دارند بايد واکنش خود را در زماني که لازم مي دانند داشته باشند يعني نه زودتر و نه ديرتر، بلکه به موقع حال اين واکنش مي خواهد پاسخ رسانه اي و يا پاسخ ديپلماتيک باشد.

روزنامه رسالت نوشته ای را با عنوان«نرمش قهرمانانه در ديپلماسي»از صالح اسکندری در ستون سرمقاله های این روزنامه به چاپ رساند:

قهرمان ها تاريخ را ساخته اند و ترسوها در پي نوشتن کتاب هاي تاريخ مي مانند. قهرماني در هيچ يک از صفحات تاريخ به معناي خشک سري و يک دندگي نبوده است. قهرماناني بوده اند که در کوره نرمش ها و انعطافات ساخته و پرداخته شده اند اما نرمش آنها نيز قهرمانانه و شجاعانه بوده است به گونه اي که هيچ کس نمي تواند آنها را ترسو خطاب نمايد. حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) بزرگترين قهرمان تاريخ است که در جريان صلح حديبيه اگر چه از جانب برخي اصحاب به دليل برخي نرمش ها و انعطافات در صلح نامه نظير  قبول درخواست سهيل‌بن عمرو مذاکره کننده از طرف مشرکين مبني بر حذف «بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحيم» از ابتداي صلح‌نامه و نوشتن «باسمک‌اللهم» به‌جاي آن، و نيز حذف عنوان رسول‌اللّه بعد از نام آن حضرت و نوشتن «محمدبن عبداللّه» به‌جاي آن اما سرانجام اين نرمش قهرمانانه به تاييد پروردگار رسيد و خداوند متعال در راه بازگشت مسلمانان از حديبيه سوره فتح را بر پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) نازل کرد. در اين سوره پروردگار رحمان و رحيم صلح حديبيه را «فتح مبين» ناميد و با اعلام رضايت از بيعت‌کنندگان، وعده پيروزيها و غنيمتهاي فراوان به مسلمانان داده بود.

 صلح حديبيه که در يک منزلي مکه و نه منزل دورتر از مدينه منعقد شد برکات بسياري براي مسلمين در پي داشت.به گفته مورخان، در صدر اسلام فتحي عظيم‌تر از فتح حديبيه صورت نگرفت، زيرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزيرةالعرب گسترش يافت؛ به گونه‌اي که از آغاز پيمان صلح تا نقض آن ( 22 ماه)، تعداد کساني که به اسلام گرويدند، بيش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنان‌که سپاه پيامبر در سال هشتم و در جريان فتح مکه به ده‌هزار تن رسيد و بزرگان قريش، مانند ابوسفيان و عمروعاص و خالدبن وليد، در همين دوران به اسلام گرويدند. در عين حال آرامش حاصل از صلح حديبيه سبب شد که پيامبر علاوه بر تشديد فعاليتهاي تبليغي در شبه‌جزيره، به سرزمينهاي خارجي هم توجه کند و در سال هفتم، پادشاهان و سران ممالک اطراف را نيز به اسلام دعوت نمايد. اما مهم‌ترين فايده اين صلح، زمينه‌سازي براي فتح مکه بود که مدت کوتاهي پس از صلح حديبيه به وقوع پيوست.
صلح حديبيه يک نمونه تمام عيار از نرمش قهرمانانه در مذاکره و ديپلماسي است. انعطافي که ضمن پايبندي به اصول و آرمانها در عين حال واقعيات زمانه را در تصميم گيري سياسي دخيل کرد اما نه تنها منتهي به عقب نشيني نشد بلکه پيشروي هاي بزرگي را براي مسلمانان به ارمغان آورد.

رهبر معظم انقلاب ديروز در ديدار فرماندهان، پيشکسوتان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ضمن موافقت با حرکت هاي صحيح و منطقي در سياستهاي خارجي و داخلي افزودند: با مسئله اي که سالهاي پيش نرمش قهرمانانه خواندم موافقم چرا که اين حرکت در مواقعي بسيار خوب و لازم است اما با پايبندي به يک شرط اصلي.ايشان درک ماهيت طرف مقابل و فهم صحيح هدفگذاري او را، شرط اصلي استفاده از تاکتيک نرمش قهرمانانه اعلام کردند و افزودند: يک کُشتي گير فني نيز برخي مواقع بدليل فني نرمش نشان مي‌دهد اما فراموش نمي‌کند که حريفش کيست و هدف اصلي او چيست؟ديپلماسي هنر مذاکره است اما اگر به معناي فراموشي خصومت مستمر دشمن باشد نتيجه اي جز عقب نشيني و شکست ندارد. به عنوان يک آسيب نمونه پيش از رئيس جمهور اسبق کشورمان آقاي خاتمي کس ديگري به غربي ها در مذاکرات لبخند نزد اما نتيجه آن چه شد؟

جمهوري اسلامي چه دستاوردي داشت؟ وقتي در12 ژوئيه سال 2000 از يادمان گفتگوي تمدن ها در شهر وايمار آلمان پرده برداري شد، همه منتظر حرفهاي خاتمي بودند تا بشنوند مبدع آنتي تز « برخورد تمدن ها» ساموئل هانتينگتون چه ساختار تئوريکي براي نظريه خود ترسيم کرده است.جهان در سر آغاز قرن بيست ويکم تشنه نگارش انشائي جديد بود که تصور مي کرد مي تواند موضوع آن را از زبان خاتمي رئيس جمهورسابق ايران بشنود. اما هنوز يک سال نگذشته بود که حملات تروريستي 11 سپتامبر همه چيز را به هم ريخت. براي غربي ها همه چيز حکايت از برخورد تمدن ها داشت و حرف هاي خوب خاتمي در حد حرف باقي ماند...

ديپلمات ها و مذاکره کننده گان نبايد فراموش کنند که مشکلات امروز دنيا ريشه در زياده خواهي ها و خصلتهاي نکوهيده اي دارد که راه مقابله با آنها محکوم کردن مستمر ظلم و ظالم و عدالت طلبي همه جانبه است.  گفتگوي هنرمندانه و تبادل نظر در ديپلماسي کاري بسيار خوب و ضروري است اما اينگونه اقدامات براي مهار خصلتهاي نکوهيده و ناپسند استکبار جهاني، و پايان بخشيدن به مصائب کنوني بشر، کافي و مؤثر نيست. بايد ظلم و بي عدالتي را در هر جاي جهان به طور مشخص و صريح محکوم کرد و غبار فتنه دنياي مدرن را که تشخيص ظالم از غيرظالم را با مشکل مواجه کرده است، خواباند.رفتار سياسي امام راحل نمونه دقيق و کاملي از رهبري بود که دشمن و دشمني هايش را مي شناخت و به خاطر همين شناخت دشمن هم ناگزير به اين مرد بزرگ احترام مي گذاشت. جمهوري اسلامي منادي عدالت جهاني و مقابله با ظلم هاي بي پايان نظام سلطه است.

 امروز صورت بندي مفهوم عدالت و جبهه گيري در برابر ظالمين در جهان اگر چه کاري بس دشوار است اما به تعبير "آلفرد هوفه" يوناني در کتاب" برداشتهايي فلسفي درباره عدالت"، مطلوب‌ترين مفهوم پيش برنده عصر ما،يعني عصر جهاني‌سازي، عدالت است.
در وضعيت کنوني ديپلمات ها و مذاکره کنندگان ما با توسل به اين ظرفيت سرشار دروني مي توانند جبهه عدالت خواهي و زياده طلبي و ظلم را براي افکارعمومي قابل تشخيص کنند و طلايه داران ظلم و بي عدالتي را در اذهان جهانيان محکوم نمايند. آمريکا، رژيم صهيونيستي و حاميان استکباري اين غده سرطاني پيش قراولان ظلم و بي عدالتي در جهان هستند. جنايتهاي اشغالگران آمريکايي و اسرائيلي در سوريه، عراق، فلسطين، افغانستان، پاکستان و ... در تاريخ بشري بي سابقه است. بدون عدالت طلبي و مقابله با ظلم، هيچ نرمشي قهرمانانه نيست و هيچ انعطافي به نتيجه نمي رسد چرا که اين راه را ما در دوره اصلاحات تجربه کرديم و نتيجه اي نگرفتيم و امروز نيز "آزموده را آزمودن خطاست."

عرفان جلالی در ستون زاویه دید روزنامه جام جم در مطلبی با عنوان«تلویزیون های اینترنتی مهمان جدید خانه ها»اینطور نوشت:

وزی که رادیو اختراع و بسرعت پرطرفدار شد، باور عمومی آن بود که دوران روزنامه‌های چاپی دیگر به‌سر آمده، اما زمان گذشت و روزنامه‌ها با تغییر در ساختارشان به حیات خود ادامه دادند. در سال‌های بعد همین اتفاق بار دیگر با اختراع تلویزیون نمود پیدا کرد. آن روزها نیز بسیاری تصور می‌کردند که با ورود تلویزیون به حریم خانه‌ها، دوران سینما به پایان می‌رسد و این اتفاق در زمان ما نیز برای چندمین بار در حال تکرار است.هم‌‌اکنون اختراع و گسترش روزافزون اینترنت در جهان، بسیاری از کارشناسان را نسبت به آینده دیگر رسانه‌ها نگران کرده است. گزارش‌های آماری حکایت از این دارد که در کشورهای توسعه یافته، میزان استفاده از اینترنت به مراتب بیشتر از تلویزیون است. بر این اساس برخی از نظریه‌پردازان پیش‌بینی می‌کنند که با توسعه اینترنت، دیگر رسانه‌ها در آینده نزدیک افول خواهند کرد. هرچند در این میان برخی محققان نیز بر این باورند که ظهور رسانه‌های جدید هیچ‌گاه به مرگ رسانه‌های قدیمی منجر نمی‌شود و رسانه‌های تازه، امتداد رسانه‌های پیش از خود هستند.

برپایه همین این نظریه‌ها بود که تلویزیون اینترنتی در دنیای رسانه متولد شد. تلویزیون اینترنتی فناوری جدیدی است که دنیای تلویزیون و اینترنت را به هم پیوند می‌دهد و محصول همگرایی صنعت رایانه، مخابرات و مولتی مدیا (چند رسانه‌ای) است. با بهره‌برداری از این فناوری که بزرگ‌ترین ویژگی‌اش، ایجاد تعامل و ارتباط دوسویه میان تلویزیون و مخاطب است، بیننده به دنیایی از اطلاعات وصل می‌شود.دسترسی به شبکه‌های اطلاع‌رسانی، حضور مجازی در کلاس‌های آموزشی، دریافت انواع خدمات بانکی و پزشکی تنها بخشی از انواع خدماتی است که از طریق این طرح قابل دریافت است. با بهره‌گیری از این تکنولوژی، مخاطبان قادر خواهند بود حین دریافت برنامه‌های تلویزیون، از طریق اینترنت به بانک اطلاعاتی شبکه مورد نظر دست یافته، به صورت آنلاین در آنچه مشاهده می‌کنند دخل و تصرف کنند، بنابراین هر کاربری خود تعیین می‌کند که چه چیزی را و چگونه می‌خواهد ببیند. امکان دیگر تلویزیون اینترنتی جدول زمان‌بندی پخش برنامه‌‌هاست که کاربر از طریق آن می‌تواند زمان پخش یک برنامه را تغییر دهد.

یکی دیگر از قسمت‌هایی که پویایی تلویزیون اینترنتی در آن به بهترین وجه دیده می‌شود، بخش سفارش خرید اجناس، موسیقی یا فیلم دلخواه است که براساس آن بیننده می‌تواند به آسانی سفارش خرید دهد. مخاطب همچنین می‌تواند هنگام گوش‌ دادن به یک موسیقی از مشخصات آهنگ با خبر شده و آن موسیقی را خریداری یا بارگذاری کند. اطلاع از اوضاع آب و هوا، بازی‌های فردی یا دسته‌جمعی، مشارکت زنده در مسابقات تلویزیونی و دسترسی به وبسایت‌های مورد علاقه از دیگر امکانات این تلویزیون‌ها هستند.هم‌اکنون تلویزیون اینترنتی در اکثر کشورهای توسعه‌یافته به بهره‌برداری رسیده، اما صدا و سیما نیز همگام با این تحولات، با افتتاح سایت ایران سیما و همچنین ارائه آزمایشی این طرح در برخی از مناطق کشور، گام هایی را در جهت رفتن به سوی تلویزیون اینترنتی در کشور برداشته که می‌تواند زمینه‌ساز وقوع تحول ارتباطی جدید در کشور ما قلمداد شود.

روزنامه حمهوری اسلامی مطلبی را با عنوان«مصر، بازگشت به جمهوري نظاميان!»نوشته شده توسط حسن خیاطی در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید:

كمتر كسي تصور مي‌كرد بعد از پيروزي انقلاب مردم مصر در 22 بهمن ماه سال 1389 و روي كار آمدن دولت اخواني‌ها با رياست جمهوري محمد مرسي در بهار سال گذشته، ارتش اين كشور در يك كودتاي نظامي، قدرت را به دست بگيرد. اكنون نظاميان با زنداني كردن مرسي و ساير سران اخوان المسلمين، مصر را بار ديگر در مسير حاكميت نظاميان قرار داده‌اند. اخباري كه اين روزها از مصر به گوش مي‌رسد، حكايت از آغاز به كار كمپين حمايت از نامزدي ژنرال عبدالفتاح السيسي براي شركت در انتخابات رياست جمهوري دارند و اين زنگ خطري است براي تمامي نيروهاي سياسي مصر كه نشان مي‌دهد نظاميان به صورت جدي درصدد كسب قدرت در اين كشور هستند. اكنون محمد مرسي رئيس‌جمهور قانوني مصر در زندان نظاميان به سر مي‌برد و با اينكه ژنرال السيسي پيش از اين تاكيد كرده بود قصد تصدي مقام رياست جمهوري را ندارد، اما به نظر مي‌رسد او و اطرافيانش درحال آماده سازي شرايط براي رسيدن به قدرت مطلق هستند.

در مروري اجمالي به تاريخ نيم قرن اخير مصر، مشاهده مي‌كنيم كه در اين مدت همواره نظاميان بر مصر حكومت كرده‌اند و تاريخ در كشور مصيبت زده مصر درحال تكرار است. در اين مدت با اينكه تصميم گيري‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، داخلي و خارجي در اختيار نظاميان بوده و به طور متوسط سالانه بيش از يك ميليارد و دويست ميليون دلار از طرف دولت آمريكا به حاكمان نظامي مصر كمك بلاعوض مي‌شد، با اينحال اين اقدامات نه تنها دستاورد قابل توجهي براي مردم مصر نداشته، بلكه اين حاكمان علاوه بر تأمين منافع دراز مدت غرب، با تأمين منافع و امنيت رژيم غاصب صهيونيستي در قالب امضاي قرارداد صلح با اين رژيم كه به معاهده "كمپ ديويد" مشهور است به مردم مصر كرده‌اند.

حاكمان مصر بعد از سرنگوني ملك فاروق، از جمال عبدالناصر تا انورسادات و حسني مبارك، كه تاكنون آخرين ديكتاتور مصر ناميده مي‌شد، همه نظامياني بودند كه يكي پس از ديگري به حكومت رسيدند. تنها پس از انقلاب مردم اين كشور عليه مبارك بود كه مردم توانستند با به قدرت رساندن مرسي با آراء خود شاهد حضور يك رئيس‌جمهور غيرنظامي در مسند قدرت باشند. هر چند در اين مدت كوتاه يكساله نيز محمد مرسي اشتباهات استراتژيك و غيرقابل جبراني را مرتكب شد، اما به هر حال وي رئيس‌جمهور منتخب مردم مصر است و به همين جهت كودتا عليه وي كه با طراحي دولت آمريكا و حمايت مالي و اطلاعاتي كشورهاي عربستان و امارات و به دست مهره‌هاي سابق و وابسته ارتش مصر صورت گرفت، پذيرفتني نيست.اكنون شواهد نشان مي‌دهد كه نظاميان كودتاچي برخلاف ادعاهاي اوليه خود مبني بر كناره‌گيري از قدرت، پس از محقق شدن دمكراسي، ميدان سياست مصر را به جولانگاهي براي قدرت نمايي خود تبديل كرده‌اند. بطوري كه احمد شفيق رئيس حزب جنبش ملي مصر و نخست‌وزير دوران حسني مبارك كه خود نيز از نظاميان آن كشور محسوب مي‌شود و پس از شكست از مرسي در انتخابات رياست جمهوري عازم امارات عربي شده بود، در حمايتي آشكار از ژنرال السيسي گفته است اگر وي در انتخابات آينده رياست جمهوري نامزد شود، من از نامزدي در اين انتخابات خودداري خواهم كرد. وي همچنين از برخورد نظاميان و نيروهاي امنيتي با مردم تظاهر كننده مصري حمايت كرده و هرگونه مصالحه با اخوان المسلمين را نابخشودني دانسته است.

درحال حاضر نظاميان كودتاچي به منظور حفظ حاكميت خود متوسل به دو حربه شده‌اند. آنها از يك سو با خشونت به تنبيه مردم انقلابي مصر و تظاهر كنندگان عليه كودتا مي‌پردازند كه تاكنون صدها كشته برجاي گذاشته است و از سوي ديگر تلاش دارند با پر كردن بازارهاي مصر از كالاهاي مورد نياز مردم و اقداماتي فراتر از تصميمات كابينه، ضمن تثبيت موقعيت خود، به مردم اينگونه القا كنند كه نظاميان نيرو و توان جديدي دارند و با انگيزه خيرخواهي به ميدان آمده‌اند تا ثابت كنند كه غيرنظاميان توانايي اداره كشور را ندارند! اين درحاليست كه همه مي‌دانند آنها با كمك‌ها و حمايت‌هاي آمريكا و همپيمانان غربي و عربي آمريكا پا به عرصه گذاشته‌اند تا خلأ به خطر افتادن منافع غرب در مدت زمان كوتاه حاكميت مردم را جبران نمايند. آنها قصد ماندن دارند و تلاش مي‌كنند با اينگونه اقدامات به حاكميت خود مشروعيت بخشند.

آحاد جامعه 80 ميليوني مصر كه با سرنگون كردن ديكتاتوري 30 ساله "مبارك" مهم‌ترين متحد آمريكا و نزديكترين دوست رژيم صهيونيستي، اميد داشتند به بزرگترين نماد تحول در ميان كشورهاي عربي تبديل شوند، اكنون با بازگشت كشورشان به دامن نظاميان روبرو هستند و زحمات و جانفشاني‌هاي خود در جريان انقلابشان را بر باد رفته مي‌بينند.واقعيت اينست كه نظاميان با تلاش براي بازگشت به "جمهوري نظامي" درصدد حفظ نفوذ عميق خود در ساختار حاكميتي كشور مصر هستند، آنها دريافته‌اند كه واگذاري قدرت منافع بسياري را از دست آنان خارج مي‌كند، دست حاميان خارجي آنها را كوتاه مي‌كند و بعيد نيست مانند ژنرال‌هاي ارتش تركيه در آينده‌اي نه چندان دور به خاطر حمايت‌هايشان از ديكتاتوري و دخالت‌هايشان در كودتا خود را پاي ميز محاكمه ببينند. مردم مصر كه سال‌ها زير چكمه‌هاي نظاميان به سر برده و دمكراسي كوتاه مدت اما ناقص پس از انقلاب خود را تجربه كرده اند، به اين راحتي فريب رياكاري و تزوير "جمهوري نظاميان" را نخواهند خورد، هر چند ممكن است حاكميت آنان مدتي ادامه داشته باشد ولي قطعاً عمر چنداني نخواهد داشت.

روزنامه هدف و اقتصاد نیز مقاله ای با عنوان« در هيچ جاي جهان حتي آن دنيا هم قانون عطف به ماسبق نمي‌شود»در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید که میتوانید اینجا بخوانید:

اين‌كه از قديم گفته‌ قانون عطف به ماسبق نمي‌شود براي اين است كه همه چيز گذشته بد يا خوب، سود يا زيان و.. گذشته است و عقلاني هم به نظر نمي‌رسد كه كاري كه در گذشته براساس قانون انجام پذيرفته حال به خواهيم آن را با قانون جديد دنبال كنيم مثلا اگر در قانون گذشته براي داشتن يك مثال مواد مخدر حبس از يك سال تا پنج سال داشت و فردي مرتكب چنين جرمي شده جرم خود را گذرانده و يا اين‌كه فردي به كرات اقدام به فروش نموده و جرم بر آن اثبات و حكم اعدام در موردش اجرا شده قانون جديد او را مثلا به حبس ابد عقاب خواهد نمود حال آن‌كه در گذشته فرد مرتكب چنين جرمي اعدام شده حال كه نمي‌توان او را زنده نمود و گفت تو به حبس ابد محكومي پس در ندامتگاه بمان يا اينكه بانك براساس قانون پول و اعتبار براي مبادلات و معاملات تجاري قراردادهايي را با مشتريان خود امضاء نموده نمي‌تواند براساس قراردادهاي جديد كه با مقررات و آيين‌نامه‌هاي جديد با قراردادهاي گذشته هم با همين آيين‌نامه جديد رفتار نمايد.

 اين مساله گاه ممكن است به سود بانك و به زيان مشتريان گذشته باشد يا برعكس نمي‌تواند اجرا شود زيرا همه معاملات براساس قانون و مقررات گذشته انجام شده اگر كالايي بوده به همان نرخ گذشته به فروش رفته و يا اگر در گمرك بوده با همان نرخ ارز به قيمت همان روز حقوق و عوارض گمركي و بازرگاني و ساير عوارض محاسبه گرديده و كالا ترخيص و به معرض فروش گذشته و از هضم رابع هم گذشته است چگونه بخواهند با قانون جديد آن را به گذشته هم مربوط كنند اين مساله در هيچ محكمه‌اي پسنديده نيست و هيچ شخص عاقلي اين گفته را نمي‌پسندد كه بگويند كه قانون عطف به ماسبق هم مي‌شود؟! اين مساله همه محاكم قضايي- سياسي- اقتصادي و... را با مشكل مواجه خواهد ساخت چگونه مي‌توان گفت كه قانون عطف به ماسبق مي‌شود.

 در حالي كه در هيچ جاي اين دنياي خاكي چنين گفته‌اي پسنديده به نظر نمي‌آيد حتي در جوامع بدوي اوليه كه برخي با قانون جنگل اداره مي‌شد چنين رايي را پسنديده نمي‌داند قانون هركي هركي هم اين را نمي‌گويد مثلا ديروز يك قانون بوده امروز يك قانون ديگر به ديروزي بگوييد بيا تا با قانون امروزي با شما رفتار شود چه ديروزي شايد ديگر در اين جهان نباشد پس چگونه مي‌‌خواهند قانون ديروز را براي امروز هم اجرا كنند نه اين پسنديده نيست. اگر چه ممكن است اشتباهاتي در كار پيش آمده باشد نامه‌اي گاهي وقتي تايپ مي‌شود تايپيست اشتباهاتي مرتكب مي‌شود و نويسنده آن را يا اديت نكرده و يا اين‌كه در هنگام غلط‌گيري از ديد آن گذشته و مصحح هم متوجه نشده چنين نامه‌اي به اداره كل مثلا گمرك رسيده.
 
 پس از گشايش نامه متوجه شده كه نويسنده قانون را عطف به گذشته نيز نموده است كه تعجب ايشان را برانگيخته و در اين صورت مي‌بايستي با اداره يا مركز صادركننده حكم ارتباط برقرار نمود و مراتب را جويا شد و به ايشان بايستي گفت اين نامه چنين حرفي را بيان مي‌كند آيا مقصود همين بوده يا نه؟ و بالاخره طرف مقابل متوجه خواهد شد كه اين كار اشتباه است و موقعيت بازار را به هرج و مرج مي‌كشاند گرچه اسباب خنده برخي را فراهم هم خواهد نمود كه در اين ماجرا نقشي ندارند اما بايستي گفت كاري كنيد كه دوست و دشمن حتي شما را تاييد كنند گرچه مي‌گوييد دشمن كه آدم را تاييد نمي‌كند ولي بايستي گفت دشمن عاقل صددرصد طرف مقابلش را تاييد خواهد نمود مگر آن‌كه چون دوست نادان، نادان باشد كه از قديم گفته‌اند: دشمن دانا بلندت مي‌كند بر زمينت مي‌زند نادان دوست...؟!

در ادامه نگاهی داریم به ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز که با عنوان«چرا تحريم‌ها گام به گام لغو مي‌شوند؟»توسط حشمت الله فلاحت پیشه به چاپ رسیده است:


شرايطي كه در روز‌هاي اخير شاهد آن هستيم لغو تحريم‌ها و عدم اجراي سياست‌هاي تحريمي است، كه به نظر مي‌رسد مقدمه شكل‌گيري نگاه مثبت در قبال موضوع ايران در شرايط فعلي دنيا است. بايد بر اين موضوع تاكيد كرد كه بخش اعظم رفع تحريم‌ها به دليل ضرورت بازار دنياست. چرا كه در اين ‌سال‌ها علاوه بر تحريم نفتي ايران، شاهد اين هستيم كه برخي از كشور‌هاي دنيا شامل تحريم‌هاي نفتي نمي‌شوند و بر اساس آنچه آمريكا عنوان مي‌كند، اين عدم شمول تمديد هم مي‌شود.هرچند كه اعمال تحريم نيز تاكنون منجر به اين نشده است كه كشور‌هاي شامل تحريم به‌دنبال فروشندگان جديد نباشند. دليل ديگر رفع اين تحريم‌ها را مي‌توان در بي‌دليل بودن شرايط حقوقي تحريم‌ها جست‌و جو كرد. چرا كه تحريم‌ها از بنياد حقوقي مناسبي برخوردار نيستند و با شكايت و پيگيري ايران در دادگاه‌ همان كشور‌ها تحريم‌ها لغو مي‌شوند.اين موضوع نشان‌دهنده اين مهم است كه بنياد حقوقي تحريم‌ها سست است و بيش از اين نمي‌توان از اين مسئله استفاده كرد و به راحتي مي‌توان با ادله‌هاي حقوقي تحريم‌ها را لغو كرد.

 پيشنهادي كه از سوي طرف‌هاي غربي در اين روزها بيان شده است، نيز جاي تامل دارد. آنها عنوان كرده‌اند كه در ازاي تعليق فعاليت سايت فردو و همچنين كاهش توليد سوخت هسته‌اي مي‌توان سياست‌هاي گام به گام يا رفع كامل تحريم‌ها را پيش گرفت. اين نكات فرضياتي است كه تنها از سوي آنها اعلام شده و البته نمي‌توان ناديده گرفت كه طرفداران پايان دادن تحريم‌هاي ايران از آن استقبال كرده‌اند. به نظر مي‌رسد اين مسائل به دليل پيام انتخابات 73درصدي ايران از يكسو، شكل‌گيري ظرفيت تعامل در سياست خارجه ايران و تاكيد بر ميانه روي در سياست خارجي مورد توجه قرار گرفته است.به نوعي مي‌توان اينگونه بيان كرد كه زبان ديپلماتيك كه به سمت تفاهم پيش مي‌رود و همچنين تاكيد بر حقانيت فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران و عدم ورود انفجاري ايران به اين مباحث، سبب شده است كه نگاه غرب نيز گام به گام تغيير كند.

 اين موضوع حتي مورد تاكيد مخالفان حقوق ايران نيز قرار گرفته است كه ايران در تمام مراحل در چارچوب خواسته‌هاي آژانس حركت كرد و از اين مسير خارج نشد. ضمن اينكه ديپلماسي حقوقي را در برابر تحريم‌ها در پيش گرفت و اين موضوع سبب شد كه طرف‌هاي غربي نيز رفتاري گفتماني و به دور از خود رايي در پيش بگيرند. با توجه به مطالبي كه عنوان شد مي‌توان اينگونه بيان كرد كه ايران بايد بر اساس مثلث، تاكيد بر حقوق هسته‌اي ايران توسط آژانس، تضمين شرايط ايران در جامعه جهاني و تاكيد بر لزوم داشتن زبان ديپلماتيك در مذاكرات و همچنين توجه به زمان‌بندي مورد نياز براي رفع تحريم‌ها و عدم صدور تحريم جديد با 1+5 وارد مذاكره شود. آخرين نكته اينكه مقامات 1+5 اين روزها در شرايط پيش‌مذاكرات هستند و در اين مسير به موضوع زمان‌بندي اشاره مي‌كنند.نبايد مسئله زمان را ناديده گرفت و بهتر است زمان‌بندي ودر نظر گرفتن بازه زماني براي رفع تحريم‌ها را مورد تاكيد قرار داد.

محمد علی وکیلی طی نوشته ای با عنوان« قامت سپاه تا کجا ؟»که در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار بع چاپ رسید اینگونه نوشت:

سپاه قدرتمندترين نهاد بر آمده از انقلاب اسلامي است. مطابق اصل 150 قانون اساسي وظيفه اش حراست از انقلاب و دست آوردهاي آن تعريف شده است. به طور طبيعي نمي‌توان آن را در قالب يک ارگان نظامي صرف تعريف و رسالتش را به دفاع و پاسداري از مرزهاي جغرافيايي محدود کرد ولي برغم رسالت انقلابي اين نهاد که طيفي از وظايف سياسي، اجتماعي و امنيتي را در بر مي‌گيرد. ولي دخالتش در سياست و احزاب مورد نهي صريح حضرت امام ( ره ) قرار گرفت. بر همين اساس همواره نحوه تعامل سپاه با دولت‌ها، احزاب و چگونگي انجام وظايفش مورد چالش گروهها و شخصيت‌ها بوده است. برخي با تکيه بر مفهوم کش دار و تفسير بردار (دفاع از انقلاب و دست آوردها ) دخالت سپاه را در سياست‌هاي داخلي، توجيه و ورودش به انتخابات و مواضع جانبدارانه اش را نه خروج از رسالت که عين وظيفه پاسداري تفسير و تعبير مي‌کنند. گروه ديگر مأموريت دفاع از انقلاب و دست آورردهايش را ناظر به کليت نظام، جهت گيري‌هاي کلان و در يک کلام اصول جوهري انقلاب که در قانون اساسي تبلور يافته است، مي‌دانند.

اين گروه قامت سپاه را همسان و هم طراز با قامت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي مي‌دانند. دخالت سپاه در سياست‌هاي داخلي که در چارچوب قانون و در زير سقف نظام و در متن جمهوري اسلامي صورت مي‌پذيرد را موجب تنزل جايگاه و خروج اين نهاد از شأن و منزلت قانوني و عرفي آن مي‌پندارند. با رجوع به تجربه 35 سال گذشته، معلوم مي‌شود که هر گاه برخي عوامل سپاه مطابق تفسير گروه اول به مسايل سياست داخلي ورود جزئي و حزبي پيدا کردند دچار افت منزلت شدند ولي هر زمان که بر اساس تفسير و برداشت گروه دوم چتر خود را تا سقف نظام ارتقاء دادند و گستره آن موجب جذب حداکثري گرديد در آنصورت هم بر کاريزماي؟ تشکيلاتي آن و هم بر تعالي منزلت آن افزوده گرديد. عملکرد سپاه در هشت سال دفاع مقدس نمونه واقعي از صحنه وظيفه دفاع از انقلاب بود. رشادت پاسداران و بسيجيان در آن روزگاران در خاطرات ملت ايران فراموش نا شدني و جزو افتخارات تاريخي و لحظه لحظه آن موجب غرور ملي مي‌باشد. بي شک نسل اول سپاه که در متن جنگ و دفاع مقدس رشد کرد و خود را آزمود، هيچگاه در طول ساليان پس از جنگ گرفتار امواج سياست و دام‌هاي اقتصادي و شيطنت احزاب نگرديدند بسياريشان که آثار جنگ را در وجود خود به همراه دارند با نداري‌ها و با فرهنگ جهاد ادامه زندگي دادند و خود را نباختند.

وجودشان در جامعه موجب قضاوت افکار عمومي و الگويي زنده از دوران جهاد و شهادت مي‌باشد. در مسير زندگي شخصي گرفتار تنگنا هستند ولي در انجام وظيفه انساني و اخلاقي خود هيچگاه رفوزه نشده اند بديهي است که سلامت آن نسل، محصول سرمايه معنوي بر آمده از جنگ و جهاد مي‌باشد. اما نسل‌هاي بعدي که در کسوت پاسداري قرار گرفته اند، در معرض آسيب‌هاي جدي مي‌باشند. حراست و حفظ جايگاه سپاه که امروزه عمق استراتژيک نظام را تشکيل مي‌دهد کاري بس دشوار و مسئوليتي بسيار سنگين مي‌باشد نام سپاه بايد هم آهنگ با نام انقلاب و نظام باشد. سپاه مي‌بايست ياد آور رشادت و ايثار و از خود گذشتگي باشد. برند اين نهاد و آرم آن براي هر عضوي بايد افتخار آفرين و غرور آور باشد. بايد کاري کرد که سپاه در مقياس افکار عمومي آرامش بخش، امنيت آور، اخلاق مدار و ايثارگر و در آيينه دشمنان اين خاک و بوم، موجب وحشت و عامل اقتدار بحساب آيد.

اگر بناست اين نهاد همسان اصل نظام به خواستگاه آحاد ايراني تبديل شود و در زمره ارزش‌هاي ثابت تک تک ايرانيان جاي گيرد و جايگاه قدسي دوران دفاع مقدس را باز يابد مي‌بايست از ورود به مسايل جزئي و حزبي و مسايل سياست داخلي پرهيز نمايد و حقوق شهروندان جزء مطالبات سازماني آن قرار گيرد. تمام شهروندان بايد اين نهاد را مرجع تأمين و تضمين حقوق قانوني، شرعي خود بدانند و در هنگامه استغاثه به آن تکيه نمايند. پس هر کس که به آينده نظام دلبسته است بايد کاري کند اين نهاد به نفع نظام و انقلاب مصادره شود و مصادره آن به نفع گروهها و احزاب و جريانات سياسي خيانت به اصل انقلاب و نظام خواهد بود. بگذاريد قامت سپاه همچنان در قامت اصل انقلاب و نظام بدرخشد و هيبتش موجب وحشت دشمنان و امنيت دوستان باشد.

در آخر مروری داریم بر سرمقاله روزنامه حمایت که با عنوان«رسوايي ديگر غرب»از قاسم غفوری با اشاره به این حقیقت که گروه های سیاسی خارجنشین هدفشان تنها نابودی سوریه است در ستون یادداشت این روزنامه به چاپ رسیده است:


اين روزها در حالي سوريه همچنان اصلي‌ترين كانون تحولات جهاني است كه رخدادها و روند تحولات، نكات مهمی را آشكار مي‌سازد که این نکات را در عملكردهاي صورت گرفته در قبال طرح روسيه مبني بر نظارت سازمان ملل بر تسليحات شيميايي سوريه می‌توان جست‌وجو کرد. در كنار واكنش‌ها و رويكردهاي جهاني، نوع رفتار و اقدامات صورت گرفته در درون سوريه از نكات بسيار مهم است. نخست اینکه نظام سوريه از همان ابتدا از اين طرح استقبال كرد و به طور رسمی نيز به عضويت پيمان منع گسترش سلاح‌هاي شيميايي درآمد. دمشق به صورت رسمی خواستار حضور بازرسان و نظارت بين‌المللي بر تسليحات شيميايي خود شده است؛ بنابراین بسياري بر اين امر تاكيد دارند كه اين رويكرد نظام سوريه بيانگر صداقت اين كشور در استفاده نکردن از سلاح شيميايي در تحولات اخير سوريه است كه سندي بر واهي بودن ادعاهاي ساختگي غرب به شمار می‌رود.

 دوم اینکه نوع واكنش مخالفان سوريه به طرح روسيه امري قابل توجه است؛ گروه‌هاي سياسي خارج‌نشين در كنار گروه‌هاي تروريستي ضمن مخالفت با طرح روسيه خواستار اقدام نظامي ضد سوريه شدند.اين نوع رفتارها نشان مي‌دهند كه اين گروه‌ها به دنبال پايان بحران سوريه نیستند؛ بلكه آنان هدف ديگری را پيگيري مي‌كنند و آن نابودي تمام سوريه است؛ هدفي كه در نهايت به يك نقطه ختم مي‌شود و آن تحقق خواست صهيونيست‌ها و كشورهاي غربي است. نكته بسيار مهم در اين فرآيند آن است که اين گروه‌ها از ابتدا تحت حمايت كشورهاي غربي بوده‌اند و فقط با هدف تحقق اهداف آنان تشكيل و به كارگرفته‌ شده‌اند. مواضع آنان هم نشان داد كه ريشه اصلي بحران سوريه چيست و غرب چه نقشي در ايجاد و ادامه اين راه داشته است.

 به عبارت ديگر واكنش اين گروه‌ها به طرح روسيه را مي‌توان رسوايي جديد براي غرب در صحنه بين‌المللي دانست؛ زیرا اكنون کساني كه غرب از آنان به عنوان منجی ملت سوريه حمايت‌هاي گسترده مالي و تسليحاتي می‌کند و حتي براي آنان دولت خودخوانده تشكيل داده بود با طرح‌هايي مخالفت مي‌كنند كه ممکن است به اقدام نظامي ضد سوريه منجر نشود. آنان به صورت رسمی خواستار اقدام نظامي ضد سوريه شده‌اند که اين امر نشان مي‌دهد گروه‌های یادشده هيچ جايگاه و ارزشي براي مردم سوريه قائل نیستند و در اصل ماهيت سوري ندارند؛ زیرا اگر كمي علاقه به ميهن در آنان بود هرگز به دنبال سوق دادن غرب به جنگ با كشورشان نبودند. آنان قاتلان وارداتي هستند كه براي رسيدن به مقصود حاضر به قتل‌عام همه مردم سوريه هستند و رسوايي غرب در اين حوزه آن است كه اين گروه‌ها تحت حمايت غرب قرار دارند و رفتار آنان نشانگر آن است كه ادعاي غرب مبني بر حمايت از آزادكنندگان سوريه امري واهي است و آنان در اصل از قاتلان مردم و نابودكنندگان سوريه حمايت می‌کنند و همچنان نيز به اين روند ادامه مي‌دهند.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار