گزارش میدانی از بازدید چند مغازه در بازار؛

این روز‌ها حال و هوای دکان بازاری‌ها چگونه است؟

برای انجام کارهای شخصی به سه مغازه ساعت‌فروشی، بستنی‌فروشی و عینک‌سازی رفتم. با آن ها مشغول صحبت شدم؛"کسب‌وکار حلال" نقطه مشترک حرف‌های آنها بود.

این روز‌ها حال و هوای دکان بازاری‌ها چگونه است؟به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ برای انجام کارهای شخصی به سه مغازه ساعت‌فروشی، بستنی‌فروشی و عینک‌سازی رفتم. از آنجایی که کارهایم در این سه مغازه طول کشید، مشغول صحبت با فروشنده‌ها شدم، حرف‌ها و درددل‌های بسیاری داشتند که به‌عنوان یک مشتری با من در میان می‌گذاشتند؛ «کسب‌وکار حلال» نقطه مشترک حرف‌های آنها بود. در ادامه می‌توانید گفت‌وگویم را با این سه فروشنده بخوانید.

گفتم: چرا تمام ساعت‌ها، 10و 10 دقیقه را نشان می‌دهند؟ خندید و گفت: خب این‌جوری ساعت بهت می‌خنده! ولی سه دلیل برای اینکه همه جای جهان ساعت‌ها را روی ساعت 10 و 10 دقیقه تنظیم می‌کنند وجود دارد؛ یک اینکه جنگ‌جهانی دوم در این زمان تمام شد، دوم هنگامی که آمریکا بمب اتم را در هیروشیما انداخت ساعت 10 و 10 دقیقه بود و به احترام کشته‌شدگان آن جنگ، کارخانه‌های ساعت‌سازی ساعت را روی این زمان تنظیم می‌کنند و سوم هم می‌گویند اولین ساعت در این زمان ساخته شده است. همین سوال سر صحبت برای گفت‌وگو با آقای ساعت‌فروش را باز کرد.

رفته بودم بند ساعت هوشمندی را که چند روز قبل خریده بودم عوض کنم. همیشه نشان دادن زمان 10 و 10 دقیقه روی ساعت‌هایی که داخل مغازه ساعت‌فروشی هستند برایم سوال‌برانگیز بود ولی به دلیل اینکه مدت زمان کمی در ساعت‌فروشی‌ها توقف داشتم، هیچ‌وقت جوابی برای سوالم پیدا نکرده بودم. امروز باید بیشتر در ساعت‌فروشی می‌ماندم تا بند مورد نظرم را در بین ده‌ها بند موجود پیدا کنم.

گفتم: این ساعت‌های هوشمند هم بازار کار شما را خراب کرده‌اند. با وجود ساعتی که هم کار گوشی را انجام می‌دهد و هم کار ساعت را، کمتر کسی پیدا می‌شود بخواهد ساعت معمولی بخرد. همان‌طور که به بندهای سیلیکونی نگاه می‌کرد تا به قول خودش بند سایز 22 را برای ساعت هوشمند من پیدا کند، جواب داد: نمیشه. گفت: این ساعت‌ها بازار کار ما را خراب کرده‌اند. خیلی از افراد اصلا بلد نیستند با ساعت هوشمند کار کنند یا این ساعت‌ها به کارشان نمی‌آید. این افراد هنوز مشتری ما هستند. جدا از اینها ساعت همیشه یک کالای لوکس حساب می‌شود و هر فردی تمایل دارد ساعت با بند چرمی یا فلزی داشته باشد. آن روزهای اول که قیمت دلار خیلی بالا رفته بود، پشه هم داخل مغازه ما پرنمی‌زد ولی بعد از سه یا چهار روز بازار مثل گذشته شد. البته من مالک مغازه هستم و مشکل کرایه ندارم والا سر ماه باید هشتم گروی نهم بود! جالب اینه که افزایش دلار از بابت سود به ما ساعت‌فروش‌ها ضربه می‌زند، نه از بابت فروش اجناس‌مان. گفتم: وقتی گرانی باشد کسی به سمت یک کالای غیراساسی نمی‌آید و آنجاست که شما فروش‌تان هم به مشکل می‌خورد.

