یک روانشناس گفت: سه نوع رابطه بین والدین و فرزندان وجود دارد که دو نوع آن‌ تشدیدکننده پرخاشگری است و یک نوع آن از بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه جلوگیری می‏‌کند.

فريبرز درتاج عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطبايى و متخصص روانشناسى تربيتى_مدرسه در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره پرخاشگری کودکان، اظهار کرد: در مورد تعریف پرخاشگری بین روانشناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخی، پرخاشگری را تمایل به نشان دادن رفتارهایی که از نظر اجتماعی خصمانه یا ویرانگر محسوب می‌شود، تعریف می‌کنند؛ برخی پرخاشگری را رفتاری می‏‌دانند که فرد به دیگران آسیبی برساند.

این روانشناس ادامه داد: در این نگرش معیار تشخیص پرخاشگری‏ رفتاری است که از فرد سر می‌‏زند. این رفتار ممکن است‏ تظاهرات بدنی داشته باشد مانند زدن، لگد زدن، گاز گرفتن و غیره یا لفظی باشد مانند فریاد زدن، رنجاندن یا به صورت تجاوز به حقوق دیگری باشد مانند چیزی را به زور گرفتن.

وی افزود: نکته مهمی که والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که الگو‌های رفتار پرخاشگرانه در فرآیند رشد کودکان تغییر شکل پیدا می‌کند. کودکان ۲ و ۳ ساله مدام دعوا می‌کنند و معمولاً دعوای آنان بر سر اسباب بازی یا سایر اشیای مطلوبشان است. میزان پرخاشگری در ۴ سالگی به اوج می‌رسد، همچنان که کودکان به سن مدرسه رفتن می‌رسند میزان رفتار‌های پرخاشگرانه‌شان کمتر و بیشتر خصومت آمیز می‌شود. پرخاشگری کلامی مثل سر به سر گذاشتن یا ناسزا گفتن در دوران پیش از مدرسه و اوایل سال‌های مدرسه افزایش می‌یابد. تفاوت در پرخاشگری میان دو جنس از ۲ یا ۳سالگی مشهود است. در مهد کودک پرخاشگری بدنی و کلامی در پسر‌ها بیشتر از دختر‌ها است و معمولاً پسر‌ها بیشتر در صدد تلافی بر می‌آیند.

درتاج با اشاره به اینکه برخی تحقیقات متقن روانشناختی نشان داده که کودکان به‏ طور طبیعی‏ پرخاشگرند، اضافه کرد: با توجه به اینکه هر ویژگی طبیعی که در روح و روان کودک وجود دارد عبث و بیهوده نیست و می‌‏تواند در رشد طبیعی کودک مؤثر و مفید باشد؛ می‌‏توان گفت که‏ پرخاشگری یک رفتار مطلوب در سیر رشد طبیعی کودک است‏، اما اگر تحت کنترل صحیح نباشد، می‌‏تواند به صورت هیجان‏ از هم پاشیده درآید.

این روانشناس بیان کرد: عوامل روانی و محیطی متعددی در به وجود آوردن پرخاشگری‏ تأثیر دارند مثل ناکامی، مشاهده رفتار والدین و همسالان، تلویزیون و بازی‌های ویدیویی و رایانه‌ای و موارد دیگر. اگر فرد در رسیدن به هدف خود با مانع یا موانعی مواجه شود، دچار ناکامی و ناکامی منجر به پرخاشگری می‌‏شود. پرخاشگری ممکن است مستقیماً خود مانع را هدف قرار دهد، مثل کودکی که از بازی منع شده است، مستقیماً به مادر خود خشم می‌‏کند و ممکن است بر سر و کله او بزند یا موهایش‏ را بکشد. پرخاشگری ممکن است تغییر مسیر دهد و چیز دیگری‏ را هدف قرار دهد یا حتی به طرف خود کودک برگردد.

وی با بیان اینکه به نظر می‌آید پرخاشگری تا حدی از عوامل ژنتیکی ناشی می‌شود، ادامه داد: اما این رابطه از محیطی که شخص در آن تربیت می‌شود نیز تأثیر می‌پذیرد. مثلاً کودک از راه تقلید و به ویژه از طریق رفتار پدر و مادر نیز پرخاشگری را می‏‌آموزد. گابریل تارد از اندیشمندان نظریه تقلید معتقد است که کودکان، پرخاشگر به دنیا نمی‌آیند، بلکه پرخاشگر می‌شوند. این یعنی رفتار‌های پرخاشگرانه از طریق تقلید که مبتنی بر تجربه‌های یادگیری مشاهد‌ه‌ای است انجام می‌شود. این دیدگاه رابطه بین پرخاشگری والدین و پرخاشگری بعدی کودک در خلال دوران بزرگسالی را شامل می‌شود. برخی کودکان نشان داده اند که رفتار‌های پرخاشگری والدین‌شان را منعکس می‌کنند؛ بنابراین اگر والدین یک کودک با یک فرزند یا همه فرزندان خود به طور پرخاشگرانه رفتار کنند، پس احتمال دارد کودک بعداً با همسر یا فرزندانش به طور پرخاشگرانه رفتار کند.

درتاج گفت: سه نوع رابطه بین والدین و فرزندان وجود دارد که دو نوع آن‌ها تشدیدکننده پرخاشگری است و یک نوع آن از بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه جلوگیری می‏‌کند.

این روانشناس افزود: والدین مستبد و خودکامه دستورات پیاپی به فرزند خود می‏‌دهند و لزومی نمی‏‌بینند که‏ برای دستورات خود دلیلی ارائه دهند و نظر آنان اطاعت بی‏ چون و چرا است. این نوع‏ خانواده‏‌ها قطعاً به خشم فرزند نوجوان دامن می‏‌زنند، والدین سهل‏ گیر فرزندان خود را کاملاً رها می‏‌کنند. اجازه می‌‏دهند هرکاری‏ که می‏‌خواهد بکند، کاری به کار او ندارند. در این حالت نیز پرخاشگری تشدید پیدا می‏‌کند. همان طور که وارد آوردن‏ ضربه‏‌های عاطفی سنگین بر فرزند خشم او را برمی‌ انگیزد، رها کردن عاطفه و روان او باعث به وجود آوردن فرزندانی پر توقع، لجام‏ گسیخته و پرخاشگر می‏‌شود.

وی اضافه کرد: والدین قاطع و اطمینان‏ بخش‏ هم برای رفتار خود مختارانه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قائلند. آنان سعی می‏‌کنند روابط کلامی زیادی با فرزندان‏ خود داشته باشند. وقتی که از اقتدار خود نسبت به کودک‏ استفاده و کودک را از چیزی منع می‌‏کنند یا از او انتظاری دارند برایش دلیل می‌‏آورند. این نوع اقتدار از جانب‏ والدین معمولاً از طرف فرزندان به ویژه نوجوانان پذیرفته می‏‌شود، حال آن که اقتدار طلبی‌هایی غیرمنطقی که صرفاً براساس میل‏ بزرگسالان برای تسلط بر نوجوان است احساس طردشدگی به‏ نوجوان می‏‌دهد و گاهی خشم او را برمی‏‌انگیزد و گاهی هم به‏ افسردگی او می‏ انجامد.

درتاج  تصریح کرد: تلویزیون و وسایل الکترونیکی جدید (صمعی بصری) هم در شکل‏ گیری احساسات، گرایش‌ها و باور‌های کودکان تأثیر زیادی دارد. با توجه به اینکه رابطه‏ عاطفی قوی بین کودکان و برنامه‏‌های تلویزیون وجود دارد، تأثیرات این وسیله ارتباط جمعی در فرد فوق العاده است. طبق تحقیقات متعدد، مشاهده خشونت در تلویزیون زمینه ظهور رفتار خشونت آمیز را به شیوه‌های مختلف مساعد می‌کند. در درجه اول، خشونت تلویزیون این امکان را به کودک می‌دهد که مهارت‌های پرخاشگری را یاد بگیرد. به علاوه، مشاهده رفتار‌های خشونت آمیز، بازداری این نوع رفتار را کاهش می‌دهد.

این روانشناس با اشاره به اینکه همسالان نیز از عوامل مهمی هستند که الگو‌های رفتاری را به‏ یکدیگر می‏‌آموزند، ادامه داد: مشاهداتی که در مورد کودکان مهد کودکی انجام شده نشان می‏‌دهد که اعمال خشونت‏ آمیز، حمله‏ ور شدن، گرفتن اسباب‏ بازی‌های دیگران، تجاوز به قلمرو دیگران از سوی سایر کودکان تقویت می‏‌شود.

وی خاطرنشان کرد: پس نتیجه می‌گیریم خانواده‌هایی که سبک تربیتی قاطع و اطمینان بخش را در تربیت فرزندان خود در پیش می‌گیرند و در انتخاب گروه دوستی فرزندانشان دقت نظر دارند و از دیدن فیلم‌های خشونت آمیز تلویزیون و بازی‌های رایانه‌ای توسط فرزندان‌شان ممانعت می‌کنند و خودشان هم در مقابل فرزندان با هم به مشاجره نمی‌پردازند، نباید نگران رفتار بعضاً هیجانی فرزندشان باشند و با مشاهده کوچکترین علائم، نگران شوند. رعایت موارد بالا از بروز پرخاشگری تا حد بسیار زیادی پیشگیری می‌کند.


بیشتر بخوانید


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار