اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

مصادف با شهادت امام حسن عسکری (ع)، شما می‌توانید، اشعار ویژه شهادت این حضرت را در زیر بخوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با شهادت امام حسن عسکری (ع) شاعران کشورمان هر کدام در مدح این امام همام ابیاتی را سرده‌اند که در زیر به برگزیده‌ترین آنها اشاره می شود.

 

 

شعر غلامرضا سازگار درباره امام حسن عسکری (ع)

بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان

شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدی‌جان

بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را

که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان

در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود

ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان

از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت

به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان

تـو در ایـام طفلـی بی‌پـدر گشتـی، عزیزِ دل

مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدی‌جان

از آن می‌سوزم‌ای نور دو چشم خود، که می‌بینم

تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدی‌جان

غـم تـو بیشتـر باشـد ز غم‌هــای پـدر، آری

اگر چه دیـده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان

تـو بایـد قرن‌ها در پـردۀ غیبت کنـی گریه

بُود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدی‌جان

تو باید قرن‌ها، چون جد مظلومت علی باشی

به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدی‌جان

بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را

که بر جـرم و گناه خود کند اقرار، مهدی‌جان

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

شعر وحید قاسمی درباره امام حسن عسکری (ع)

دست زمانه بار دگر اشتباه کرد

زهری، بهار زندگی ام را تباه کرد

در تار و پود پیکر من رخنه کرده بود

تا مغز استخوان، همه جا طی راه کرد

آتش کشید باغ امید دل مرا

با خنده، شعله‌های خودش را نگاه کرد

مثل کسوف روز دهم، سوز تشنگی

خورشید پر تلألو رویم، سیاه کرد

حال و هوای ملتهب حجره‌ی مرا

همرنگ سرخی شفق قتلگاه کرد

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

شعر سید حمیدرضا برقعی درباره امام حسن عسکری (ع)

یازده بار جهان گوشه‌ی زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریه‌ی باران کم نیست

سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسه‌ی جام به لب‌های تو یعنی این بار

خیزران نیست، ولی روضه‌ی دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تا همین لحظه که خون گریه‌ی باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایه‌ی الطاف “امامت” مستیم

محو در روشنی گنبد زردت مثل
یاکریمان نشسته سر بامت مستیم
” نَحنُ کَهفُ لِمَنِ التَجَاَ اِلَینا “گفتی
عمری از لذت فحوای کلامت مستیم
 
به همان کرببلایی شدن مان سوگند
هم چنان با یکی از پنج علامت مستیم‌
 
می‌نخورده همه اصحاب تو اقا مست اند‌
می‌نخورده همه، چون “ابن هشامت” مستیم
 
وَ تَصَدَّق… همه هستیم “ابوهاشم” تو
سال‌ها با کرم و لطف مدامت مستیم
 
نان تو باده‌ی ما کاسه‌ی تو ساغر ماست
تا سحر با نمک سفره‌ی شامت مستیم

ساقیا مرحمتی پشت در میکده ایم
به امیدی به در خانه‌ی تو آمده ایم

شیعه از پرچم تو حوله‌ی احرام گرفت
حرم الله حریم حرمت نام گرفت
 
قبله‌ی قبله تویی کعبه به تو رو زده است
حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت
 
خضر اولاد علی! آب حیاتش دادی
هر که از دست کریمانه‌ی تو جام گرفت
 
فقه را با نفست بار دگر جان دادی
احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت
 
جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد
و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت
 
بی گمان زیر سر معجزه‌ی چشم تو بود
شیر درنده اگر در قفس ارام گرفت
 
اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت
عاشقی که لقب زایر گمنام گرفت
 
غافل از هم و غم شیعه نشد مهدی تو
از سجایای پسندیده ات الهام گرفت
 
وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد
وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت
 
وارث سینه‌ی آزرده‌ی زهرا نفست
موقع گفتن تکبیره الاحرام گرفت

در مناجات شب اخر خود افتادی
پیش چشمان‌تر همسر خود افتادی

گریه‌ی چشم ملک از قبل مهدی بود
چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود
 
ناله کردی همه با مهر جوابت دادند
تشنه بودی و سپس جرعه‌ای آبت دادند
 
اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند
بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند
 
پیکرت تابش سوزنده‌ی خورشید ندید
بوریا جای کفن دور خودش دید؟ ندید
 
سامرا با سپر و سنگ و سنانت نزدند
پیرمردان که عصایی به دهانت نزدند
 
سامرا صحبتی از گودی گودال نشد
سینه ات زیر سم اسب که پامال نشد
 
سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت
آه… ناموس تو آقا به اسارت که نرفت
«علیرضا خاکساری»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

شانه به درد زلف پریشان من نخورد
مرهم به درد چاک گریبان من نخورد

از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام
یک قطره هم نماند که از جان من نخورد

تاریک بود بس که شکنجه سرای من
راه ستاره نیز به زندان من نخورد

شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت
بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد

در شعله‌ای که چادر این همسرم نسوخت
یا تازیانه بر تن طفلان من نخورد

دندان من ز. لرزه بر این کاسه آب خورد
چوبی دگر به گوشه‌ی دندان من نخورد
«رضا رسول زاده»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست

دختر نداری تا پرستار تو باشد
جان می‌دهی و هیچ کس دور و برت نیست

این روز‌ها داری دلی پر از سقیفه
در گوش تو جز ناله‌های مادرت نیست

مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت
این روزگار بی مروت یاورت نیست

دور از وطن در سامرا خیلی غریبی
آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست

لب تشنه‌ای، لب تشنه‌ای، لب تشنه،
اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست

مهدی است بالای سرت وقت شهادت
بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست
«محمد حسین رحیمیان»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

شرر فتاده به جان تو یا اباالمهدی
ربوده تاب و توان تو یااباالمهدی

مگر! که بغض عدو بر سرت چه آورده؟
چکیده خون ز دهان تو یا اباالمهدی

چه کرده تب؟ که چنین گونه لکنت افتاده
میان طرز بیان تو یا اباالمهدی

شبیه مادرت افتاده‌ای تو در بستر
شکسته دل ز فغان تو یا اباالمهدی

زحال زار شما میوه‌ی دلت آقا
نشسته دل نگران تو یا اباالمهدی

بیا و محض رضای خدا تو ناله نکن
هر آنچه رفته امان تو یا اباالمهدی

خبر ز. وضع بد و ناگوارتان دارد
کبود گشته لبان تو یا اباالمهدی

هوای چشم ملک گشته ابر بارانی
برای قد کمان تو یا اباالمهدی

گرفته رنگ عزا نقطه نقطه‌ی دنیا
زآه و سوز نهان تو یا اباالمهدی

فقط نه زهر ستم پاره کرد، جگر از تو
بریده شد شریان تو یا اباالمهدی

نوای تشنه لب کربلا بلند میشد
زکام خشک و زبان تو یا اباالمهدی

همیشه پر زند آقا به سامرا به حرم
قلوب سوته دلان تو یااباالمهدی
«رضا آهی»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

این چند روزه لرز تنت بیشتر شده
شاید تو را هم از قفس غم رها کنند

این آب از گلوی تو پایین نمی‌رود
بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند

مزد رسالتِ دل لرزان مصطفی است
این لرزشی که بر سر و دستت رسیده است

این آخرین زمان حضور ائمه است
این روزگار مثل تو رنگش پریده است

دارد به دست خود به لبت آب می‌دهد
فرزند پنج ساله که پیشت نشسته است

مثل امید‌های به زهر آرمیده ات
از بغض ٬ راه آه نفسهاش بسته است

حالا که در جوانی ات از دست می‌روی
کاری برای غربت مهدی نمی‌کنی؟

در رفت و آمد غم و در ازدحام داغ
فکری برای غیبت مهدی نمی‌کنی؟

باشد ٬ برو ، ولی به دو چشمش نگاه کن
خون دل است این که به رخسارش آمده

از بهر یوسفت چه کسانی ببین که بعد
در مصر روزگار به بازارش آمده

او را بغل بگیر که آغوش آخر است
شاید هزار سال دچار بلا شود

شاید غریب کوچهٔ جهل و غرور‌ها
شاید اسیر سلسلهٔ کینه‌ها شود

دارد کنار پیکر تو گریه می‌کند
یعنی که آب غسل تو هم جفت و جور شد

باید برای تو کفنی دست و پا کند
گویا دوباره داغ غریبی مرور شد

اصلاً بپرس گریهٔ او از برای چیست
شاید برای بی کفنی گریه می‌کند

شاید برای تشنه لبی ناله می‌زند
شاید برای پاره تنی گریه می‌کند
«سید علی احمدی»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

چنانکه درد ز. مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد

محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز
دل تو لحظه‌ای از غم جدا نخواهد شد

پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت
دوباره رخت محرم جدا نخواهد شد

به سامرا ببری یا نه امشب از چشمم
هوای ابری ماتم جدا نخواهد شد

دخیل دست من از سامرا جداست،
ولی دخیلِ بسته‌ی قلبم جدا نخواهد شد

غم حسین و غم توست در دل و، دستم
از این دو رشته‌ی محکم جدا نخواهد شد

شهید شد پدر تو، ولی از انگشتش
به زور خنجر، خاتم جدا نخواهد شد
«محمد بیابانی»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)
 
ای آفتاب، سایه نشین جمال تو‌
ای عمر خضر، بسته به آب زلال تو‌
ای نیستی خلق دو عالم، زوال تو‌
ای هست و بودِ خلقت و هستی، وبال تو

ماییم در حریم تو، داریم چشم لطف
از دامن کریم تو داریم چشم لطف

اینجا مقربان، صُلحا صف کشیده اند
پیغمبران حق، شهدا، صف کشیده اند
آقا ببین چقدر گدا صف کشیده اند
در «سُرّ مَن رأیِ» شما صف کشیده اند
تا که شوند جزو گدایان حضرتت
روزی خورند از نمک و نان حضرتت‌
 
ای سامرات، گلشن زیبای اهل بیت
گلدسته ات، بهشت دِلارای اهل بیت
دور ضریح، در حرمت، جای اهل بیت
از نسل توست «مهدیُ مِنّایِ» اهل بیت
امشب که ما به روضه‌ی تو مشتری شدیم
مشغول ذکر یاحسن العسگری شدیم

کعبه در این دیار به دورت طواف کرد
پای همین مزار به دورت طواف کرد
روزی هزار بار به دورت طواف کرد
با قلب داغدار به دورت طواف کرد‌
ای قبله گاه یار، به دور خودت بچرخ
حج را بجا بیار، به دور خودت بچرخ‌
ای آنکه چشم دهر برایت گریسته
 
در آسمان دو نهر برایت گریسته
جبرییل بحر بحر برایت گریسته
مسموم زهر، زهر برایت گریسته
آقای من، نلرز، به دور خودت نپیچ
بر خویشتن نلرز، به دور خودت نپیچ

آقا تو هم ز. سمِ جفا تشنه لب شدی
آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدی
رفته دلت به کرببلا، تشنه لب شدی
در ظلّ آفتاب لبش تشنه مانده بود
بین دو نهر آب، لبش تشنه مانده بود

آقا بنوش آب گوارا، بگو حسین
بگذار سر به دامن مولا، بگو حسین
آسوده سیر کن به ثریّا، بگو حسین
مهدی کنار توست، همین جا، بگو حسین
او آمده است رخت عزا را به تن کند
آماده است تا به تن تو کفن کند

کرببلا، حسین، دریغا کفن نداشت
اصلاً کفن که جای خودش، پیرهن نداشت
جز زخم و زخم و نیزه شکسته، به تن نداشت
«هذا قلیل»، پس به گمانم بدن نداشت
جسمی که پایمال سم اسب‌ها شود
باید که سهم خاک شود، بوریا شود
«امیر عظیمی»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

دلیل خوشه‌ی انگور عسکری این است
که تاک‌ها ننشینند روی پا باشند

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند

حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمده‌ها یاد مجتبی باشند

حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

حسن شدی که شبیه بقیع، خُدامت.
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند

حسن شدی که غریبی غریب‌تر باشد
که زائران تو در بین کوچه‌ها باشند

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند
«مهدی رحیمی»

اشعار برگزیده شهادت امام حسن عسکری (ع)

دلم برایِ حرم تنگ می‌شود به خدا
مـنم گـدایِ عـطایِ امـامِ سامـرّا

خدایِ عَـزَّوَجَل می‌دهد مَـدَد بزنم
دَم از مـرام وُ صـفایِ امامِ سامرّا

نَه اینکه من فقط این جمله رابگویم… نَه
صدا زد عـرش فـدایِ امامِ سامرّا

به لطفِ حضرت حق می‌شود حسن آباد
بقیع وُ صحن وُ سرایِ امامِ سامرّا

فدایِ جامعه خوانی که می‌کند گریه
میـانِ روضـه به جـایِ امامِ سامرّا

تمـامِ زندگی اَم نذرِ تو اَباالمـهدی
تپیـده دل به هـوایِ امـامِ سامرّا

زمین وُفُلک وُفَلک باتوندبه خوان شده اند
وِصــالِ یار دعـایِ امـامِ سامرّا
«حسین ایمانی»
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
نیوشا
۱۶:۵۴ ۰۷ آبان ۱۳۹۸
بچه ها کسی دکلمه از حسن عسگری نداره
Iran (Islamic Republic of)
مهسا
۲۰:۲۵ ۲۴ آبان ۱۳۹۷
متن های خیلی زیبایی برا دکلمه خوانی و پست بود تشکر.
آخرین اخبار