بند مناسب را پیدا کرد و انگار که سوزنی در انبار کاه پیدا کرده باشد، گفت: پیداش کردم بالاخره، نه خانم این‌جوریا نیست؛ ما قبلا یک ساعت را از کارخانه می‌خریدیم 150 هزار تومان و حدود 600 تا 800 هزار تومان قیمت می‌زدیم و به مشتری می‌فروختیم. بستگی داشت مغازه کجا باشد و کرایه جا را چقدر بدهی و اینها. الان همان ساعت را 400 تومان می‌خریم و برای اینکه فروش‌مان کم نشود همان 600 تا 800 هزار تومان می‌دهیم، پس از دید مشتری قیمت تفاوتی نکرده؛ در واقع قیمت برای او تفاوتی نکرده و تنها سود ماست که کم شده است. بند را برای ساعت هوشمندم تنظیم کرد و گفت: ما خیلی زیر ذره‌بین هستیم.

کسی که درآمد مناسب نداشته باشد ساعت گرانی نمی‌خرد و خب از معامله خود راضی است و افرادی که درآمدهای بالا دارند و به دنبال ساعت‌های مارک هستند خیلی روی بحث‌هایی مثل گارانتی و قیمت و کارت‌های تخفیف و اینها حساس هستند و اگر نقطه‌ای غلط باشد فورا با اتحادیه تماس می‌گیرند و از کاه، کوه می‌سازند، برای همین ما خیلی نمی‌توانیم روی خودِ ساعت تخلف کنیم ولی روی لوازم جانبی مثل بند، باتری و کارهای تعمیری سود زیادی می‌بریم. گفتم: مثل بقیه شغل‌ها، شما هم می‌توانید در این شرایط بی‌ثباتی قیمت‌ها، هر قیمتی که دل‌تان بخواهد برای ساعت‌هاتون در نظر بگیرید.

یک لحظه در فکر فرو رفت و گفت: سه روز پیش رفتم یخچال‌فریزر سایدبای‌ساید بخرم، نه از روی خوشی، نه! از روی احتیاج چون برای خانه لازم داشتم، به فروشنده گفتم: قیمت این سایدتون چنده؟ میگه: 18 میلیون. میگم: بغل این یخچال که قیمت زده هشت میلیون! میگه: اون برای مامور تعزیرات است، الان قیمت بازار 18 میلیون است. از اون فرد خرید نکردم، به محض اینکه از مغازه هم آمدم بیرون به مامور تعزیرات زنگ زدم و گزارش این تخلف را دادم ولی می‌دانم مامور مثلا برای بازرسی به آن مغازه می‌رود و یکی، دو تومان (یک تا دو میلیون تومان) زیر میزی می‌گیرد و می‌رود وگرنه این وضع بازار نبود! البته کاسبی مثل من که جنس‌های قدیم را با قیمت قدیم و جنس‌های جدید را با قیمت جدید می‌فروشم و سعی می‌کنم حلال و حرام داشته باشم در این زمانه پارتی‌بازی، اگر یک روز قیمتی را فراموش کنم روی ساعتم بزنم (برچسب‌های قیمت کالا)، آقایان مامور می‌آیند و تشخیص می‌دهند تخلف است و فورا جریمه می‌کنند!

بستنی‌فروش با انصاف

هوا به‌شدت گرم بود و هرچقدر اطراف خیابان را نگاه کردم تا مغازه‌ای پیدا کنم و یک بطری آب تهیه کنم، به‌غیر از ایستگاه بستنی‌فروشی هیچ مغازه دیگری نبود. به ناچار به آنجا رفتم. آبمیوه خنکی سفارش دادم و چون پول نقد نداشتم، کارت کشیدم ولی کارتخوان درست عمل نکرد و مجبور شدم تا دریافت پاسخ از مرکز کارتخوان دقایقی آنجا بمانم.

آقایی که از لحن صحبتش با مغازه‌دار می‌شد حدس زد مشتری دائم آنجاست، به داخل آمد و چند معجون سفارش داد. بستنی‌فروش با خنده گفت: الان با خیال راحت هرچندتا معجون می‌خوای سفارش بده. مقداری پسته از خرید قبلم مانده که فعلا تا آخر هفته را می‌تونم از آنها استفاده کنم ولی بعد که بار جدید پسته بیارم، قیمت معجون‌ها گران‌تر از الان میشه. مشتری هم خندید و سفارش‌هایش را گرفت و رفت. من که بهانه‌ای برای صحبت پیدا کرده بودم، گفتم: الان هرکسی هرجنسی از قبل داشته باشه را گران کرده.

شما تا بار جدید قیمت‌های معجون رو گرون نمی‌کنید؟ این‌جوری ضرر نمی‌کنید؟ سری از روی تاسف تکان داد و گفت: متاسفانه این فرهنگ غلط بین اغلب کاسب‌ها رایج شده؛ تا قیمت کالایی بالا می‌رود یا دلار گران می‌شود، آنها هم اجناس خودشان را گران می‌کنند! فکر هم می‌کنند این زرنگی است! یکی نیست به آنها بگه مشتری نفهمید، اصلا مشتری هم فهمید ولی به دلیل اینکه به آن جنس نیاز دارد مجبور به خرید از تو بود، جواب خدا را چه می‌دهی؟ خدا که می‌داند تو آن جنس را ارزان خریدی و حالا داری از آب گل‌آلود ماهی می‌گیری!

کی گفته اگر کسی جنسش را توی این آشفته‌بازار گران نکرد، بازی را باخته؟ من نه قیمت معجون‌هام بلکه قیمت بقیه محصولات را که جنس‌شان را از قبل داشتم، گران نکردم و الان هم نمیگم فروش بیشتری نسبت به گذشته داشتم، نه! ولی اندازه همان گذشته سود دارم. بالاخره دستگاه کارتخوان پیام موردنظر را از مرکز گرفت و موفق به پرداخت مبلغ یک لیوان آبمیوه خنک شدم و با آن کاسب منصف خداحافظی کردم.

عینک‌فروش و گلایه از همکارانش

چند وقتی بود عینک آفتابی‌ام را گم کرده بودم. به عینک‌فروشی‌ای که از قبل می‌شناختم رفتم تا خرید کنم. از طرفی هم نگران قیمت عینک بودم، قیمت دلار بالا رفته بود و بر تمام اجناس تاثیر گذاشته بود. وارد عینک‌فروشی شدم. از همان ابتدا برچسب‌هایی که روی استندهای‌ عینک‌ خورده بود، توجهم را جلب کرد. عینک‌های خرید قبل و خرید جدید؛ از فروشنده سوال کردم چه تفاوتی دارند؟ با خنده جواب داد: خیلی تفاوت دارند؛ تفاوت بزرگش در اختلاف قیمت‌هاست. یک‌سری از عینک‌ها خرید قبل بودند که منصفانه نیست حالا من با خریدهای جدیدم به مشتری بفروشم. اتفاقا مدل‌های خوب و کارهای تایید‌شده‌ای هم هستند، من وظیفه دارم به مشتری این تفاوت‌ها را بگویم. حالا اگر خود مشتری عینکی از استندهای خرید جدید یا قدیم انتخاب کرد، دیگر میل خودش است و من خیالم راحته که فریبی در کارم نبوده است. چند مدل عینک را امتحان کردم و درنهایت انتخاب کردم. همزمان با من یک مشتری دیگر برای سفارش عینک طبی به آن مغازه آمده بود. آقای فروشنده داشت برای مشتری توضیح می‌داد: عدسی‌ها مدل‌های مختلفی دارد ولی در ایران همین دو مدل است که البته ما یک مدل آن را می‌آوریم ولی راهی که شما مطمئن شوید اینه که پاکت یا جعبه عدسی را از فروشنده درخواست کنید.

چیز دیگری هم که باید به شما بگویم این است که یک عینک‌فروش حدودا 6 ماه به 6 ماه خرید می‌کند (عدسی یا عینک وارد می‌کند). اینکه الان در مدت دو هفته عینک‌ها را دوبرابر می‌کنند از زرنگ‌بازی‌شان است. شما بروید از کسی خرید کنید که ارزان‌تر بدهد؛ ارزان‌تر بودن نشانه بی‌کیفیتی کالا نیست. مشتری کارش تمام شد و موقع حساب و کتاب بود.


بیشتربخوانید:چند دعای مجرب برای رونق کسب و کار 


فروشنده دفتری آورد و حساب دفتری آن مشتری را جمع و تفریق کرد. بعد از رفتن آن مشتری سوال کردم: مگر عینک‌فروشی هم قسطی کار می‌کند؟ با تاسف سری تکان داد و گفت: بله، مشتری‌های ما از روی خوشی عینک نمی‌خرند، بعضی‌ آنقدر دیر به چشم‌پزشک مراجعه می‌کنند که دیگر حتی عدسی ساختن و پیدا کردن هم دشوار است؛ چنین افرادی مسلم است که نمی‌توانند یکجا 400 یا 500 تومان پول عینک بدهند، یا باید بی‌عینک سر کنند که وضع چشم‌هایشان بدتر می‌شود یا باید یک ماه زندگی‌شان لنگ شود! همنوع هستیم، من که نمی‌توانم نسبت به این مسائل بی‌تفاوت باشم؛ اقساط کار می‌کنم که هم چرخ زندگی آن افراد بچرخد و هم من مشتری را از دست ندهم.

منبع: فرهیختگان

انتهای پیام/

کسب‌وکار حلال هنوز نمرده است!

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار