پدر خوانده‌های غربی حقوق بشر

دولت های غربی، اولین و بزرگ ترین ناقضان این حق بشریت هستند. آمار کشته شدگان جنگ های برپا شده توسط دولت های اروپایی و آمریکا در یک قرن گذشته از حد چند ده میلیون هم گذشته و به مرز چند صد میلیون نفر رسیده است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،حقوق بشر را غالباً به حقوقی که ناظر به «انسان بماهو انسان» است تعریف کرده اند. به بیان ساده تر، حقوق بشر، طبق تعریفی که حقوقدانان غربی از آن ارائه کرده اند، حقوقی است که به انسان فارغ از تعلقاتی چون جنسیت، رنگ، نژاد، ملیت، قومیت، مذهب و هر نوع وابستگی دیگری تعلق می گیرد.

این یادداشت در پی آن نیست که با در پیش گرفتن یک بحث تئوریک و تحلیل نظری در ریشه های فلسفی و جامعه شناختی حقوق بشر، به تعارضات درونی حقوق بشر غربی پرداخته و یا دوگانه حقوق بشر غربی/ حقوق بشر اسلامی ایجاد نموده و رجحان های حقوق بشر اسلامی را بنمایاند - اگرچه در این زمینه نیز مطلب ها و نوشتنی های زیادی گفته و نوشته شده، و البته که جای بحث فراوان باز هم هست - آنچه که موضوع این نوشته را تشکیل می دهد، تصویب قطعنامه ضد ایرانی در پارلمان اروپا با مضمون حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران است. باید دانست که این «حقوق بشر» چیست که غرب در طول سی و پنج سال حیات طیبه جمهوری اسلامی دائم از نقض آن در ایران سخن گفته و کشور ما را همواره با این دستاویز به ظاهر و با قطعنامه های صوری محکوم کرده است؛ محکومیتی که البته از نظر ما هم فاقد وجاهت و ارزش است. به راستی حقوق بشر چیست؟

1- مفهوم امروزین حقوق بشر (droit de l’homme) با کمی اغماض از قرن هجدهم به بعد شکل گرفته است. عموماً، حقوق بشر مرسوم را برخاسته از نظریات اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو) می دانند که در زمینه انواع حکومت ها و شیوه های حکمرانی قلمفرسایی کرده اند.

فرض ابتدایی این سه اندیشمند، فرضی غیرمنطقی و غیرقابل باور است. آن ها گفته اند که در گذشته های دور، جوامع در «حالت طبیعی» بوده اند. منظور از حالت طبیعی هم وضعیتی است که نظم ساختاری بر جوامع حاکم نبوده و دولت و حکمرانی هم وجود نداشته است و مردم پس از طی حالت طبیعی است که تصمیم به ایجاد نظم ساختاری و تشکیل دولت می گیرند. البته اینان مشخص نمی کنند که دقیقاً در کدام برهه از تاریخ بشریت بوده که نظم ساختاری وجود نداشته است و برای توجیه نظریات بعدی خود خوانندگان را تنها به «گذشته» و دوره بدون نظم و بدون حکمران حواله می دهند.

پس از این فرض، غیرباور تر ادعاهایی است که اصحاب قرارداد اجتماعی بر این فرض استوار کرده اند و سه، چهار قرن است که اقسام حکومت ها و متعلقات آن از جمله حقوق مرسوم بشر را بر سر زبان ها انداخته اند. تنها برای کمک به اتقان بند انتهایی این یادداشت، به شاه بیت نظریات این عده اشاره ای می کنیم.

توماس هابز، طبیعت بشری را گرگ می داند و دولت را حیوان مصنوعی خطاب می کند. او تمام کارکرد این حیوان مصنوعی (دولت) را در ایجاد امنیت خلاصه می کند. حاکم برآمده از نظرات هابز، لویاتان (leviathan)، که نام یک اسطوره یهودی در عهد عتیق و اخیراً هم یکی از نمادهای شیطان پرستی است، می باشد. این حاکم، دارای قدرتی مطلق است که بدون هرگونه بازخواستی تمام مردم بایستی از وی اطاعت تام و کمال داشته باشند. از آنجا که در نظر هابز، طبیعت انسان گرگ است، لویاتان با قدرت بی حد و حصری که دارد، با وضع قوانینی مسئول برقراری امنیت در بین این گرگ هاست. لذا اگر بتوان حقوق بشری را در اندیشه هابز پیدا کرد، پشتوانه نظری آن همین گرگ بودن طبیعت انسان و قدرت بلامنازع و بی قید لویاتان (حاکم) است که صرفاً از سر درماندگی و برای جلوگیری از درندگی انسان توسط وی وضع شده است.

جان لاک، که به دلیل اثرگذاری تفکراتش بر سایر اندیشمندان غربی پس از وی و همچنین بر ساخت سیاسی کشورهای غربی به پدر لیبرالیسم کلاسیک معروف شده است، خود دارای تناقضات و تنگ نظری های بسیاری است. به عنوان یک نمونه، او در بحث از اشخاص دارای صلاحیت رای دهنده، اولاً که زنان را به کلی خارج از صلاحیت رای دادن برمی شمرد (چه رسد به این که بخواهد برای زنان منزلتی در حد انتخاب شدن قائل شود)، ثانیاً از مردان هم تنها آنهایی را که دارای سرمایه هستند واجد حق رای می داند، ثالثاً، در نظر او شهروندان بی سواد و بزهکار نیز حق رای ندارند؛ چنین تفکراتی مربوط به عهد عتیق یا قرون وسطا هم نیست، بلکه لاک در قرن هجدهم میلادی از دنیا رفته است! این پدر لیبرالیسم کلاسیک، خود یکی از بدیهی ترین حق های هر بشری، یعنی همان حق آزاد زیستن را به صورت تشکیلاتی نقض کرده است و دارای بزرگ ترین مافیای برده داری انسان در اروپای قرن هفدهم و هجدهم بوده است.

داستان تفکرات و زندگی دیگر اندیشمند عصر روشنگری یعنی ژان ژاک روسو نیز از این دو تعجب آورتر است. روسو نیز مانند لاک زنان را در حدی نمی داند که بتوانند رأی دهند. وی رسماً آزادی را متعلق به یک قوم خاص می داند و اقوام را هم به وحشی و غیر وحشی تقسیم می کند و معتقد است که اقوام وحشی را باید در مناطق لم یزرع، افراد نیمه وحشی را در مناطقی که نیمه خشک اند و افراد آزاد را هم در مناطق حاصلخیز سکونت داد. روسو در کتاب «اعترافات» ایام توحش و هرزگی های خود را - که عفت کلام مانع از بازگو کردن آن است - بهترین دوران عمر خود می داند.

2- تنها این بررسی مختصر نظری، نمی تواند گویای تمام وجوه حقوق بشر غربی باشد، بلکه اشاره به گوشه ای از حقوق بشر عملی غرب هم برای شناخت مفهوم امروزین حقوق بشر لازم است. علاوه بر این تناقضات و تنگ نظری های گسترده فکری پدران حقوق بشر غربی و زندگی سرتاسر الحادی و هرزگی شان – که بخشی از آن در بند اول این یادداشت ذکر شد - حقوق بشر مرسوم در حیطه عمل هم، موضوعی است که بی شک بایستی از آن تبری جست. البته از دنباله روان چنان به اصطلاح اندیشمندانی، این چنین عملکردی هم بعید نیست؛ ادامه مطلب را بخوانید.
به تأسی از آرای آن اندیشمندان، زنان تا همین چهل، پنجاه سال گذشته در برخی از کشورهای اروپایی از حق رای محروم بوده اند. به گفته رئیس جمهور محترم مان، در سوئیس، تا سال 1974 میلادی، زنان حق رای دادن نداشته اند و یا دیگر این که، زنان در اروپا از یکی از ابتدایی ترین حقوق خود تا همین سی، چهل سال گذشته محروم بوده و حق نداشته اند تحصیل نمایند؛ دانشگاه کمبریج انگلستان تا سال 1979 میلادی مختص مردان بوده است و از آن پس است که زنان به تدریج حق تحصیل در این دانشگاه را پیدا می کنند. حقوق بشر پر ادعای غربی، این چنین نگاه جنسیت محور و تبعیض آمیزی به بشریت داشته و دارد.

و یا از طرفی دیگر، واضح است که بدیهی ترین حق هر بشری، حق حیات و صیانت از آن است. دولت های غربی، اولین و بزرگ ترین ناقضان این حق بشریت هستند. آمار کشته شدگان جنگ های برپا شده توسط دولت های اروپایی و آمریکا در یک قرن گذشته از حد چند ده میلیون هم گذشته و به مرز چند صد میلیون نفر رسیده است. تنها به عنوان یک نمونه، وحشی گری های اروپا و آمریکا در دو جنگ جهانی اول و دوم، قریب به صد میلیون انسان را به کام مرگ کشانید، و در همین سال های گذشته، کشورهای اروپایی و آمریکا در عراق و افغانستان نیز نزدیک نیم میلیون نفر را کشته اند. به این تعداد کشته شدگان باید تعداد کشته شدگان جنایت هایی چون هیروشیما و ناکازاکی، تعداد کشته شدگان جنگ در ویتنام، کشته شدگان آفریقایی در دوره استعمار و آپارتاید، کشته شدگان حاصل از برپایی فتنه هایی که هر از چندگاهی در گوشه و کنار دنیا توسط دولت های اروپایی و آمریکا رخ می دهد، که نمونه گسترده و آخر آن فتنه سوریه است را هم افزود. حق حیات پایه سایر حقوق های بشری است. با نادیده گرفتن آن و کشتن انسان های بی گناه، حرف زدن از سایر اقسام حقوق بشر هم بی معنا خواهد بود، وگرنه می توان مثنوی هفتاد من کاغذی از سایر نقض های گسترده و سیستماتیک حقوق بشر توسط دولت های اروپایی، چون نقض آشکار حق تعیین سرنوشت ملت ها، نقض همیشگی حق بر محیط زیست سالم مردمان، نقض بی محابای حق بر توسعه بشریت، نقض مستقیم و غیر مستقیم حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ابنای بشری و غیره و غیره را هم برشمرد.

3- دین مبین اسلام، یازده قرن پیش از آن که امثال هابز و لاک و روسو بخواهند به اصطلاح حقوقی برای بشر در نظر بگیرند و ضمن آن، مردان بی بضاعت، کم سوادان، بزه کاران و زنان را هم در زمره بشریت به حساب نیاورند، حقوقی بسیار بالاتر و والاتر را برای تمام ابنای بشری در نظر گرفته است که نه تنها شامل زنان و مستمندان و کم سوادان و بزهکاران هم می شود بلکه پس از گذر چهارده قرن از آن زمان، هنوز حتی نمی توان ورای چنین حقوقی جامع و مانع را برای خانواده بشری متصور شد و به داعیه صحیح خود دین اسلام هم تا ابدالدهر این حقوق بشری، بالاتر و والاتر از هر حقوق بشر ساخته دیگری خواهد بود.

آیا بهتر نیست سیاستمداران محترممان، به جای پرداختن به مقوله «حقوق بشر غربی» که دارای چنین عقبه سیاه و وضعیت کنونی اسفباری است، و به جای گرفتن ژست های دیپلماتیک، یک بار با قاطعیت و برای همیشه آب پاکی را به روی دست دولت های غربی بریزند و اعلام نمایند که جمهوری اسلامی ایران با کمال مباهات خود را به چنین حقوق بشری ملتزم و متعهد که نمی داند هیچ، بلکه برای امحای آن تلاش هم خواهد کرد؟ آیا بهتر نیست که دست اندرکاران قوه مجریه به جای بازی در میدان ترسیم شده حقوق بشر غربی، یک بار و برای همیشه به طور رسمی اعلام نمایند که حقوق بشر غربی، بوی تعفن و لجن می دهد و جمهوری اسلامی ایران هرگز این ابزار نوین استعمار غرب را به رسمیت نخواهد شناخت؟ وزیر محترم امور خارجه کشورمان، نباید در حاشیه نشست مونیخ از اتحادیه اروپا بخواهند که گفت وگوهای حقوق بشری را از سر بگیریم و این امر هم با سفر رسمی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به ایران آغاز شود؟ به قول حکیمانه و مستند رهبر معظم انقلاب بحث حقوق بشر هم مانند موضوع هسته ای یک بهانه است. و یا، مگر سفر کاترین اشتون جز نقض خجالت بار حاکمیت ملی ما محصول درخور دیگری هم داشت؟ بی شک اگر همان زمان مجلس محترم با طرح سوال یا استیضاح مقام یا مقامات مسئول در این زمینه، پیغام روشنی را به دولت های اروپایی می داد، این دولت ها با صدور بیانیه ای دوباره به بهانه نخ نما شده حقوق بشر، اقدام به نقض حاکمیت ملی ما نمی کردند. هنوز هم برای جلوگیری از گستاخی های محتمل بعدی دیر نشده است.



کیهان

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار