
باشگاه خبرنگاران جوان - سرهنگ دوم حسن تکلو، افسر متخصص و متعهد پدافند هوایی کشور، از آن مردانی بود که عشق به خدمت و تعهد به وطن با ایمان و اخلاقش گره خورده بود. او در دوازدهم آذرماه ۱۳۸۳ وارد خدمت شد و سالها در رسته الکترونیک و بخش تعمیر و نگهداری رادار، در گروه پدافند هوایی خنداب خدمت کرد؛ تا روزی که در جریان حملات دشمن، برای حفظ جان همرزمانش شجاعانه خود را به دل خطر رساند و به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای ملایر، زادگاهش، آرام گرفته، اما یاد و نامش در دل خانواده و همکارانش زنده است.
خانوادهای که شهادت در خونشان جاری بود
حسین تکلو، برادر شهید، از خانوادهای میگوید که از کودکی با عشق به دین و شهادت بزرگ شدهاند: «ما پنج برادر بودیم و در ملایر بزرگ شدیم. پسرعمویمان، سردار محمد تکلو، فرمانده گردان ۱۵۴ حضرت علیاکبر (ع) در لشگر انصارالحسین بود که در سال ۱۳۶۵، شب تاسوعای حسینی، در جزیره مجنون به شهادت رسید. حسن هم از همان دوران کودکی اهل نظم و اخلاق بود، شاگرد ممتاز کلاس بود و معلمها همیشه او را بهعنوان الگو معرفی میکردند.»
علاقهای که از کودکی مسیر زندگیاش را ساخت
حسن تکلو از همان سالهای کودکی شیفته کارهای فنی و الکترونیک بود. برادرش روایت میکند: «اغلب وقتهای بیکاری را در خانه با وسایل برقی و الکتریکی سرگرم میشد. بهقدری به این کار علاقه داشت که قید فوتبال و تفریحات دیگر را میزد. بعدها هم دیپلم الکترونیک گرفت و برای کاردانی به دانشگاه کرمانشاه رفت. وقتی وارد پدافند شد، عشق و علاقهاش به این کار باعث شد جزو متخصصترین نیروها شود.»
پدری مهربان و انسانی با تقوا
شهید تکلو نهفقط افسر نمونه پدافند بود، بلکه در زندگی شخصی هم انسانی باایمان و دستبهخیر بود. حسین ادامه میدهد:
«خواندن نماز اول وقت برای حسن در اولویت بود. بعد از شهادتش فهمیدیم بخش زیادی از درآمد ماهیانهاش را به نیازمندان و خمس اختصاص میداد. پسر ۱۱ سالهای دارد به نام دانیال که عاشق پدرش بود. حسن همیشه با بچهها مهربان بود، برایشان وقت میگذاشت و با آنها بازی میکرد.»
آخرین وعدهای که ناتمام ماند
بیستوچهارم خرداد، روزی بود که حسن برای دانیال برنامهای داشت. برادرش میگوید:
«قبل از رفتن به شیفت گفت وقتی برگردم، برای تولد دانیال جشن کوچکی بگیریم و او را سورپرایز کنیم. اما همان روز، درست در لحظه اذان ظهر و در روز عید غدیر، وقتی مشغول تعمیر دستگاهی حیاتی در سایت پدافند بود، هدف حمله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. پسرش همان روز ۱۱ ساله شد، اما پدرش دیگر برنگشت.»
روایت خواب مادر و آرامشی که از آسمان آمد
«مادرم بعد از شهادت گفت چند سال پیش خواب دیده بود دست حسن از تنش جدا شده. خیلی نگران شده بود و مدام صدقه میداد و دعا میکرد. در همان خواب فردی نورانی به او گفته بود: نگران نباش، ما مراقبش هستیم. وقتی حسن شهید شد، مادرم گفت تازه معنای آن خواب را فهمیدم.»
شهید سرهنگ دوم حسن تکلو، نمونهای از افسران متخصص و متعهد پدافند هوایی کشور بود؛ مردی که جانش را در راه حفاظت از آسمان میهن گذاشت، تا همکارانش و سرزمینش در امنیت بمانند. یادش همواره در دلها زنده است، بهویژه در دل پسر کوچکش که حالا قهرمان واقعی زندگیاش را در آسمانها میبیند.