دو مامور سابق امنیتی از پیگیری اقدامات تروریستی ۷ تیر و ۸ شهریور توسط خانواده‌های شهدا در محاکم فرانسه خبر دادند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، می‌خواستند لبنانِ دیگری از ایران بسازند؛ لبنانی که در نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰ میلادی، آتش جنگ داخلی امانش را بریده بود. لبنانیزه‌کردن ایران، به‌عینه در اظهارات سرکردگانِ سازمان منافقین قابل فهم و درک بود. به این گفته مسعود رجوی دقت کنید: «عده‌ای می‌خواهند ایران را ترکیه بکنند، اما ایران ترکیه‌بشو نیست، لبنان خواهد شد».

پر‌و‌ند‌ه مفتوح تا‌بستا‌ن ۶۰

این اظهارموضع رادیکال، در روز ۲۵ خردادماه ۱۳۵۹ در ورزشگاه امجدیه تهران مطرح شد؛ یک سال و پنج روز قبل از اینکه غریو ناهنجار گلوله‌هایِ سازمانِ به‌اصطلاح مجاهدِ در راه آرمان خلق، آغازگر تاکتیک جنگ‌مسلحانه علیه نظام نوپای اسلامی و توده‌های حامی آن شود؛ تاکتیکی که استراتژی اصلی‌اش، سرنگونی کل حاکمیت بود. با وجود شهادت بهشتی‌ها، باهنر‌ها و رجایی‌ها، نظام اسلامی برخلاف پیش‌بینی منافقین، دوران صغارت را تدریجاً و با حمایت مردم از سر گذراند و به شجره‌ای با ریشه‌های تناور بدل شد. برای پاسخ به این پرسش که چرا سازمان منافقین، موفق به زمین‌زدن نظام جمهوری اسلامی نشد، به سراغ «حسین تقوامنش» و «محمد رئوفی‌نیا» دو مأمور سابق امنیتی رفتم. پیش از پاسخ به پرسش مزبور، درباره حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری که دو روز دیگر سی‌وهشتمین سالگرد آن خواهد بود هم بحث کردیم. این گفت‌وگوی مفصل را در ادامه می‌خوانید.

بعد از غائله ۱۴ اسفند ۵۹ و سخنرانی بنی‌صدر در دانشگاه تهران، منافقین عملاً وارد فاز رودررویی با کل نظام شده و روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تقابل مسلحانه را آغاز کردند. در همین راستا دفتر حزب جمهوری‌اسلامی و دفتر نخست‌وزیری را در اقدامی تروریستی مورد هدف قرار دادند که به شهادت جمعی از مسوولان کشورمان منجر شد. درباره اصطلاح «زدن سر‌های رژیم» که تحلیل و توجیه سازمان برای دست زدن به چنین اقدامات تروریستی بود، توضیح بفرمایید.

تقوامنش: اساساً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هدف غایی سازمان منافقین این بود که در کشور درگیری ایجاد کند. دپوکردن اسلحه و مهمات و نفوذ در ارکان نظام، همگی در همین راستا بود. در ۳۰ خرداد سال ۶۰ هم سازمان تصمیم گرفت که وارد فاز نظامی بشود. به‌طور کلی تقابل تدریجی با نظام و براندازی، خط سازمان بود.

رئوفی‌نیا: سازمان همواره استراتژی سرنگونی نظام را داشته و این استراتژی در هر دوره تعاریف مختلفی داشته است. آن زمانی که سازمان، آیت‌الله بهشتی را به شهادت رساند و هنگامی که انفجار ۸ شهریور را انجام داد یا ترور سایر شهدایی که در سطوح دیگر نظام بودند، یک خط را دنبال می‌کرد و همه این اقدامات معطوف به کسب قدرت با توسل به خشونت بیرحمانه بود. از سوی دیگر، تحلیل سازمان این بود که می‌گفتند رژیم (نظام جمهوری اسلامی) دووجهی است، یعنی ماهیت دوگانه دارد؛ یعنی یک بخشی از رژیم را لیبرال‌ها مثل نهضت آزادی و امثال بنی‌صدر و بخش دیگر هم نیرو‌های پیرو خط حضرت امام تشکیل می‌دهند. سازمان می‌گفت ما با کاری که در فاز سیاسی کردیم، توانستیم یک پایه نظام یعنی پایه لیبرال آن را که در بنی‌صدر سمبلیزه شده بود، مال خود کنیم.


بیشتر بخوانید: اطلاعاتی جدید از مسعود رجوی به روایت مأمور سابق وزارت اطلاعات/ سرکرده منافقین مرده است یا زنده؟


بعد از چه حادثه‌ای به این تحلیل رسیده بودند که یک پایه نظام یعنی لیبرال‌ها را مال خود کرده‌اند؟
رئوفی‌نیا: بعد از ۱۴ اسفند آن‌ها در داخل تشکیلات خود تحلیلی داشتند که می‌گفتند هر موجودی برای ایستادن حداقل نیاز به دو پا دارد و نظام هم روی دو پای خود که به‌زعم آن‌ها «ارتجاع» و «لیبرال» بود، ایستاده است و ما با جدا کردن بنی‌صدر و کشاندن او به سمت خودمان یک پای نظام را قطع کردیم و رژیم مانند موجودی است که فقط یک پا دارد و الان روی یک پا ایستاده است و طبعاً چنین موجودیتی، لرزان است و تعادل ندارد و با یک‌تنه، روی زمین می‌افتد و تصور می‌کردند با یک‌تنه محکم، کار نظام تمام است.

ماجرای هفتم تیر (انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) بر اساس این تحلیل و نگرش برنامه‌ریزی‌شده بود و در واقع این یک تنه و ضربه مهلک و کاری بود که با طراحی قبلی که از ماه‌ها قبل روی آن فکر شده بود، اجرا شد، اما چون آن اتفاقی که انتظار داشتند رخ نداد، یعنی نظام ساقط نشد، به سراغ ضربه بعدی در هشتم شهریور رفتند.

درست است که نام سازمان، «مجاهدین خلق» است، اما ذره‌ای به «خلق» و توده‌های مردم اعتماد ندارند، یعنی به عموم مردم، به شدت بی‌اعتماد هستند. آن‌ها با همین دیدگاه تحلیل می‌کردند که مردم تابع زور و قدرت هستند و به واسطه ترس و رعبی که جمهوری اسلامی ایجاد کرده، در ظاهر از نظام حمایت می‌کنند.

در همین رابطه رجوی صحنه نزاع و درگیری در کشور را به مسابقه بوکس تشبیه می‌کرد؛ یعنی می‌گفت در رینگ بوکس، دو نفر با هم می‌جنگند، اما بقیه مردم فقط تماشاچی‌اند. وقتی بوکسوری در اثر شدت ضربات حریف «ناک‌اوت» شد، همه مردم می‌آیند و برنده را روی دست بلند می‌کنند؛ و نتیجه می‌گرفتند در اثر ضرباتی که سازمان به رژیم وارد می‌کند، به‌اصطلاح «تور اختناق» پاره شده و رژیم دیگر نمی‌تواند بلند شود؛ در آن صورت قدرت مثل یک توپ بی‌صاحب وسط میدان سرگردان می‌شود و در آن شرایط همه نیرو‌ها غیرفعال هستند و ما (سازمان) به‌عنوان تنها نیروی فعال، برنده میدان خواهیم بود و توپ قدرت را صاحب می‌شویم و مردم هم از ما طرفداری خواهند کرد. رجوی با همین دیدگاه، انفجار‌های جنایت‌بار هفتم تیر، هشتم شهریور و شورش‌های کودتاگونه ۳۰ خرداد و ۵ مهر و حتی عملیات فروغ‌جاویدان را انجام داد.

پس این تحلیل که مطرح می‌شود اگر به رجوی، پُستی مثلاً در شهرداری تهران محول می‌شد، سازمان آرام و راضی می‌شد، غلط است؟
تقوامنش: اصلاً به این حد راضی نبودند.

رئوفی نیا: رجوی کاندیدای ریاست‌جمهوری هم شده بود. خودبزرگ‌بینی سازمان باعث شده بود تا حتی از موضع برتر پیشنهاد کنند که آقای طالقانی، رییس‌جمهوری و امام خمینی، رهبر باشد. اساساً سازمان هر کاری می‌خواست انجام بدهد، قصدش این بود که کاملاً مجزا و جدا از نظام باشد و به نوعی دنبال شاخص‌سازی و تقابل بود. مثلاً اگر به ظاهر مانند جهاد سازندگی به روستایی می‌رفتند و پل کوچکی می‌ساختند، یک تابلوی شش‌متری بزرگ‌تر از پل نصب می‌کردند و اسم آن را شهید احمد رضایی (از نیرو‌های کشته‌شده سازمان قبل از انقلاب اسلامی) می‌گذاشتند؛ یعنی مدام سیگنال و پیام می‌دادند که ما با نظام فرق داریم.

درباره نحوه نفوذ کشمیری به نهاد نخست‌وزیری صحبت کنیم؛ این نفوذ چگونه بود؟ چه کسانی در این نفوذ نقش داشتند؟
رئوفی‌نیا: اصولاً دو نوع نفوذ وجود دارد؛ یکی نفوذ «جلبی» و دیگری نفوذ «رخنه‌ای». نفوذ جلبی این‌طور است که عامل نفوذی که نشان می‌شود، به خودی خود در سیستم کار می‌کند. مثلاً فردی در یک اداره دولتی مشغول به کار است؛ می‌آیند مختصات ذهنی، فکری و سیاسی او را زیر نظر می‌گیرند و جمع‌بندی می‌کنند که او آدم مناسبی برای هدف است و سپس برای جذب او طرح می‌ریزند.

وقتی جذب شد، او را مجاب می‌کنند که از این به بعد باید طبق برنامه و دستور و بطور «هدایت‌شده» کار کنی؛ پس در نفوذ جلبی، فرد در سیستم حضور دارد و فقط لازم است که جذب شود تا در چهارچوب نقشه و برنامه نفوذدهنده جلو برود، ولی در نفوذ رخنه‌ای، شما می‌بینید که فردی به دلیل موقعیت، توانمندی و قابلیت‌هایش برای عملیات نفوذ مستعد است و با هدف نفوذ در یک بخش خاص، او را آموزش می‌دهید برای قدم‌به‌قدمِ این نفوذ هم سناریو طراحی می‌کنید؛ اینکه مثلاً چگونه باید به جای خاصی وارد شود.

علی‌القاعده یک نفر با عنوان شناخته‌شده طرفداری از منافقین نمی‌تواند در جای حساس نفوذ کند، چون وجاهتی در سیستم ندارد، پس آدم به ظاهر موجه و معتقد و وفادار به نظام را برای نفوذ نشان می‌کنند و تحت آموزش‌های مستمر قرار می‌دهند و چگونگی ارتقا و رشد و دسترسی‌های ویژه و خاص را به او می‌آموزند. نفوذ امثال کلاهی و کشمیری، از نوع رخنه‌ای بود.

اگر ممکن است درباره منش کشمیری که از او چهره‌ای ظاهرالصلاح و موجه ساخته بود، نمونه‌هایی ذکر بفرمایید.
رئوفی‌نیا: مثلاً یکی از کارمندان نخست‌وزیری جمعه‌ها کوه می‌رفت؛ کشمیری این بنده خدا را دعوا می‌کرد که تو چرا به جای نماز جمعه، کوه می‌روی؛ یا مثلاً در هر جلسه‌ای، موقع نماز که می‌شده، کشمیری زودتر از بقیه بلند می‌شده و می‌گفته که نماز اول وقت را از دست ندهیم؛ یا مثلاً در سالن نخست‌وزیری آبسردکن گذاشته بودند، کشمیری به آب سردکن لگد می‌زند و می‌گوید که «شما خجالت نمی‌کشید، رزمنده‌ها در جبهه دارند از بی‌آبی شهید می‌شوند، آن‌وقت شما اینجا آبسردکن گذاشته‌اید». این‌ها البته در جای خود می‌تواند ارزش باشد، اما یک دشمن با دستاویز قرار دادن همین ارزش‌ها به ما نزدیک می‌شود و خودش را به ما قالب می‌کند.

تقوامنش: یا مثلاً وقتی وضو می‌گرفت، دستش را باز می‌گذاشت و خشک نمی‌کرد؛ می‌گفت مستحب است!

چه کسانی در بخش نخست‌وزیری، در نفوذ کشمیری مؤثر بودند؟
رئوفی‌نیا: کشمیری فقط در نخست‌وزیری کار نمی‌کرد؛ کشمیری علاوه بر آنجا در مقاطع مختلف در اداره دوم ارتش، نیروی هوایی و ستاد خنثی‌سازی کودتای (نوژه) و… هم بوده و کار می‌کرده. الان هم از هر کدام از مسوولان بپرسید که آن زمان کجا بودید، می‌گویند ۱۰‌جا بوده‌ایم؛ یعنی در اوایل انقلاب هرجا نیاز به کار بوده، طبیعتاً افراد حاضر می‌شدند، اما حضور کشمیری در همه نهاد‌هایی که اشاره کردم، از سوی سازمان منافقین کاملاً هدایت‌شده بوده است.

تقوامنش: یعنی سازمان، کشمیری را کاملاً حساب‌شده در جا‌هایی که نیاز داشت، هدایت می‌کرد؛ البته یک‌سری آدم‌های ساده‌لوح هم بودند که صعود چنین آدم‌هایی را فراهم می‌کردند. در سال‌های اول انقلاب، به‌ویژه قبل از انفجار‌های تابستان ۶۰، در هیچ سازمانی پذیرش و گزینش آن‌چنانی برای جذب افراد وجود نداشت، یعنی افراد، صرفاً با داشتن یک ظاهر موجه، بدون اینکه تحقیقات و گزینش موشکافانه و دقیقی از آن‌ها صورت بگیرد، جذب نهاد‌های مختلف می‌شدند.

رئوفی‌نیا: نکته دیگری را هم به شما بگویم؛ آن هم اینکه عملیات نفوذ، نمی‌تواند به شکل «شبکه مرتبط با هم باشد، زیرا در این صورت، همواره در معرض لورفتن و شکست عملیات خواهد بود، پس اگر فردی ادعا کند نفوذ منافقین در ارکان نظام به شکل شبکه بوده، اصلاً منافقین را نمی‌شناسد.

اما وقتی فردی مانند کشمیری در بالاترین سطح امنیت یک کشور نفوذ می‌کند، در نوع خود عجیب نیست؟
رئوفی‌نیا: شما باید «بالاترین سطح امنیتی یک کشور» را در قالب آن روز‌ها (ابتدای انقلاب) ببرید. تعریفی که شما الان از بالاترین سطح امنیتی دارید، در آن زمان وجود نداشت.

یعنی آنچنان ساختارمند و نهادمند نبود.
تقوامنش: آفرین دقیقاً.

رئوفی‌نیا: یادم هست در کمیته محله ما که به فرض ۵۰۰ تا پاسدار در آن حضور داشتند، یک روز یک نفر با لباس نیروی هوایی آمد و طی دو روز شد همه‌کاره آن کمیته؛ ما اصلاً نمی‌دانستیم اسمش چیست؟ پدرش چه‌کاره است؟ مادرش چه‌کاره است، خانه‌اش کجاست؟ سابقه‌اش چیست؟ (با خنده).

یعنی اساساً خصلت و آفت و نقطه‌ضعف یک انقلاب مردمی که بدون سازماندهی پیش می‌رود، همین است؛ بنابراین، این گزاره که عنوان می‌شود افرادی در دل جریانات سیاسی کشورمان، به طور هدفمند و با برنامه قبلی قصد بالابردن کشمیری را داشتند، رد می‌کنید؟
رئوفی‌نیا: صددرصد رد می‌کنم.

در تاریخ ۲۲ شهریور ۶۰ یعنی دو هفته پس از واقعه انفجار، آقای ربانی‌املشی، دادستان کل وقت، در اظهاراتی تلویزیونی، عامل انفجار را کشمیری معرفی کرد. روند شناسایی کشمیری به‌عنوان عامل انفجار و ارتباطش با سازمان چگونه بود؟
رئوفی‌نیا: کشمیری، خانه‌ای در «مهرشهر» کرج داشت و پس از بررسی‌های انجام‌شده، مشخص شد که آن خانه، انبار اسلحه بوده است. همچنین برخی اسناد به‌دست‌آمده از منزل کشمیری نیز موید ارتباط او با سازمان منافقین بود. البته در تحقیقاتی که از خانواده کشمیری به عمل آمد، مشخص شد که منیژه دلنواز (همسر کشمیری) و همچنین برادر همسرکشمیری، سابقه طرفداری از سازمان را داشته‌اند؛ حتی در محیط خانوادگی و فضای محله نیز این‌ها (اشاره به خانواده کشمیری) را به عنوان منافق می‌شناختند. گویا علت اینکه رابطه میان کشمیری با سازمان را به سرعت اعلام نکردند، این بود که احتمالاً آن‌ها (منافقین) حساس نشوند و کشمیری را به سرعت از دسترس خارج نکنند.

تقوامنش: تا سال‌ها پس از اتفاق هشتم شهریور، ما دنبال این بودیم که ببینیم عوامل انفجار چه سرنوشتی پیدا کرده‌اند. چند سال بعد برخی اعضای مهم که از منافقین جدا شدند، افشا کردند که مثلاً آقای «محمدباقر امینی‌راد» که در عراق به‌عنوان مترجم عربی منافقین فعال بوده و در بخش عربی سازمان هم فعالیت می‌کرده، همان کشمیری است یا بنابر تحقیقات پلیس امنیتی هلند فردی به نام «علی معتمد» که چندی پیش به‌طرز مشکوکی در هلند کشته شد، همان کلاهی (عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) است.

رئوفی‌نیا: طبیعی است که طی همه این سال‌ها هر کسی که احتمال داده می‌شد رده و اطلاعاتش در این حد باشد که این جنایتکاران (اشاره به کشمیری و کلاهی) را دیده باشد یا بشناسد، مورد تحقیق قرار گیرد. در بررسی‌ها مشخص شد که کلاهی و کشمیری، هر دو در بخشی از سازمان به نام «عارفی» در قرارگاه بدیع (اشاره به نام علی‌اصغر بدیع‌زادگان از موسسان سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴) در غرب بغداد حضور دارند؛ اصلی‌ترین محل استقرار خود رجوی طی سال‌های حضور در عراق نیز همین قرارگاه بود.

این‌ها در بخش «عارفی» که فرمودید، چه کار می‌کردند؟
رئوفی‌نیا: تشکیلات منافقین بخشی به نام RB (بخش روابط عربی) داشت؛ این بخش خودش یک قسمت دیگری زیرنظرش بود به نام «عارفی»، یعنی روابط با حکومت عراق و ارتش و سیستم اطلاعاتی آن کشور و حتی ارتباط با کاخ ریاست‌جمهوری و شخص صدام. سازمان، چون می‌دانست لفظ عراق در ذهن مردم ایران و حتی برخی هواداران سازمان به‌عنوان دشمن متجاوز مورد نفرت است، مثلاً هیچ‌وقت نمی‌گفت ما داریم به عراق می‌رویم؛ می‌گفت به «جوار خاک میهن» می‌رویم. در خود عراق هم نمی‌گفتند عراقی‌ها، می‌گفتند عارفی‌ها.

در سیستم عارفی، یک بخشی وجود داشت که به سران رژیم عراق، بولتن روزانه از خبر‌های ایران را می‌دادند. کلاهی و کشمیری هر دو در بخش بولتن سیستم عارفی بودند. یک نفر از اعضای منافقین که خودش در آنجا (اشاره به بخش RB) حضور داشت، در جایی گفته بود که در گرماگرم اجباری شدن طلاق‌ها در سازمان (اشاره به اجبار رجوی برای طلاق اعضای سازمان از همسران‌شان) کلاهی و کشمیری هم مساله‌دار شده بودند...

مساله‌دار یعنی چه؟
تقوامنش: یعنی ادعا پیدا کرده بودند و از تصمیمات و دستورات تشکیلات ناراضی بودند.

رئوفی‌نیا: مثلاً مسوولان بالاتر کلاهی و کشمیری گزارش می‌دادند که این دو نفر، اطاعت‌پذیری لازم را ندارند؛ به قول خودشان «انطباق» ندارند و «تقابل» دارند. فردی که از درون سازمان اطلاع داشت، بعد‌ها گفت که در یک نشستی با حضور افراد رده‌بالای سازمان مثل عباس داوری و جلال گنجه‌ای، رجوی خطاب به کلاهی و کشمیری گفته: «شما خیال می‌کنید از سازمان طلبکارید؟ باید خدا را شکر کنید که سازمان شما را لایق دانسته و این مأموریت را به شما داده و...» یعنی رجوی داشت این دو نفر را به‌اصطلاح می‌کوبید که حق ندارید به خاطر کاری که برای سازمان انجام داده‌اید، طلبکار باشید بلکه تا ابد بدهکار سازمان هستید.

سرویس جاسوسی آمریکا تا چه اندازه در وقوع انفجار هشتم شهریور نقش داشت؟
رئوفی‌نیا: فردای هشتم شهریور، تیتر برخی روزنامه‌ها این بود که انفجار توسط «عوامل آمریکا» انجام شده است. درباره حادثه هفتم تیر هم فکر می‌کنم چنین تیتر‌هایی زده شد. البته در آن زمان چنین صحبت‌هایی شایع بود؛ یعنی اصلاً به سازمان می‌گفتند منافقین آمریکایی.

در مجموع، اما سند و مدرک اطلاعاتی مبنی بر دست‌داشتن آمریکا در این دو انفجار (هفتم تیر و هشتم شهریور) به دست نیامده است. البته این را هم به شما بگویم که منافقین، در مواردی از آمریکایی‌ها نیز خبیث‌تر هستند. وقتی حضرت امام در سال ۵۹ فرمودند که منافقین از کفار هم بدتر هستند، دیگر تا انتهای ماجرا معلوم است. البته خود ما هم در اوایل انقلاب چه‌بسا فریب می‌خوردیم؛ مثلاً نسبت به کمونیست‌ها، پیکاری‌ها و راه‌کارگری‌ها به دلیل نفی خدا، بسیار حساس بودیم، اما درباره منافقین تصور می‌کردیم این‌ها هر چه باشند، دیگر خدا را زیر سؤال نمی‌برند. بَعد دیدیم نه! این‌ها کفر پنهان دارند.

تقوامنش: از بابت سرسپردگی نیز باید بگویم که هیچ کشور و جریانی به اندازه رژیم صدام با سازمان پیوند نزدیک نداشت، اما با این حال سازمان هیچ‌وقت در رژیم صدام به‌طور کامل استحاله نشد و همچنان هویت و مناسبات التقاطی و فرقه‌ای خود را نگه داشته و در اوج جنگ آمریکا علیه عراق که به سرنگونی صدام انجامید، روابط گسترده‌ای با جناح‌های داخلی آمریکا داشت.

رئوفی‌نیا: یک نکته دیگری را بگویم. کنگره آمریکا در سال ۱۳۷۳، از وزارت خارجه این کشور می‌خواهد تا گزارشی درباره سازمان مجاهدین خلق به آن‌ها ارائه کند. وزارت خارجه هم گزارشی ۶۰ و چند صفحه‌ای به کنگره تحویل می‌دهد که منتشر هم می‌شود.

در این گزارش، همکاری منافقین با رژیم عراق در جنگ تحمیلی، وقایع هفتم‌تیر و هشتم‌شهریور، ترور مستشاران آمریکایی قبل از انقلاب اسلامی و... به‌عنوان سوابق منفی این گروه ذکر شده بود. منافقین هم در پاسخ به گزارش وزارت خارجه آمریکا، مطالبی را تهیه کردند و به نمایندگان کنگره دادند؛ با این هدف که مثلاً بگویند گزارش وزارت خارجه آمریکا دروغ است و حرفی که ما می‌زنیم صحیح است.

در جوابیه منافقین که بعد‌ها ترجمه شده و در کتابی با عنوان «دموکراسی خیانت‌شده» منتشر شد، با رد اتهام درباره ترور مستشاران آمریکایی قبل از انقلاب، این ترور‌ها را به گروه مارکسیست‌شده سازمان مجاهدین خلق مرتبط کردند. درباره همکاری با رژیم صدام هم مثلاً اعلام کردند که ما از عراق اسلحه می‌خریدیم و مجانی نمی‌گرفتیم! اما در مورد اتهام انفجار حزب در هفتم تیر و هشتم شهریور سکوت کردند و هیچ اشاره‌ای به آن نکردند، نه تکذیب و نه قبول مسوولیت؛ و از کنار آن گذشتند.

چرا با وجود تحلیل رجوی مبنی بر دو پای «لیبرال» و «ارتجاع»، نظام جمهوری اسلامی ساقط نشد؟ می‌توانیم این‌طور نتیجه بگیریم که سازمان نقش پشتیبانی مردم از نظام را دست‌کم گرفت؟
تقوامنش: اگر در یک کشور دیگر این ضربات کاری وارد می‌آمد، کل نظام سیاسی ساقط می‌شد.

رئوفی‌نیا: به قول شما عنصر مردم، حتی رهبری امام خمینی، و بالاتر از همه خدا. ما درباره منافقین معتقدیم که این سازمان، در «تاکتیک» در اوج، اما در «استراتژی» در قعر قرار دارد؛ یعنی منافقین اساساً در تاکتیک، هیچ چیزی را جا نمی‌گذارند. نوع تفکر خود رجوی هم اصطلاحاً «تعادل‌قوایی» است؛ هر چند خودش این موضوع را رد می‌کند. تعادل قوایی یعنی اینکه رجوی در هر موردی، به طور دقیق امکانات نیرو‌های خودی و نیرو‌های رقیب را ارزیابی کرده و سپس دست به عمل می‌زند. با همه این‌ها، منافقین در استراتژی احمق‌اند. اساساً در ذات حرکت مسلحانه که منافقین بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ به آن روی آوردند، خیانت وجود دارد.

تقوامنش: مثلاً برنامه سازمان در هفتم تیر این بود که پس از انفجار در دفتر حزب، تیم‌های عملیاتی آن‌ها حمله مسلحانه به مراکز حساس نظام را آغاز کنند، اما سیل جمعیتی که برای تشییع آمد، همه برنامه‌شان را خنثی کرد.

این سؤال را شاید باید زودتر می‌پرسیدم؛ سرنوشت کلاهی و کشمیری در خارج از کشور چگونه رقم خورد؟
رئوفی‌نیا: همان‌طور که گفته شد، کلاهی و کشمیری مساله‌دار شدند. سازمان به هر کسی که نسبت به آرمان‌ها و اهداف و وقایع جاری در گروه، دچار سؤال و ابهام ذهنی می‌شد، می‌گفت «مساله‌دار» شده است. البته معمولاً همه افراد در سازمان مساله‌دار می‌شوند، اما ظرفیت پنهان‌کاری در افراد مختلف، تفاوت دارد. کلاهی و کشمیری از سازمان بریده بودند، اما بریدن، معمولاً تناوب دارد.

بریدن این دو نفر هم از نوع ضدیت و تقابل نبود. البته کلاهی و کشمیری اصلاً برای اعضا ناشناخته بودند؛ یعنی جزء تعداد معدودی از رده‌های بالای سازمان، کسی آن‌ها را نمی‌شناخت. بعد از کشته شدن کلاهی، تلویزیون هلند رپورتاژی را منتشر کرد که در آن گفته شد او با نام جعلی علی معتمد سال‌ها در آن کشور زندگی می‌کرده و با زنی افغانستانی ازدواج کرده بود که آن زن، از هویت واقعی کلاهی اطلاعی نداشت.

خبر دارید چه کسانی در ترور این دو نفر نقش داشته‌اند؟
رئوفی‌نیا: ابهام وجود دارد، زیرا موضوع پیچیده‌ای است.

تقوامنش: چه‌بسا خط خود سازمان باشد که می‌خواستند سند‌ها (اشاره به کلاهی و کشمیری) را از بین ببرند.

الان پرونده هشتم شهریور به کجا رسیده؟ آیا پیگیری حقوقی در مجامع و دادگاه‌های خارج از کشور انجام شده است؟
تقوامنش: متاسفانه مقداری ضعف ما و ضعف جمهوری‌اسلامی بوده که برای هشتم شهریور پیگیری حقوقی لازم را انجام ندادیم.

رئوفی‌نیا: چنین پیگیری‌هایی البته بستگی به شرایط بین‌المللی هم دارد. قبل از سال ۷۶، با توجه به ماجرای اخراج سفرا یا ماجرای «میکونوس» روابط ما با اروپا اصلاً خوب نبود. از سال ۷۶ به بعد که تا حدودی روابط ما با اروپا بهبود یافت، به دلیل اینکه منافقین در فرانسه حضور داشتند، خانواده شهدای هفتم تیر برای پیگیری، در محاکم فرانسه طرح شکایت کردند. این پیگیری‌ها سال‌ها طول کشیده و البته هنوز هم ادامه دارد.

اخیراً در گفت‌وگویی که با یکی از مقامات سابق وزارت اطلاعات داشتم، خبر زنده‌بودن رجوی را اعلام کرد. در این‌باره صحبت بفرمایید.
تقوامنش: اگر از رفتارشناسی رجوی و سازمان مطلع باشید، متوجه می‌شوید که مطالب منتشرشده به نام رجوی در تیر و مرداد امسال، دقیقاً صحبت‌های خود رجوی است و او زنده است.

رئوفی‌نیا: پاسخ همه این سوال‌ها در این است که شما بدانید ما با یک سازمان سیاسی یا نظامی طرف نیستیم بلکه از جهات بسیاری ما با یک سازمان اطلاعاتی مخوف و حیله‌گر طرف هستیم که دارای مناسبات درونی فرقه‌ای است. پنهان‌شدن رجوی، بر مبنای نوعی «پدافند غیرعامل» است.

رجوی وقتی از انظار پنهان باشد، به‌طور غریزی و طبیعی کسی دنبالش نخواهد رفت، اما اگر رجوی خود را نشان بدهد، چند سؤال پیش می‌آید؛ اول اینکه الان کجاست؟ دوم اینکه رسیدگی به جنایاتی که انجام داده چه می‌شود؟ در هر حال مسلم است که برخی سرویس‌های اطلاعاتی غرب از او اطلاع دارند و آن‌ها هم اجازه نمی‌دهند که او آزادی عمل کامل داشته باشد و خود را علنی کند و شرایط به‌گونه‌ای است که آن‌ها (اشاره به کشور یا کشور‌هایی که به رجوی پناه داده‌اند) نمی‌خواهند به خاطر عنصر سوخته و بی‌آبرویی مثل رجوی هزینه بدهند والا خودشان هم می‌دانند که رجوی، یک قیمتی دارد و در شرایطی می‌توانند او را به‌عنوان یک موجود بی‌مصرف و تاریخ‌گذشته به ایران بفروشند.

به‌عنوان سؤال آخر. بزرگ‌ترین درسی که باید از حادثه هشتم شهریور بگیریم، چیست؟
رئوفی‌نیا: منافقین کسانی هستند که از هر ستون و تکیه‌گاهی حمله می‌کنند. آن‌ها هیچ رادع و مانعی برای خودشان متصور نیستند؛ به این معنا که تا دیروز می‌گفتند «مرگ بر آمریکا»، اما الان افتخار می‌کنند که آمریکا حتی تحویل‌شان بگیرد. کمینگاهی که در فاجعه تلخ هشتم شهریور از آن به ما حمله شد، کمینگاه «نفوذ» بود.

آن چیزی که به ما در هشتم شهریور و هفتم تیر و مقاطع دیگر ضربه زد، بحث نفوذ منافقین بود. این پیرزن و پیرمرد‌های زهوار دررفته با تفکرات دگم و قالبی که تا مغز استخوان از خودبیگانه شده‌اند و الان در آلبانی پشت کامپیوتر نشسته‌اند، جز فریب مثلاً چهار نفر بی‌اطلاع، هیچ غلطی نمی‌توانند در فضای مجازی انجام بدهند. خطر اصلی این‌ها در نفوذ بوده و هست. ما باید از پدیده نفوذ بترسیم. این خط نفوذی نفاق است که برادر را با برادر دشمن می‌کند. امروز بیشترین امید منافقین به ایجاد شقاق و نفاق و دودستگی در صفوف ملت است. ما در داخل کشور نباید اتحادمان را درباره ضدیت و مقابله با دشمن به‌خصوص منافقین از دست بدهیم.

منبع: روزنامه صبح نو

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار