مولانا به درستی به عنوان قله‌ای در عرفان اسلامی شناخته می‌شود. تفسیر اثر جاودان او مثنوی معنوی، همواره نیازمند روشی جامع، چندوجهی و متعهد به درک عمیق تجربه زیسته و معرفتی آن عارف بزرگ است.

باشگاه خبرنگاران جوان - هشتم مهر ماه، در تقویم ایرانی روز بزرگداشت «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» است که در فرهنگ عمومی پارسی زبانان و علاقه‌مندان به ایران و شعر و ادب ایران القابی مثل «ملای رومی» و «مولوی رومی» دارد و از حدود قرن نهم به تدریج به نام مولانا خوانده شده است.

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های تاریخ عرفان و ادبیات جهان است. شاهکار جاودان او، «مثنوی معنوی»، که در حدود هفت قرن پیش در شش دفتر و نزدیک به ۲۶ هزار بیت سروده شده، نه تنها در فرهنگ اسلامی، بلکه در گستره جهانی جایگاهی بی‌بدیل یافته است. مثنوی صرفاً مجموعه‌ای از اشعار نیست؛ بلکه اقیانوسی از حکمت، عرفان عملی، تعالیم اخلاقی و روایت‌های حکیمانه است که سعی در بیان راز‌های هستی و مسیر سلوک روح انسان دارد. این اثر عظیم، تجلی‌گاه حالات عرفانی و مکاشفات قلبی مولوی است و به دلیل عمق معنایی و گستره دامنه موضوعات، همواره مفسران، عارفان، فیلسوفان و ادیبان را به خود فراخوانده است.

امام خمینی در خصوص ابعاد عرفانی اشعار مولانا معتقد است: «کثیری از ناس شعر مثنوی را جبر می‏دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمی‏دانند؛ و چنانکه مرحوم حاجی (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوی را برساند؛ زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانی داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدی، مرام نبی مرسلی را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصی قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد مانند نسیمی که از سطح آبی برمی‏‌خیزد، به شرح آن بپردازد.» تقریرات فلسفی، ج ۲، ص ۱۹۸. ‬

مثنوی و عرفان اسلامی

‌مثنوی معنوی را می‌توان به درستی به عنوان متنی بنیادین در عرفان اسلامی معرفی کرد. این اثر نه تنها به شرح و بسط نظریات عرفانی می‌پردازد، بلکه به طور عملی، مراحل و منازل سلوک الی الله را برای سالک ترسیم می‌کند. در قلب تعالیم مثنوی، مفاهیمی، چون وحدت وجود، هرچند مولوی از اصطلاح رایج «وحدت وجود» کمتر استفاده کرده، اما روح کلام او به این سمت متمایل است، فنای در حق، نفی تعینات و اهمیت عشق به عنوان نیروی محرکه کائنات موج می‌زند.

مثنوی، زبان حال و قال عارف در مقام مکاشفه است. مولوی از طریق تمثیل‌ها، داستان‌های پندآموز، و روایت‌های نمادین، به تبیین مفاهیمی می‌پردازد که فهم آنها با زبان صرف عقلی دشوار است. سفر روح از عالم کثرت به سوی وحدت، رنج فراق و شوق وصل، و رسیدن به مقام یقین، محور‌های اصلی این کتاب هستند. عشق الهی در اندیشه مولوی، جوهره هستی و علت غایی آفرینش است و هرآنچه در عالم وجود دارد، تجلی این عشق است.

مولانا در بیان این مفاهیم پیچیده، روشی منحصر‌به‌فرد داشت که خود نوعی تفسیر درونی محسوب می‌شود. او برای برقراری ارتباط میان ذهن عوام و مفاهیم متعالی عرفانی، از تکنیک «قیاس مع‌الفرق» و ارائه حکایات ظاهری استفاده می‌کرد که لایه‌های عمیق‌تری از حقیقت را در خود پنهان کرده‌اند. از سوی دیگر، جایگاه قرآن کریم در مثنوی بسیار محوری است؛ چنانکه گفته می‌شود «مثنوی تفسیر قرآن ناطق» است. مولوی به طور مداوم به آیات قرآن کریم استشهاد کرده و بسیاری از ابیات او را می‌توان شرحی بر تعالیم قرآنی دانست که از منظر عرفانی تعمیق یافته‌اند.

پس از مولوی، جریان تصوف و عرفان در قلمرو‌های وسیعی از جهان اسلام به ویژه در حوزه آسیای صغیر، ایران و شبه‌قاره هند عملاً تحت تأثیر مکتب او قرار گرفت. شهرت او و مریدانش، مکتب مولویه را به یکی از پرنفوذترین طریقت‌ها تبدیل کرد. این تأثیرگذاری نه تنها در حوزه ادبیات و شعر، بلکه در شکل‌گیری آداب و رسوم عرفانی، سماع و مفاهیم اخلاقی نیز مشهود بود. اهمیت مثنوی تا به آنجاست که امروزه در کنار قرآن و حدیث، به عنوان یکی از منابع اصلی استخراج محتوای عرفانی و اخلاقی در نظر گرفته می‌شود.

با توجه به حجم عظیم، گستردگی موضوعات و عمق معنایی مثنوی، از همان دوران حیات مولوی و به خصوص پس از وی، مفسران متعددی تلاش کرده‌اند تا ابعاد مختلف این اثر را روشن سازند. این تفاسیر را می‌توان بر اساس رویکرد و حتی جغرافیای فکری تحلیل کرد.

سبک‌های تفسیری مثنوی

تفاسیر مثنوی در طول قرون مختلف به روش‌های گوناگونی صورت پذیرفته است.

نخستین رویکرد، رویکرد عرفانی و کلاسیک است. این رویکرد قدیمی‌ترین و در عین حال اصیل‌ترین روش تفسیر مثنوی است. مفسران این سبک، معمولاً خود از عارفان یا در حلقه مریدان مکتب مولویه بوده‌اند. هدف اصلی در این تفاسیر، کشف اسرار باطنی ابیات و هم‌راستا ساختن آموزه‌های مولوی با تجربیات عرفانی مکتب خود است. در این شروح، هر داستان یا بیت به مثابه یک «تمثیل عرفانی» در نظر گرفته شده و لایه‌های زیرین آنکه بیانگر مراحل سلوک، تجلیات الهی و کیفیت اتصال سالک با محبوب ازلی است، رمزگشایی می‌شود.

علاوه بر رویکرد عرفانی، با ورود مثنوی به محافل آکادمیک و گسترش دامنه مخاطبان، رویکرد ادبی اهمیت یافت. این رویکرد بر جنبه‌های فنّی شعر، آرایه‌های بلاغی، زیبایی‌شناسی کلامی، وزن و موسیقی شعر تمرکز دارد. هدف اصلی، معرفی زیبایی‌های ظاهری و ساختار هنری متن است تا مخاطب عام بتواند با لایه‌های اولیه آن ارتباط برقرار کند.

این رویکرد که با تلاش‌هایی نظیر کار‌های بدیع بدیع‌الزمان فروزانفر آغاز شد، در آشناسازی جامعه با عظمت ادبی مولوی موفق بود. با این حال، منتقدان عرفانی معتقدند که تمرکز صرف بر صنایع ادبی، ممکن است به سطحی‌نگری منجر شده و عمق عرفانی و فلسفی اثر را نادیده بگیرد. شروح ادبی‌تر مانند شرح شهیدی، بیشتر بر فهم واژگان دشوار و ساختار جملات تکیه دارند.

یکی از رویکرد‌های دیگر که البته مخاطب کمتری نیز دارد، رویکرد فلسفی است. این رویکرد تلاش می‌کند تا مفاهیم عرفانی مولوی را در چارچوب نظام‌های فلسفی مشخص، به ویژه فلسفه اسلامی، تحلیل کند. برجسته‌ترین نمونه این جریان، تلاش برای تطبیق اندیشه‌های مولوی با فلسفه صدرایی (حکمت متعالیه) است.

تفسیر علامه محمدحسین طباطبایی هرچند ایشان بیشتر بر جنبه‌های عرفانی-کلامی تأکید داشتند و به طور مشخص‌تر، تفسیر حکیم ملاهادی سبزواری، که سعی داشت نظام هستی‌شناسانه مثنوی را بر اساس مبانی فلسفه اسلامی تبیین کند. در این رویکرد، بحث از مبدأ، معاد، جوهر و عرض، و رابطه عالم و خالق، با زبان فلسفی صورت می‌پذیرد. این تفسیر، برای کسانی که پیش‌زمینه‌های فلسفی دارند، بسیار روشنگر است، اما ممکن است حس شهودی و شور عاشقانه عرفان مولوی را تا حدی تعدیل کند.

در قرن بیستم، رویکرد‌های نوینی ظهور کردند که به دنبال تلفیق دیدگاه‌ها بودند. مفسرانی مانند علامه محمدتقی جعفری، با نگارش شرح مبسوط خود، کوشیدند تا پلی میان عرفان، فلسفه، اخلاق و دیدگاه‌های روانشناختی برقرار سازند. این تفاسیر تلاش می‌کنند که همزمان به جنبه‌های ادبی، هم جنبه‌های عرفانی و هم دیدگاه‌های فکری مولوی در مقایسه با دیگر متفکران بپردازند.

علاوه بر رویکردها، تفاسیر از نظر دامنه پوشش نیز متفاوتند. برخی، مانند شروح جامع کریم زمانی یا فروزانفر، تلاش می‌کنند تقریباً تمام ابیات را تفسیر کنند. این شروح برای پژوهش‌های عمیق ضروری هستند، اما زمان‌بر و مفصل‌اند. در مقابل، برخی تفاسیر گزیده، تنها بر بخش‌هایی متمرکز می‌شوند که از نظر مفسر، حاوی نکات کلیدی هستند، که این امر دسترسی سریع‌تری را فراهم می‌آورد.

مثنوی معنوی، به دلیل عمق و وسعت محتوایی‌اش، ابداً قابل تقلیل به یک حوزه واحد (تنها عرفان، تنها ادبیات، یا تنها فلسفه) نیست. این اثر، یک کل واحد است که هر یک از رویکرد‌های تفسیری فوق، توانسته‌اند بخشی از چندوجهی بودن آن را روشن سازند.

تفسیر عرفانی، روح معنوی و تجربه درونی مولوی را به ما منتقل می‌کند؛ تفسیر ادبی، زیبایی‌های ظاهری و فن بیان او را آشکار می‌سازد؛ و تفسیر فلسفی، چارچوب‌های نظری احتمالی اندیشه‌های او را مدون می‌سازد. موفقیت یک تفسیر در گرو توانایی آن در حفظ تعادل میان این لایه‌هاست؛ به گونه‌ای که شور عاشقانه (عرفان) فدای استدلال صرف (فلسفه) نگردد و زیبایی فرم (ادبیات) موجب غفلت از معنای ژرف (حقیقت) نشود.

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی به درستی به عنوان قله‌ای در عرفان اسلامی شناخته می‌شود. تفسیر اثر جاودان او، «مثنوی معنوی»، همواره نیازمند روشی جامع، چندوجهی و متعهد به درک عمیق تجربه‌ی زیسته و معرفتی آن عارف بزرگ خواهد بود. خوانش مثنوی، سفری است که هرگز به پایان نمی‌رسد و هر مفسری، سهمی هرچند کوچک در روشن‌سازی این اقیانوس بی‌کران دارد.

منبع : مهر

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار