گرچه این روزها شعر و قصّه از زندگی مردم فاصله گرفته اما هنوز هم خواندن یک شعرو یا قصه ی پر مفهوم احساس قشنگی به افراد می دهد.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمان ،هشتم مهر بنام مولانا شاعر پارسی گوی شهیر نامگذاری شده است. بهانه ای برای تکریم شعر و ادب ایرانی. این فرصت را بهانه دیدار با یکی از چهره های محبوب و معروف شعر استان کرمان قرار دادیم. شاعر زبردستی که کتابهای متعددی به چاپ رسانده است و توجّه به فرهنگ غنی استان کرمان و استفاده از اصطلاحات مخصوص گویش کرمانی از شاخصه های شعر اوست. کتاب "چغوک اوچکو" او (به معنای گنجشکی که از شدت خیس شدن آب از او میچکد)، مشحون از اصطلاحات محلی کرمانی است . طنز هم حضوری پررنگ در کتابهای شعر او دارد اما به شدت مخالف است که مبنای خلق آثار طنز را گویش کرمانی قرار دهند مخصوصا آنها که از اصطلاحات اصیل کرمانی خالی اند و تنها هنرشان به قول او "شل حرف زدن" است.

این شاعر 58 ساله کرمانی علاوه بر شعر و ادب حضوری موفّق هم در عرصه های مختلف ورزش و صنعت داشته است. در زمانی که مسئولیت باشگاه مس کرمان را به عهده داشت فوتبال دوستان کرمانی نخستین بار طعم شیرین داشتن تیم در لیگ برتر را چشیدند و به عبارت دیگر تیم صنعت مس کرمان در زمان مدیریت وی اوج گرفت . او به شدت از مافیای تلخی که بر ورزش فوتبال این مملکت و یحتمل دیگر ممالک چنبره زده ناراحت و دلگیر است و میگوید همین مافیا و جولان فرهنگ دلالی باعث شد عشقش به فوتبال را در قفس زندانی کند و از میادین فوتبال دوری گزیند. او از مدیران فعال صنایع مس و فولاد استان کرمان هم بوده و هست و اعتقاد دارد جوشش شعر فقط در گرو کنارکشیدن از مردم و شب بیداری در اتاقهای انزوا و یا در مرغزارهای سرسبز و کنار یاران دیرین نیست بلکه در کنار کوره های ذوب فولاد و در میان کارگران به عرق نشسته صنعت مس، هم میتوان شاعر ماند.

حمید نیک نفس نامی آشنا برای اهالی ادب ، ورزش و صنعت کرمان است.

*****

فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


آقای نیک نفس ممنون از اینکه با وجود مشغله فراوان ، وقت گرانبهایتان را دراختیار ما گذاشتید، شما شهرت چند وجهی دارید اما اجازه بدهید بیشتر درباره وجه شاعرانه شما صحبت کنیم. چی شد به شعر روی آوردید و از چه زمانی ؟

بله . ممنونم از شما . شعر گفتن را از زمان دبستان شروع کردم. اما اینکه چرا شاعر شدم تقصیر پدربزرگها و مادربزرگهای قدیمی و حافظ و سعدی و مولانا است . در زمان قدیم در همه خانه ها در کنار قرآن، دیوان حافظ هم حضور داشت و پدر بزرگ ها اگرچه سواد به معنای امروزی را نداشتند؛ ولی به یمن همان سه چهارسالی که به مکتب رفته بودند خیلی خوش خط می نوشتند و دیوان حافظ را هم از حفظ بودند. طبیعتاً بچّه ها در زیر پرو بال چنین بزرگترهایی خیلی زود با سعدی و حافظ ومولانا آشنا میشدند و من هم از جمله این بچه ها بودم . پدر بنده تقریباً تمام دیوان حافظ را حفظ بودند و زمانی که ما بچه ها به حرف زدن افتادیم، به نحوی حافظ هم در کنار ما زندگی می کرد. این موضوع به آشنایی من با شعر کمک کرد. شاید از کلاس اوّل دبستان شعر گفتم و به تدریج با سبکهای رایج شعر آشنا شدم تا الآن که در خدمت شما هستم.

پس برای رسیدن به شاعری ، مسیر خاصی را نرفتید و آموزش خاصی ندیدید؟ مثلا پدر ؛ شما را به محضر یک شاعر بزرگ نبردند برای شاگردی ؟

نه، هیچ کس نمی تواند برود. ببینید شما برای آن که نقّاش یا موسیقیدان موفّقی شوید، می توانید با تلمّذ در محضر استاد به این مرحله برسید؛ امّا، شعر، تنها هنری است که باید در ذات و روح شما باشد. مثلاً یک استاد دانشگاه که دکترای ادبیّات هم دارد شاید نتواند شعر بگوید؛ ولی یک چوپان که حتی ممکن است سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد اما میتواند شعر بگوید. شعر ذاتی است؛ ولی کسی که این حس را در خودش دید وسرودن شعر را آغاز کرد، باید با مطالعه و خواندن آثار فاخر دیگران، با جامعه شناسی، با یادگیری ضرب المثل ها و .... آن را تقویّت کند. شاعر نمیتواند بگوید من فقط شاعرم و سیاست و اجتماع و فلسفه و غیره را نمی دانم. اگر اینگونه باشد، می شود آدم بی سواد و شعر اومیشود شعر معمولی بی خاصیت.


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


کرمان در زمینه شعر و ادب قوی است؛ امّا، عامه ی مردم شهرهای دیگر وقتی می خواهند درباره کرمان و ادبیات آن صحبت کنند، فقط لهجه خاص کرمانیها را مورد اشاره قرار میدهند و حتّی گاهی ناخواسته آنرا تحقیر میکنند . اشکال کار کجاست که شعر وادب کرمان آنطور که باید شناخته نیست ؟ و ادبیات غنی این سرزمین را در یک لهجه خلاصه می بینند ؟

به نظر خودتان اشکال کار کجاست ؟ غیر از کم کاری آنهایی که متولی فرهنگ این خطه هستند.؟ وظیفه فرهنگ سازی با کیست؟ هجوم فرهنگی که از طریق ماهواره، اینترنت، محصولات فرهنگی ، فضای مجازی و غیره به سمت بچه های ما شده است اصلاً به آنها فرصت نمیدهد به اصل خود برگردند و فرهنگ غنی کرمانی با اصطلاحات و لغات عمیق منحصر به فردش را بشناسند و با آن انس بگیرند. مشکل از سازمانها و رسانه هایی است که وظایف مهمّ فرهنگی را برعهده دارند و به درستی انجام نمی دهند. مثلاً آذری زبان ها، کردها، لرها ؛ حتی اصفهانی ها یا یزدی ها که بیشتر یک لهجه دارند و در واقع شایداصطلاحات محلّی خیلی زیادی هم نداشته باشند، بی نهایت روی زبانشان و گویششان حسّاس و متعصبند؛ اما در کرمان آیا ما چنین تعصبی داریم ؟ آیا خود ما به جای دفاع از گویش کرمانی ، آنرا تخریب و تحقیر نمیکنیم ؟ قصد جسارت ندارم و انشاء الله که به عنوان بی مهری تلقّی نشود مثلاً در صدا و سیمای مرکز کرمان که بعضاً خودم با آنها همکاری دارم و از زحماتشان تشکّر می کنم گویش کرمانی گاهی به ابزاری برای خندیدن تبدیل نمیشود؟. اگر با گویش کرمانی و با استفاده از اصطلاحات اصیل کرمانی ، یک مطلب طنز قوی و پرمایه ارائه شود اصلا بد نیست و خیلی هم خوب است اما متاسفانه گاهی دیده میشود چون مطلبشان بن مایه طنز ندارد و یا طنز سطح پایینی است که مخاطب را نمیخنداند تلاش میکنند با گویش کرمانی ، وجه طنز آن را تقویت کنند ، آن هم فقط از طریق شل حرف زدن. یعنی حتی از اصطلاحات اصیل کرمانی هم استفاده نمیکنند. همین حرفها و عبارات روزمره ای را که از زبان اهالی شهرهای دیگر مثل تهران و مشهد و شیراز میشنویم با لهجه کرمانی بیان میکنند تازه گاهی همین لهجه را هم نمیتوانند درست ادا کنند و به شیوه ای تحقیر آمیز بیان میکنند.

الآن اکثر غیر کرمانیها فکرمی کنند، گویش کرمانی همین شل حرف زدن ها است، در حالی که گویش کرمانی و اصطلاحات محلّی کرمان، شاید قدیمی ترین گویش و اصطلاحات در ایران باشد که ریشه در تاریخ و تمدّن ما دارد و ما این ها را رها کرده ایم وخیلی سطحی برخورد می کنیم.

گویش کرمانی قابلیّت عجیبی دارد؛ حتّی، برای شعر مدرن. بنده در کتاب چغوک اوچکو 500 یا 600 اصطلاح محلّی کرمانی را در قالب دوبیتی معرّفی کردم. بارها تماسهایی از شهرهای دیگر مثل اصفهان و تهران داشتم که گفته اند: ما نمی دانستیم، شما این اصطلاحات را دارید. و اصلاً نمی دانستیم زبان کرمانی این قدر گسترده است و این قدر اصطلاحات زیبا دارد ؛ حتّی، از خانواده های کرمانی تماس می گیرند ومی گویند: بچّه ها ی ما این کتاب را برداشتند و مثل کتاب درسی حفظ می کنند و می گویند از ما بپرسید. مثلاً اوتا یعنی چی ؟ تی تک یعنی چی ؟ ای سین و اوسین یعنی چی ؟ وادنگ وادنگ یعنی چی؟ این اصلاحات خیلی قشنگ بوده است .

در کرمان روزنامه هایی هم که چاپ می شوند خیلی به این مسئله نمی پردازند و گویش کرمانی را معرّفی نمیکنند. گرچه اخیراً در روزنامه کرمان امروز، آقای فتح نژاد و همکارانشان خیلی خوب ضرب المثل های کرمانی را معرّفی میکنند ولی این کافی نیست. این اشکال همه رسانه های جمعی ما، اعم از صدا وسیما، روزنامه ها وخبرگزاری ها و حتّی کتاب هاست. جالب است یک نویسنده خیلی مطرح در استان که سیرجانی بود، کتابی به گویش دشتستانی بوشهری نوشته بود. آیا ما وظیفه ای در قبال زبان وگویش مادری خودمان نداریم ؟! و من از ایشان گلایه کردم چرا آن جا رفتی؟ درحالیکه یک غیر بوشهری، نمی تواند اصطلاحات آنها را درکتابش به خوبی بیاورد، چرا سراغ لهجه بوشهری رفتی و خودمان را فراموش کردی ؟!

ما مرکز تحقیقات کرمان شناسی را داریم که مدیران توانا و شایسته ای دارد. اما ایا این مرکز بودجه کافی که بخواهد فرهنگ ما را معرّفی کند، دارد؟! متأسفانه کم ترین بودجه در مملکت ما، به کارهای فرهنگی اختصاص داده شده است. در حالیکه اگر زیربنای فرهنگ را از صفر که همان مهدکودکها و آمادگی ها است نسازیم و بالا نیاییم، ضرر کرده ایم. فرهنگ چیزی نیست که یک شبه ایجاد شده باشد، چیزی است که باید نسل امروز بکارد، شاید یک قرن دیگر، نسلهای بعدی ثمرش را بچشند. متأسفانه ما روی ریشه ها و پایه هایمان کار نکردیم!


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


با آنکه کرمان لهجه مخصوص خود را دارد اما کمتر شاعری را سراغ داریم که مثل شما با لهجه ی کرمانی شعر بسراید، علّت چیست؟

دلیلش را نمی دانم. اما اخیراً اقدامات خوبی شروع شده است و من از این مسئله خوشحالم. مثلاً: جشنواره شعر محلّی را که دوسال پیش برگزار کردیم؛ ولی متأسفانه دیگه ادامه پیدا نکرد . برخی افراد و روزنامه ها هم روی این قضیه خوب کار می کند.جنبشهایی هم در فضای مجازی برای معرّفی گویش کرمانی شروع شده است. آقای مهران راد در کانادا، خیلی خوب کار میکند .کتاب کله قند وچند کتاب دیگر راخوب کار کرده است وخیلی خوب ریشه لغات را می شناساند؛ چون، شما اگرریشه ها را نشناسی ممکن است بیشتر ضربه بزنی.این نهضت شروع شده است ومن ازاین اتّفاق خیلی خوشحالم. اما باید فراگیر شود .

آیا برای زنده نگهداشتن لهجه اصیل کرمان نیاز به آموزش وجود دارد ؟

بله. ولی آموزش این نیست که کلاس آموزش زبان کرمانی بگذاریم و کتاب ودفتر دست بچه ها بدهیم. وقتی ما برای این اصطلاحات وگویش، احترام و ارزش قائل بشویم، در خانه و مجالس میهمانی با این لهجه صحبت کنیم و همه رسانه ها به این مسئله بپردازند، بچّه ها هم وقتی میشنوند و زمانی که به حرف زدن می افتند، خواه ناخواه با این لهجه و گویش اشنا میشوند و مفاهیم انرا درک میکنند. وقتی در منزل، بزرگترها از کرمانی حرف زدن خجالت نکشند مشکل کمتر میشود و این لهجه کم کم ملکه ذهن بچّه می شود.

اصلاً ما باید فکر کنیم که وظیفه داریم با لهجه کرمانی صحبت کنیم و باید به عنوان یک فرهنگ، یک ضرورت و یک نهضت بزرگ فرهنگی در خانواده های کرمانی جا بیفتد و تمام رسانه های ما، به این باور بپردازند. اصلاً یک ستون داشته باشند. الآن بیشتر روزنامه های ما آگهی نامه یا روزی نامه اند، در کنار این آگهی که می گیرند، یک ستونی را هم بگذارند و درآن یک قصّه کرمانی به گویش کرمانی بنویسید، قظعاً بچّه که این را بخواند و ببیند، به گویش وبه لهجه اش توجّه می شود به کرمانی بودنش افتخار می کند. مگر این همه انسان بزرگ و مشهور و مفید که از خطه کرمان برخاستند مایه افتخار ما نیستند ؟ چرا بچه های ما این مفاخر را نمیشناسند و به کرمانی بودن خود افتخار نمیکنند ؟ باستانی پاریزی که من با ایشان زیاد حشر و نشر داشتم به پاریزی بودن خود افتخار میکرد. اگر می گفتیم اقای باستانی ناراحت می شد. پاریزی را حتما باید می گفتیم. باید به یک خود باوری برسیم و به کرمانی بودنمان افتخار کنیم. باید بدانیم ریشه تمدن در کرمان خیلی عمیق است به بیش از 6 یا 7 هزار سال می رسد .تمدّن هلیل که اوّلین یا جزو اولین خاستگاههای تمدّن بشری در جهان است مگر در کرمان نیست؟ . اثار هنری شگفت انگیزی که از این تمدن کشف شده است مگر فرهنگ 7 هزار ساله ما را گواهی نمیدهد ؟ در معادن آهن گل گهر سیرجان و مس سرچشمه ، آثار کوره های قدیمی ذوب فلز هنوز وجود دارد که از زمان هخامنشیان یا اشکانیان است و نشان میدهد نیاکان ما در ان زمان خالص ترین نوع آهن و مس را استخراج می کردند. اگر بزرگترین و دیرینه ترین خاستگاههای تمدّن بشر در این منطقه بوده است چرا ما به کرمانی بودن و لهجه مون افتخار نکنیم ؟!


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


از اصطلاحات اصیل و منحصر به فرد کرمانی صحبت کردید. بیشتر توضیح دهید؟

اصطلاحات محلّی با گویش و لهجه تفاوت دارد. اصطلاحات کرمانی خیلی زیباست مثلاً میگویی"اوتا" شاید بچّه امروزی نمی داند که یعنی: نخ ، یا تیتک یعنی: چشم. خیلی قشنگه . من شعری دارم در قالب چارپاره به اسم "مل سگ" ، یعنی "محل گذاشتن سگ". من در هر بند این چهار پاره ده تا اصطلاح محلّی کرمان را اورده ام یعنی در چهار پاره ای با سی یا چهل بند، حدود 140 اصطلاح محلّی ذکر شده است . من در یکی از بندهای این چارپاره گفته ام :

آدریمون ماتلم کردی

تازگیاعجیب حیرونم

مل سگ بل لااقل ور ما

ماک اای ولات کرمونم

(دراین شعر شاعر خطاب به یار سرسنگین شده خود میگوید حسابی تک و تنهایم گذاشتی و معطل و حیرانم کردی،لااقل محل سگ به من بگذار. من که غریبه نیستم؛همشهری تو و ازهمین ولایت کرمانم)

وقتی یک غیر کرمانی این اشعار را بشنود هم با گویش کرمانی مأنوس، نزدیک و دوست می شود و هم چند اصطلاح اصیل کرمانی را میشنود که برایش حتما جذاب است . شما این نوع کرمانی حرف زدن را بگذارید کنار ان نوع حرف زدن که ما از اصطلاحات رایج روز استفاده کنیم و فقط شل حرف بزنیم و فکر کنیم داریم کرمانی حرف میزنیم . البته باید اصطلاحات محلی را درست بشناسیم و درست اداکنیم . ریشه های انها را بشناسیم و معنای انها را بدانیم . باید در این زمینه کتاب نوشت ، باید صدها کتاب راجع به گویش کرمانی نوشت. قدیمی ترین اصطلاحات محلّی زبان فارسی را ما در گویش کرمانی داریم که به شدّت مورد غفلت واقع شده اند و کسی به آنها توجّه نکرده است. البته افرادی مثل آقای بهزادی اندوهجردی که تهران هستند، روی این قضیه خوب کار کردند و هستند کسانی که کار کرده اند و می توانند کمک کنند.

همه لهجه ها اصطلاحات مخصوص به خود را دارند. مثلاً آذری ها به نان می گویند چُرک یا به آب می گویند سو ؛ انچه به لهجه ها هویت میدهد اصطلاحات محلّی است .

خاطره ای بگویم:من 1 ماهه بودم که خانواده ام به تهران رفتند ودر 8 سالگی من به کرمان بازگشتند. اولین سالی که در کرمان به مدرسه رفتم سال 44 یا 45 بود . در دبستان معلّمی به نام خانم نیک پور داشتم. من این معلّم را خیلی دوست داشتم. معلّمهای اوّلیه خیلی روی آدم تأثیر میگذارند. کلاس سوم دبستان من تازه از تهران آمده بودم و کرمانی هم نمی دانستم. داشتم پاک کنم را می جویدم. معلّم گفت: نیک نفس پاک کنتو بکن تو کیست؟ من پیش خودم گفتم خدایا من باید کیسه از کجا بیارم ؟ فکر می کردم باید کیسه ای با خودم می آوردم تا این وسایل را داخلش بگذارم. گفتم: خانم من کیسه همرام نیاوردم. به جیب لباسم اشاره کرد و گفت: پ ای چیزه؟ گفتم: جیب . نگاهی به من کرد و گفت: منو مسخره می کنی ؟ مرا بیرون آورد، چون منو خیلی دوست داشت، یک یا دو تا خط کشم یواش به کف دستم زد. فکر کرد من دارم مسخرش می کنم ولی من واقعا نمیدانستم کرمانیها به جیب لباس میگویند کیسه. خیلی قشنگه ؛ کیسه، خیلی فراتر از جیب. جِیب در زبان فارسی به یقه لباس می گفتند کیسه خیلی قشنگتره. خوب ببینید گویش کرمانی این اصطلاح کیسه را دارد. حالا اگر ما سعی کنیم با شل حرف زدن ادای کرمانی حرف زدن را دربیاوریم اما به کیسه لباس بگوئیم جیب ، ایا کرمانی حرف زده ایم ؟. یا مثلا شاکول و آریک. یا لوس . شما چقدر این اصطلاحات را بین مردم میشنوید؟ . در گویش اصیل کرمانی به لب و دندان می گویند "لوس" و قدیما دخترا که می خندیدند مادر بزرگها می گفت: "ننو ! لوستو ببند. دختر خوب نیست لوساش همش واز باشه."


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


ایا شما معتقدید لهجه ی کرمان چون یک میراث فرهنگی است باید دستگاههای اجرایی مرتبط با میراث فرهنگی آنرا حمایت کنند؟. مثل حمایتی که از بازار کرمان ، مسجد جامع یا ارگ بم میشود ؟

من معتقدم که لهجه کرمانی یک میراث فرهنگی است اما با سازوکار اداری و بخشنامه نمیتوان انرا حمایت و حفظ کرد. ما نمی توانیم یک سازمان یا اداره مثلاً مرکز کرمان شناسی یا اداره میراث فرهنگی و یا صدا و سیما وغیره را متولّی حفظ زبان و لهجه کرمانی قرار بدهیم و بقیه مسئولیتی نداشته باشند . همه مردم باید برای حفظ این میراث تلاش کنند.

برایتان خاطره ای بگویم بادگیرهای چپقی سیرجان که یکی از زیباترین بادگیرهای دنیاست در سال 66 که من در اداره ارشاد سیرجان مسئولیت داشتم روبه تخریب بود. همین یک دانه در کل دنیا است. این را یک اقایی بنام سیّد شجاع که چند سال قبل فوت کرد، ساخته بود. ماجرای ساختش از این قرار است که این سیّد شجاع در سفر خود به کربلا از طریق خرمشهر و با لنج به بصره میرفت و روی انبار کشتی چیزهایی مانند دود کش دیده بود پرسید این ها چیست؟ گفتند : اینجا روی انبار کشتی است . این ها را به این شکل ساختیم که هوا جریان پیدا کند و جنس هایی که می بریم، زود فاسد نشود. بعدا در سیرجان میخواستند در زیرزمین خانه حاج رشید، داروخانه ای بسازند و نگران گرمی هوا بودند . دنبال چیزی بودند که هوا را در زیر زمین جریان دهد. سیّدبا الهام از آن چه در کشتی دیده بود، روی آن خانه بادگیرهای مشهوربه چپقی را ساخت. من سال 66 که رفتم سیرجان دیدم درحال تخریب است، به میراث فرهنگی سیرجان که زیر مجموعه خودمان بود گفتم چرا این را مرمّت نمی کنید؟ گفتند : طبق بخشنامه، باید 50 سال بگذرد تا برای تعمیر ان بودجه دهند. تا 50 ساله نشود، نمی توانیم آن را مرمّت کنیم. گفتم: تا سال آینده تخریب می شود و آن وقت بودجه به درد نمیخورد. خودم پول جمع کردم وتوانستیم مرمّتش کنیم و الان هم سرپا است . وقتی ما بخواهیم بخشنامه ای پیش رویم، به این روز می افتیم. گویش کرمانی هم واقعاً یک میراث فرهنگی است . میراث فرهنگی که فقط ساختمان و درخت چند صد ساله نیست ، اصلاً اگر گویش نباشد،آن ها بی معنی می شوند. اما با بخشنامه نمیتوان گویش کرمانی را حفظ کرد. حفظ لهجه کرمانی نیازمند فرهنگسازی است . الآن خیلی از بچّه های دبستانی و حتّی دبیرستانیهای ما ،گویش کرمانی را نمیشناسند .درد بزرگی است. انشاءالله بتوانیم درمانش کنیم.


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


اکنون که تب ثبت مواریث فرهنگی بالا گرفته آیا پیشنهاد می کنید برای ثبت لهجه کرمانی هم اقدام شود؟

ملّتی که گویش خود را فراموش کند این گویش چه ثبت شود و چه ثبت نشود فایده ای ندارد. کاغذ بازی نیست ما بنویسیم که گویش کرمانی ثبت شد و کاری برای حفظش نکنیم و آن حفظ شود . تا باور و دغدغه مسئولین وخانواده ها و مردم نشود مسئله ای حل نمیشود. آیا ما لهجه آذری را ثبت جهانی کرده ایم ؟ نه. ولی گویش اذری در مناطق آذری نشین کاملا زنده و جاری و ساری است

بحث دارد طولانی میشود. انشاء الله که در این زمینه کارهای موثری صورت بگیرد. علاوه بر گویش کرمانی ، یکی از شاخصه های شعر شما طنز است . از چگونگی ورودتان به عرصه ی طنز برایمان سخن بگویید؟

طنز را از سال های 72 یا 73 شروع کردم . در آن سالها آقای مهندس فردوسی صاحب امتیاز و سردبیر روزنامه فردوس کویر که الآن فکر کنم چاپ نمی شود میخواستند در کنار فردوس کویر، یک نشریه طنز به نام قینوس که در زبان کرمانی به معنی چرند و پرند است چاپ کنند، از من خواستند شعری برای لگوی قینوس بسرایم و من این گونه بیان کردم :

از بس که در این معرکه قینوس شنیدیم

راهی نگزیدیم، به جز گفتن قینوس

بعد از آن بودکه به قدرت فوق العاده طنز پی بردم، دیدم چه قدر طنز خوب است. با طنز می توان در نوشته هایمان به زندگی مردم نزدیکتر شد. واقعیّت زندگی مردم را به نمایش در آورد و با آنها ارتباط بهتری برقرار کرد. با طنز می توان درد دل و مشکلات مردم را به گوش مسئولین رساند و اگر یک سوزنی به خود می زنی یک سوزن هم به آن ها بزنی . با زبان طنز ، بدون توهین و بی احترامی ، می توانی هشدار بدهی. از آن زمان بود که من به صورت جدّی کارم را با قینوس شروع کردم و یک ستون ثابت به نام حمیدیّات در آن نشریه داشتم و با پی بردن به تأثیر طنز و تشویق آقای ایزد پناه، آقای اصفهانی وآقای روح الامینی به خصوص مهندس فردوسی ، طنز را از آن جا شروع کرم و دیگر رهایش نکردم.

درباره قدرت فوق العاده طنز که اشاره کردید بیشتر توضیح دهید .

بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی و اتّفاقاتی که در جامعه می افتد، سوژه طنز در خود دارند یعنی از دریچه طنز میتوان انها را بیان و نقد کرد تا بهتر در جامعه شنیده شوند. مثلا حافظ را درنظر بگیرید، هیچ طنز پردازی به اندازه حافظ رند و قوی نبوده است و در زمان خودش ریاکاری برخی صاحب منصبان را به یاد انها می اورده است : مثلا

واعظان کین جلوه بر محراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

او با زبان طنز از خط قرمز ها عبور میکرد و محتسب و مفتی و واعظ را از دم تیغ انتقاد میگذراند. در آثار اکثر شعرا لایه هایی از طنز وجود دارد؛ البته طنز واقعی با طنزی که خیلی از ما در ذهنمان تصور میکنیم تفاوت زیادی دارد. آقای انسانی ذاکراهلبیت (ع) درباره شعر طنز میگوید:"شعرطنز از مشکل‌ترین انواع شعر است. شعری است که لب را بخنداند و دل را بگریاند و مغز را به تفکّر وادارد"


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


به نظر شما شعرهای طنز امروز تا چه حد به این تعریف نزدیک هستند؟

متأسفانه بالای 90 در صد آن ها نزدیک نیستند. مثلاً من آدمهایی را می بینم که در شبکه های اجتماعی به شدّت فعّالند اما بیشتر توهین میکنند تا نقد. جوانان هم خیلی آشنایی با طنز ندارند، فکاهه و هجو را با طنز و مطایبه اشتباه می گیرند. طنز شاخه های مختلفی دارد. طنز یک کلام فاخر و وزینی است که بیشترشما را به فکر فرو می برد. یک چشم شما را می خنداند و یک چشم شما را به گریه وا می دارد. توهین نمی کند. وقتی می خواهم در قالب طنز یک چیزهایی به دوستم بگویم او باید با سرافرازی آن را به خانه ببرد و با خانواده اش بخوانند و بخندند. نه انکه عصبانی شود یا خجالت بکشد و یا ناراحت شود. اگر شما به کسی توهین کنی به خودت توهین کردی. من سعی کردم در طنزی که می نویسم حداقل این توهین را نکنم. مردم به خنده نیاز دارند. اصلاً خنده به قول معروف، مسکنی است که روح و روان آدم را آرامش می دهد؛ امّا، به چه قیمتی؟ ما در طنز باید مردم را بخندانیم و حتی از شدت خنده روده بر بشنوند؛ ولی حق نداریم به مخاطبمان توهین کنیم .

ما یک جشنواره ای گذاشتیم و گفتیم جایزه جشنواره به کسی تعلّق می گیرد که کشکی ترین شعر را بسراید و جوایز از این قرار بود : جایزه نفر اول سه من کشک، یک تغار بزرگ و تندیس جشنواره / نفردوم دو من کشک و یک تغار متوسط / نفر سوم یک من کشک.

شعر خود من، کشکی ترین شعر آن جشنواره شد. در عین اینکه طنز و خنده دار بود، خیلی ها با آن به فکر فرو می رفتند :

در سیاست شعار یعنی: کشک

بازی روزگار یعنی : کشک

حرف های دروغ یعنی : راست

کلمات قصار یعنی : کشک

پیرمردی که استوا را گشت

گفت:« نصف النهار یعنی: کشک»

از رئیس اداره پرسیدم

گفت:« خدمتگزار یعنی: کشک»

طفلکی قیس، چون که عاقل شد

دید ابروی یار یعنی: کشک

سر وعده نیامد و خندید

تازگی ها قرار، یعنی :کشک

موجری زیر قول نامه نوشت

آدم بچّه دار یعنی :کشک

این شعر ادامه دارد تا میرسد به اینجا که

....خرس پهلوی رادیاتورها

تازه فهمید غار، یعنی: کشک

یا این بیت که می تواند هم آدم را به فکر فرو ببرد و هم بگریاند :

گفت نیما که آی آدم ها

انتظار از شما یعنی: کشک

نمی گویم این ها طنز فاخر است و خودم را در زمینه طنز شاگرد می دانم؛ ولی، طنزی است که شما را به فکر وادار میکند .

بازخورد اشعار طنز را در جامعه چگونه می بینید؟

فوق العاده است. در شب های شعر خارستان که تبدیل به جشنواره شده این بازخورد را به خوبی دیدیم خارستان، نام کتاب حکیم قاسمی کرمانی به زبان طنز است و اسم جشنواره کشوری طنز را خارستان گذاشتیم و کتاب دولخ یعنی گرد وخاک را هم با استفاده از اشعار این جشنواره چاپ می کنیم. هدف این جشنواره، کشف استعدادهای طنز استان است و اینکه مردم که شعر طنز را دوست دارند سالی یک بار جمع شوند و طنزهای زیبا را بشنوند.؛ بنابراین، خارستان هم باعث تشویق بچّه های طنز پرداز است که جایزه ای بگیرند وتشویق شوند و خاطره ای برایشان بماند؛ و هم جامعه را با طنز آشنا میکند و توضیح میدهد که طنز به معنای لوس بازی، لودگی و توهین نیست. شاعرانی را ازسراسر ایران دعوت می کنیم. شعرهای مطرح بیان می شود و مردم با شعر های طنز آشنا می شوند . استقبال از جشنواره خارستان فوق العاده است . در جشنواره های معمولی شعر مثلاً شبی صد نفر می آیند. اما در شب شعر خارستان که در خانه شهر برگزار می شود سالن 700 یا 800 نفری پر می شود و200 یا 300 نفر هم می ایستند. این نشان می دهد که طنز چه قدر مخاطب دارد و در نتیجه چقدر می تواند در زندگی مردم تأثیر گذار باشد.

می توانم بگویم در تحقق اهداف جشنواره خارستان 90 درصد موفّق بودیم. الآن خانم ها در کرمان وارد عرصه ی طنز شده اند. در استانهای دیگر کم هستند وفکر می کنند خیلی کار قشنگی نیست که خانم ها وارد عرصه طنز شوند ؛ ولی در کرمان این خارستانها خیلی تأثیر داشته است و آن مجموعه ای که به نام دولخ چاپ شده است، فو ق العاده تأثیر گذار بوده است .

حالا که صحبت از خارستان شد بهتر است یک نکته ای را بگویم . بعضی مواقع پیش آمده که در شبهای طنز خارستان علیرغم این همه ادعاهایمان ، یک چیزی ازدستمان در رفته است یا شعرهای زشت خوانده شده است. علی رغم اینکه قبلا بارها به شاعران توصیه کردیم جمع عمومی است و در سالن خانواده هاهستند و چیزی نگویید که باعث ناراحتی خانواده ها و مشکل ساز شود ولی بعضاً دوستان کم لطفی کردند که من از همین جا از همه عذرخواهی میکنم. حتماً بنویسید برخی بودند که قدر خودشان و قدر این قلم و قوّت قلم را ندانستند و حرمت مردمی را که مشتاقانه به جلسات شب شعر می آیند درک نکردند.


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


آینده شعر و ادب کرمان را چه طور می بینید؟ رشد آن در گرو چه مسائلی است ؟

شعر و قصّه در ایران، به شدّت در جا می زند، یعنی هنوز در ایران اثار حافظ، سهراب و مولوی و شاملو وسعدی با هزینه بنگاههای انتشاراتی تجدید چاپ می شوند ولی شاعران معاصر اکثرا باید خودشان پول بدهند وکتابشان را چاپ کنند وبه دوستانشان کادو بدهند. هیچ انتشاراتی حاضر نیست قصه و شعر را چاپ کند مگر اینکه یک آدم خیلی توانا و شناخته شده ای باشد، دلیلش هم این است که ما شاعران به اطرافمان نگاه محدود داریم و از نواوری و تحول غافلیم . شاعران جوانی که غزل می گویند 99 درصد از یکدیگر تقلید میکنند. اگر یک آدم معروف میشود همه می خواهند مثل او باشند. هیچ کس نمی خواهد خودش باشد و همه می خواهند: یا حافظ و مولوی باشند یا سهراب سپهری و یا فروغ . فروغ باوجود برخی حساسیت ها ماند. چرا ؟ چون خودش بود. نیما چرا ماند ؟ چون شعر را متحوّل کرد و پدر شعر نو بود. اگر این اتّفاق در شعرش نیفتاده بود، نیما هم نمی ماند. بحث این است که ما می خواهیم مثل یکی دیگر باشیم نمی خواهیم خودمان باشیم.

ما چه قدر شاعر و قصّه نویس ماندگار در ادبیّاتمان داریم؟ شاید به اندازه انگشتان دست. با زمان حرکت نکردیم و دنیای امروز دنیای 50 سال پیش نیست. عرفان متأسفانه در زندگی امروز جای خاصی ندارد . گرسنگی ، ترافیک ، بدبختی و قسط وام ، عرفان را نمی شناسد. شما نمی توانید همش بگویید:

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

شاید زمانی این توصیه کافی بوده و مخاطبان شاعر را ارضا میکرده است اما ایا جوان امروزی با این توصیه ، قانع میشود ؟ یا عامه مردم امروز نشان داده اند شعر کوتاه را بیشتر می پسندند اما هستند شاعرانی که هنوز چند ساعت مثنوی میگویند. شاعران و نویسندگان ما با زمان پیش نرفتند، برای همین شعر و قصّه نه در کرمان؛ بلکه، در همه جای کشور دارد با زندگی مردم، به شدّت فاصله می گیرد واین آفت ودرد است.


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


کمی هم از دیگر ابعاد شخصیتی و وجودی شما بشنویم. شما به شاعری شناخته شده اید؛ ولی در حوزه ی صنعت و ورزش هم فعّالید، برخی از شاعران دیگر هم مثل آقای میر افضلی هم این دوگانگی را دارند علّت چیست؟ بحث معیشت است یا مسئولیت ؟

ممکن است معیشت باشد و طبیعی است که شاعر به دنبال تامین معاش خود هم برود اما من به کارهایی که گفتید بیشتر به چشم مسئولیت اجتماعی خودم نگاه کرده ام . به همین علت کارهای متفاوتی را انجام میدهم. همه فکر می کنند که شاعران یک آدم های نرم، لطیف وخیلی احساساتی اند ؛ البته من هم به موقع خود یک آدم احساساتی هستم. همانطور که سهراب میگوید

به سراغ من اگر می آیید

نرم وآهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

چینی نازک تنهایی، یک قسمتی از زندگی است. شعر یک قسمت زیبا از زندگی است اما همه آن نیست. من بازنشسته شرکت مس هستم و الآن دارم در صنعت خشن فولاد کار می کنم. یک زمانی نیک نفسی بودم که شاعر بودم و همزمان مدیرعامل باشگاه صنعت مس هم بودم . در سالهای قبل از 84 باید تیم به لیگ برتر می رفت و تلاش کردیم تا موفق شدیم. بعد از آن باید بازی با تیمهای پرطرفداری مثل پیروزی و استقلال را در کرمان برگزار میکردیم . من شاعر باید با مرّبیانی چون : امیر قلعه نویی، فرهاد کاظمی، دست نشان، مظلومی ومرفاوی کار میکردم و یک تیم لیگ برتری را اداره میکردم. نمی توانم بگویم من نیک نفس شاعرم؛ مسائل دیگر ربطی به من ندارد که بخواهم در حل و فصل انها و اداره امور کمک کنم . همه ما یک مسئولیّت اجتماعی داریم. یعنی شعر یک قسمت لطیف و زیبای زندگی شاعر است؛ ولی تمام زندگی او نیست. شما درقبال بچّه ها وخانواده و جامعه ات هم مسئولیّت داری. به شاعران توصیه میکنم، همان جور که مردم از شعرتان لذّت می برند، باید از خدماتتان هم لذّت ببرند و حضورتان را در اجتماع حس کنند و باید در زندگی مردم، نقش داشته باشید. می توانی شاعر باشی و میوه فروش خوبی هم باشی. می توانی پشت فرمان تاکسی باشی و شاعر باشی. شاعرنباید فقط این باشد که برلب جوی نشین وگذر عمر ببین . یعنی اشتباهی که خیلی از شعرای حتی جوان می کنند.

من الآن پای کوره های گندله سازی زرند می روم و در کنار آن برای یک خط شعر هم ممکن است یک ساعت گریه کنم. این دو منافی همدیگر نیستند. زمانی هم شاعر بودم و هم بازیکن مس کرمان و سرچشمه. ده سال هم داور فوتبال بودم. در خشن ترین و مافیایی ترین ورزش این مملکت 4 دوره نقش مدیریتی مهم داشتم . اصلاً باشگاه تیم مس را خود من و گروهی از دوستان دلسوز دیگر از سال69 یا 68 درست کردیم. اصلاً باشگاه مسی وجود نداشت. و آن را به جایی رساندیم که لیگ برتری شد اما متأسفانه الآن دارند خرابش می کنند همه این ها را با فرهنگ و مسئله فرهنگی حفظ وتحمّلشان کردم. همجنس فوتبالی که همه اش دلاّلی است نشدم . خودم بودم و خودم ماندم . وقتی دیدم دیگر نمی توانم و ورزش سالم نیست ،کنار گذاشتم .


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


حرفها کمی سخت شد . برگردیم به همان فضای لطیف تر شعر و شاعری . چند اثر در زمینه شعر دارید؟

4 اثر را تاکنون به چاپ رسانده ام و چند اثر را در دست تالیف دارم . اوّلین اثرم که چاپ شد "طنز کرمان از خواجو تا امروز" نام دارد که سال 73 یا74 چاپ شد . دومین اثر "نسیم جان" نام دارد که دیوان مرحوم درویش علی کرمی یکی از شعرای ولایی سرای رفسنجان است که فوق العاده انسان بزرگی بود. بعد از مرگش شعرهای او را گرد آوری کردم و با تصحیح مختصری، چاپ شد.

سومی "ساعت کلاغ" کتابی است که پشت ماشین تا بندرعباس نوشتم. چون کلاغ را دوست داشتم و در بچّگی های ما خیلی نقش داشت. قدیم که سرگرمی خاصی نبود. نه دسترسی خاصی به کتابهای جدید و مطبوعات به روز داشتیم و نه تلویزیون و اینترنتی درکار بود . در ان روزگار؛ انسانها و حتی حیوانات در زندگی ما خیلی نقش داشتند و خیلی دیده میشدند. مثلا کلاغ در زندگی و سرگرمی ما نقش داشت . می آمد سر دیوار می نشست و قارقار میکرد و مادرها خیلی می ترسیدند که این خبر بد آورده است و اتّفاقی می افتد یا دسته جمعی می آمدند و ما میگفتیم دارند از مدرسه می ایند. ولی الآن بچّه ها اصلاً کلاغ را نمی بینند و حضورش را در اطراف خود حس نمیکنند.

اثر دیگرم چغوک اوچکو است که برخلاف تصوّر خیلی ها، طنز نیست بلکه گویش کرمانی است و من اجازه نمیدهم که گویش کرمانی را به طنز تعبیر و استفاده کنند؛ البته از گویش کرمانی استفاده می کنم نه صرفاً برای خنداندن.

بعد از کتاب چغوک اوچکو، دارم دلپسنگو را می نویسم. دلپسنگو یعنی دل نگرانی یا دلواپسی. این کتاب در بردارنده نزدیک به 2000 ضرب المثل کرمانی است که به دوبیتی در آمده اند . ان شاء الله تا چند ماه دیگر رو نمایی می شود.

بعد از ان می خواهم سراغ یک کتاب در مایه شعرهای طنز بروم . اسمش را محافظه میگذارم. یعنی شوخی با حافظ. من ظرف ده شبانه روز کل دیوان حافظ را به طنز در آوردم که خیلی شگفت انگیز بود. این قدر تأثیر گذار و شیرین بود که شاید من طی این ده شبانه روز، ده ساعت خوابیدم. شبی یک ساعت . تا تمامش کردم. شوخی با حافظ؛ البته، حافظ خیلی حرمت دارد؛ ولی، اگر شوخی می کنی، باید طوری شوخی کنی که این حرمت را خراب نکنی.

« بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است» شبیه مسکن مهر است، این یکی بنیاد

با مسکن مهر که داره خراب میشه شوخی کردی، با حافظم شوخی کردی؛ ولی، حافظ را خراب نکردی.

«حافظ از وعده ی رندان جهان غافل شد » نرود سهمیه ی نفت ولی از یادش

ان شاء الله بتوانم این اثر به انجام برسانم .


فاصله گرفتن تدریجی شعر و قصّه از زندگی مردم


در پایان اگر توصیه ای دارید بفرمایید

خوشحالم که وارد این مقوله شدید و به فرهنگ اهمّیّت می دهید. ان شاءالله شما و همکارانتان بتوانید کمک کنید و قسمتی از کار را بگیرید. می دانم چه قدر به شما بی توجّهی می کنند و چه قدر برای قشر خبرنگار سخت است. نمی شود به عنوان یک کار وآینده به آن نگاه کرد. دغدغه هایتان را خیلی خوب می شناسم؛ چون، از جنس خودتان هستم وکار مطبوعاتی و فرهنگی زیاد کردم . باهمه ی این کمبودها، به شما تبریک می گویم که دغدغه تان این است.

ما هم از شما ممنونیم . به خاطر همه تلاشهای فرهنگی و خدمات اجتماعی تان . همچنین متشکریم که دراین گفتگو شرکت کردید. امیدوارم روزبه روز پربارتر از گذشته در عرصه های مختلف بدرخشید.

گفتگو از معصومه یحیی زاده

انتهای پیام/ی

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.