سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

رصد رسانه های کاغذی؛

هشدار تهران به واشنگتن/معاون اول در ایستگاه آخر

صحبتهای رییس مجلس و وزیر امور خارجه در واکنش به اظهارات اوباما یکی از مهمترین تیترهای روزنامه های امروز بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛ رئیس مجلس شورای اسلامی روز گذشته گفت : امروز مسائلی مطرح می کنند که کنگره آمریکا بر دولت فشار می آورد، این به ما مربوط نیست اگر آقای اوباما نمی تواند مشکلات داخلی خود را حل کند ایشان مسئول بر هم زدن مذاکرات است.صحبتهای علی لاریجانی در واکنش به اظهارات اوباما یکی از مهمترین تیترهای روزنامه های امروز بود.
در داووس نیز وزیر خارجه با بیانات مشابهی پاسخ اظهارات رییس جمهور اوباما را داد.

«هشدار تهران به واشنگتن
»


روزنامه خراسان در این باره نوشت :با اوج گرفتن تلاش کنگره براي تصويب تحريم هاي جديدتر عليه ايران ،هشدار مقامات کشورمان نيز رنگ و بويي جدي تر به خود گرفته است،تاجايي که ظريف،وزير امور خارجه با هشدار به کنگره از تلافي مجلس ايران درصورت تصويب تحريم هاي جديد خبرداد وتاکيد کرد که اگر پاي عزت مان به ميان آيد ابايي از رويارويي نداريم.علي لاريجاني رئيس مجلس نيز«حرکت جهشي در فناوري هسته اي» را پاسخ ايران به تصويب تحريم هاي جديد کنگره خواند .همزمان نمايندگان مجلس از تهيه طرحي خبر داده اند که در صورت مانع تراشي غربي ها در مذاکرات دولت را به غني سازي با نسل جديد سانتريفيوژها ملزم مي کند.پيشتر نيز مجلسي ها از طرحي با 205امضا خبر داده بودند که به دولت مجوز مي دهد،درصورت زياده خواهي هاي آمريکا غني سازي را تاسطح 60 درصد انجام دهد.انتشار پيش نويس لايحه تحريم هاي جديد که گفته مي شود سناتورهاي کنگره درحال لابي براي تصويب آن هستند نشان مي دهد که بندهاي مهمي از اين لايحه و خواسته هاي کنگره آمريکا در تناقض با توافق ژنو و آن چيزي است که آمريکا و 5 کشور ديگر، آذر ماه سال پيش در ژنو پاي آن را امضا کرده اند.قرار است مجلس سناي آمريکا اواسط اين هفته درباره تحريم هاي جديد ايران بحث و راي گيري کند. آنتوني بلينکن معاون وزير امور خارجه آمريکا گفته بود که دولت آمريکا مي داند هدف کنگره از تحريم هاي بيشتر کمک به دولت براي امتيازگيري بيشتر از ايران است. وزير خارجه کشورمان که براي شرکت در اجلاس جهاني اقتصاد به سوئيس رفته بود، در نشستي با عنوان «چشم انداز ژئوپلتيک» با تأکيد بر اين که تحريم هاي جديد توسط کنگره آمريکا برنامه مشترک اقدام (توافق ژنو)را از بين خواهد برد،گفت: رئيس جمهور آمريکا اين قدرت را دارد که آن را وتو کند، اما مجلس ما دست به اقدام متقابل خواهد زد و در قانون اساسي ما رئيس جمهور قدرت وتو کردن تصميم پارلمان را ندارد. بنابراين خارج از کنترل ما خواهد بود. اگر کنگره آمريکا اين قانون را تصويب کند پارلمان ما تلافي خواهد کرد، رئيس جمهور آنها(آمريکا) مي تواند وتو کند اما نمي دانم ما چه کاري مي توانيم انجام دهيم.به گزارش تسنيم،محمد جواد ظريف،با بيان اينکه اگر پاي عزت ايران به ميان بيايد ابايي از رويارويي نخواهد داشت،افزود: طرفين در مذاکرات مي توانند به توافقي دست يابند که تضمين کننده برنامه صلح آميز هسته اي ايران باشد. به گزارش مهر،ظريف همچنين، پس از ديدار با جان کري همتاي آمريکايي خود در داووس سوئيس، اظهارکرد که در اين ديدار درباره ضرورت تسريع و تقويت روند مذاکرات به منظور جلوگيري از تخريب هايي که صورت مي گيرد، گفت وگو شد. رئيس مجلس نيز در ديدار با همتاي گرجستاني خود در تهران، تاکيد کرد که ايران به هرگونه اقدام کنگره آمريکا با حرکت جهشي و فناوري هسته اي پاسخ مي دهد و اين براي ايران بسيار مقدور است.به گزارش ايرنا،علي لاريجاني افزود: ما سناريوهاي مختلف اين موضوع را به طور جدي طراحي کرديم و اگر در اين مسير قرار گيرند قطعا پشيمان خواهند شد. عضو شوراي عالي امنيت ملي خاطرنشان کرد: ايران انعطاف هايي براي حل مساله از طريق مذاکرات سياسي داشته است و اين که امروز آقاي اوباما مي گويد مشکلاتي در پارلمان داريم، ربطي به ما ندارد.

پنجشنبه؛ ديدار نمايندگان ايران، آلمان، فرانسه و انگليس در استانبول

دراين ميان،عراقچي،عضو ارشد تيم مذاکره کننده، اعلام کرد که نمايندگان ايران، آلمان، فرانسه و انگليس پنجشنبه (9بهمن)در استانبول ديدار مي کنند. وي در پايان روز دوم مذاکره با نمايندگان آمريکا که در داووس سوئيس برگزار شد،افزود: احتمالا در حاشيه اجلاس امنيتي مونيخ ، وزراي خارجه کشورهاي ۱+۵ باهم نشستي برگزار خواهند کرد. اجلاس مونيخ از ۱۱ بهمن ماه آغاز مي شود. نمايندگي اتحاديه اروپا در اين دور از گفت و گوها را هلگا اشميد معاون فدريکا موگريني مسئول جديد سياست خارجي اتحاديه اروپا بر عهده دارد.

نيويورک تايمز: نتانياهو به دنبال لابي با کنگره است

از سوي ديگر؛پس از آنکه اوباما، در نطق سالانه خود بار ديگر کنگره را تهديد به وتوي هرگونه قطعنامه تحريمي عليه ايران کرد، سران جمهوري خواه کنگره از نتانياهو، نخست وزير رژيم صهيونيستي براي سفر به واشنگتن و شرکت در نشست کنگره دعوت کردند. در اين باره؛روزنامه نيويورک تايمز ،نوشت:در  آمريکا دعوت از يک رهبر در دنيا براي سفر به اين کشور توسط کاخ سفيد انجام مي شود اما اين بار برخلاف اين روال هميشگي جان بونر، رئيس مجلس نمايندگان و راد درمر، سفير اسراييل در واشنگتن وظيفه دعوت از بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسراييل به کنگره براي به چالش کشيدن رويکرد باراک اوباما در قبال مذاکرات هسته اي با ايران را به عهده گرفته اند. نتانياهو که در اواسط ماه مارس با چالش انتخابات روبه رو است فکر مي کند که با به دست آوردن تحسين کنگره از طريق سرزنش باراک اوباما مي تواند از جايگاه خود به عنوان رهبري که ظرفيت تضمين امنيت اسراييل را دارد دفاع کند. به نظر مي آيد جان بونر از هيچ تلاشي براي حمله و تضعيف سياست اوباما در حوزه امنيت ملي دريغ نمي کند. قانونگذاران آمريکا اين حق را دارند که با رييس جمهور مخالفت کنند اما ديدار نتانياهو با کنگره به نظر مي آيد تلاشي براي لابي کردن با قانونگذاران باشد تا بتوانند تحريم هاي جديد عليه ايران تصويب کنند، اقدامي که رييس جمهور آمريکا قوياً با آن مخالفت کرده است.


موضوع دوپینگ بازیکن عراقی نیز از مسائلی است که حتی روزنامه های غیر ورزشی به آن واکنش نشان دادند .


«باختیم ولی دوبله! »

روزنامه شهروند  در این باره نوشت : ابتدا می‌خواستم این یادداشت را پیش از مسابقات فوتبال جام ملت‌های آسیا بنویسم ولی به دلایلی که روشن است از این کار اجتناب شد. تا اینکه پرونده فوتبال ایران با شکست در برابر عراق در اینجام بسته شد و جالب اینکه همزمان شد با این سخنان صریح مقام رهبری درباره ضرورت رسیدگی به تخلفات ورزشکاران که: «در برخورد با متخلف نباید هیچ ملاحظه و سهل‌انگاری شود، زیرا تخلف قابل قبول نیست؛ اعم از تخلف مسئولین یا غیر مسئولین، زبدگان یا غیرزبدگان و قهرمانان سیاسی، ورزشی، و یا علمی و صنعتی». از این رو اکنون فرصت آن است که به این نکته بسیار مهم پرداخته شود که؛ جایگاه ورزش و به ویژه ورزش قهرمانی در کشورهای توسعه یافته چیست؟ جایگاه آن در کشورهای در حال توسعه مثل ایران چگونه است؟

در کشورهای توسعه یافته ورزش جزیی از ساختار کلی جامعه است و هیچ تقدمی بر بنیان‌های اجتماعی و مهم‌ترین آن‌ها رعایت قانون و برابری حقوق ندارد. برای نمونه وقتی که یک ورزشکار که خیلی هم افتخار آفریده تخلفی می‌کند، در برخورد با او رحم نمی‌کنند. کافی است که به نحوه برخورد آمریکایی‌ها با لانس آرمسترانگ قهرمان ٧ دوره تور دوچرخه‌سواری فرانسه نگاه کنیم. وی که از بیماری سرطان به سلامت عبور کرد به جایگاه بزرگ‌ترین ورزشکار تاریخ دوچرخه‌سواری رسید و یک اعتبار جدی برای ورزش آمریکا محسوب می‌شد؛ ولی سال‌ها پس از بازنشستگی معلوم شد که وی قبلا دوپینگ می‌کرده است. پس از قدری کش و قوس، چنان او را از اوج به حضیض و ذلت انداختند تا هیچ ورزشکار خطاکاری فراموش نکند. چرا؟ برای اینکه ورزشکاران در برابر قانون نه‌ تنها برتری بر دیگران ندارند بلکه برعکس باید مسئولانه‌تر عمل کنند. یا اخیرا جریمه چند ١٠٠ هزار یورویی یکی از فوتبالیست‌های آلمان فقط به دلیل رانندگی بدون گواهینامه، یا سه ماه زندان برای بزرگ‌ترین ورزشکار تاریخ المپیک به دلیل رانندگی در شرایط مستی نیز نمونه‌های دیگر از این نوع برخورد کشورهای توسعه یافته با ورزشکاران و قهرمانان است. آنان برای اعتبار بخشیدن به خود و جامعه خودشان نیازمند گرفتن طلا و کاپ قهرمانی به هر قیمتی نیستند. افکار عمومی و مردم هم اجازه نمی‌دهند که کسی به دلیل قهرمان شدن خود را تافته جدابافته بداند. این رفتار و برخورد با ورزشکاران، موجب می‌شود که آنان منضبط و دقیق و متعهد بار بیایند و متوجه تخلفات خودشان باشند.

فراموش نشود که در ورزش حرفه‌ای سقوط یک ورزشکار معادل صد هزار یا میلیون‌ها دلار خسارت مادی برای او نیز هست، ولی در جوامع توسعه‌نیافته ورزش قهرمانی و رسیدن به سکوی قهرمانی، نوعی هویت یابی تلقی می‌شود و به هر قیمتی باید روی سکو رفت حتی اگر ورزشکاران انواع و اقسام تخلفات را انجام دهند. البته فقط ورزشکاران نیستند که این مسیر را می‌روند بلکه دست اندرکاران ورزش نیز برای موفق نشان دادن خود بنیان‌های جامعه را زیر پا می‌گذارند. در همین چند روز گذشته یکی از مسئولان فدراسیون فوتبال در برابر این سوال که پاداش فوتبالیست‌ها چه قدر است گفت: «چون به پاداش‌ها مالیات می‌خورد مبلغ آن را نمی‌گویم»! این یک توهین آشکار به نظام مالیاتی و قوانین کشور و نیز برداشتن از درآمدهای مردم و دولت به نفع ورزشکاران از طریق دست‌اندرکاران فدراسیون است. اگر این جمله در یک کشور توسعه یافته گفته شده بود تا الان باید ده‌ها بار عذرخواهی می‌کرد و احیانا آب خنک هم می‌خورد. نمونه دیگرش حضور افرادی است که به دلیل جعل مستندات پایان خدمت از حضور در تیم ملی محروم بودند و حتی می‌ترسیدند به کشور وارد شوند ولی به خاطر اینکه ممکن بود حضورشان در تیم ملی مفید باشد این تخلف نادیده گرفته شده است.

معنای روشن این اقدام چیزی جز نادیده گرفتن بنیان‌های اصیل جامعه یعنی قانون‌مداری نیست. وقتی دست‌اندرکاران جامعه خودشان با دست خودشان قانون را در درجه‌ دوم و چندم اهمیت قرار می‌دهند چه انتظاری دارند که مردم قانون را چنان که شایسته است عمل کنند. این رفتار وجه جالب دیگری هم دارد. در حالی که فدراسیون با مسأله جعل و مالیات این طوری برخورد می‌کند با پدیده نه چندان مهم تتو که انجامش غیر قانونی هم نیست حتی اگر آن را نپسندیم؛ برخورد شدیدی دارد. البته در همین مورد هم وقتی کم می‌آورد از کنارش می‌گذرد مثل نمونه دژآگه. این رفتار‌ها شایسته جامعه ما نیست. تیم فوتبال ایران در استرالیا باخت. ولی باخت اصلی در این زمینه اخیر یعنی قربانی کردن قطعی قانون پیش پای قهرمانی شدن احتمالی است که برای رسیدن به هدفی فرعی بنیان‌های جامعه که قانونمندی و قانونگرایی و برابری قانونی و پرداخت مالیات و... است را فراموش کرده‌ایم. به این می‌گویند باخت دوبله. به نظر می‌رسد که دست اندکاران ورزش نمی‌دانند یکی از دلائل باخت آنان و عدم انضباط در ورزش قهرمانی همین نوع برخورد‌هاست.

«درستايش يک شکست»

در مقابل روزنامه روزنامه ابتکار  می نویسد :

ورزش ايران و به خصوص فوتبال همچنان جولانگاه سياست مداراني است که اين مستطيل سبز را هر لحظه به شکلي مي‌بينند. يک زمان صفحه شطرنجي است که مي‌توان در آن سربازهاي خود را به قلعه برد و وزير کرد و زماني ديگر رينگ بوکس است که مي‌توان در آن مشت به دهان رقيب سياسي خود کوبيد.گاه نيز مي‌توان آن را پيست دوميداني بزرگي ديد که در آن به هر وسيله بايد از رقيب جلو زد؛ در اين راه هم مي‌توان او را به خارج از مسير هل داد و هم مي‌شود بايک نوک پا او را سرنگون کرد.

با اين همه کارکردي که اين سياست مداران از دل اين ورزش استخراج کرده اند، اين مستطيل سبز در سال هاي اخير، به دليل نوري که بر اتفاقات آن مي‌افتد و جهان را متوجه اتفاقات درون آن مي‌کند، مي‌تواند کلاس بزرگي براي همين آنان باشد.سياستمداراني که گويي تنها درسي که مي‌توانند از آن فرا بگيرند، درس «پيروزي» است؛آن هم به هر وسيله اي.

اما اتفاق دو روز پيش در ورزشگاهي که يک سر آن 25 هزار ايراني مشتاق نشسته بودند و در سر ديگر آن 11 ايراني ديگر با نيروي جان خود مي‌دويدند، مي‌تواند هرکسي را متوجه خود کند تا از آن درسي فرابگيرد و در اين مسير چه کسي اولي تر از سياست مداراني که آب و نان و تفريح و کار و در نهايت زندگي مردم ايران را به خود و تصميمات خود گره زده اند؟

اين روزها وضعيت زندگي مردم ايران تنها تابع تصميمات مردان حسن روحاني در هيئت وزيران نيست؛ که فرياد کوچکي از مهدي کوچک زاده، هياهوي رسايي از حميد رسايي و نطق ناتمامي از علي مطهري در مجلس نيز مي‌تواند وضعيت مردم ايران را تحت تاثير خود قرار دهد.

پس همه سياست مداران ايران چه بخواهند و چه نخواهند،چه ساکت باشند و چه فرياد بکشند، چه در مجلس و دولت باشند و چه در احزاب و رسانه ها، با هر حرکت شان مي‌توانند، بخشي از زندگي مردم ايران را زير تاثير اقدامات خود بگيرند.

بازي دو روز پيش مردان فوتبال ايران در برابر تيم ملي عراق و حتي شکست غم انگيز در آن، مي‌تواند الگوي خوبي فراروي سياست ورزان ايراني باشد.فوتباليست هاي ايراني در آن بازي نتيجه را به حريف واگذار کردند و آن چنان که همه مردم جهان ديدند و داور بازي گزارش کرد با نتيجه «باخت» به خانه برگشتند؛ اما نگاهي به قضاوت مردم پس از پايان بازي نشان مي‌دهد که مردم نه تنها آن ها را بازنده بازي نمي‌دانند، بلکه در يک ميدان بزرگ تر به آنان عنوان قهرماني داده اند، تنها به خاطر انگيزه اي که آنان را واداشت تا با تمام جان شان بدوند و جسم شان را در برابر حملات حريف سد پيشرفت کنند وآن انگيزه در يک پرچم سه رنگ تجلي پيدا کرده بود.

در کنار اين يازده نفر،چندين هزار نفر نيز که هرکدام مرام و مسلک متفاوتي داشتند و حتي در مواردي در برابر هم نيزقرار دارند، سر و صورت و لباس خود را به گونه اي رنگ کرده بودند تا زير عنوان«ايران» جاي بگيرند.

روز جمعه هم آن بازيکنان و هم اين تماشاگران با چشم هايي گريان مستطيل سبز واقع در سرزمين کانگوروها را ترک کردند، اما هيچ کس آنان را شکست خورده ندانست و اين درس کوچکي نيست.

120 دقيقه جان بازي فوتباليست هاي ايران – حتي بدون توجه به گل هاي شادي آفريني که در طول بازي وارد دروازه حريف کردند –مي تواند سرمشق سياست مداراني باشد که هر روز گوشه اي از پرچم ايران را گرفته و خود را نماينده آن مي‌خوانند و به تنها چيزي که فکر مي‌کنند،اين است که به هرقيمتي «پيروز» ميدان باشند. از همين روست که هم مي‌توان از تريبون هاي عمومي نسبت به رقيب، لعن و ناسزا شنيد و هم مي‌توان در خانه اي که به نام ملت ساخته و پرداخته شده،ديد که نماينده اي را از جايگاه نمايندگي اش به زمين پرت مي‌کنند و البته هم مي‌توان ديد که دولتمرداني به پشتيباني راي مردم براي منتقدان خود خط و نشان مي‌کشند.

***

اگر هرکدام از سياستمداران ايراني بتوانند حتي يک «شکست» با کيفيت آن چه که روز جمعه در پايتخت استراليا، به دست آمد، را در کارنامه خود داشته باشند، مي‌توانند آن را يک پيروزي درخشان به حساب آورده و نشان شايستگي خود قرار دهند و مطمئن باشند که از نظر مردم دور نخواهد ماند؛ آن چنان که هيچ کس تيم ملي فوتبال ايران را بازنده بازي با عراق نمي‌داند و اين نه به خاطر بازي زيبا و جاندار بازيکنان و گل هاي شادي آفريني است که تيم ده نفره ايران با قدرت به حريف تحميل کردند؛بلکه به خاطر همه آن سخت جاني و جان بازي کساني است که هر کدام در گوشه اي از جهان در باشگاه هايي با نام هاي متفاوت توپ مي‌زنند، اما آن روز تنها به يک نام مي‌انديشيدند؛ ايران.


سرنوشت عربستان و آل سعود بعد از ملک عبدالله نیز همچنان کانون توجه رسانه هاست .

«عربستان‌سعودی در غیاب عبدالله»


روزنامه شرق در این باره نوشت : با مرور تحولات روابط ایران و عربستان در دوره بعد از انقلاب در باره تحولات ده سال اخیر و آینده سیاست این کشور در قبال منطقه و ایران نوشته است: پس از سقوط صدام‌حسین در عراق در١٣٨٢ و ظهور جریان‌های مختلف در چارچوب قدرت در بغداد، عربستان از گرایش برخی از گروه‌های عراقی به تهران بیمناک شد. این نگرانی با حمایت عربستان از گروهای افراطی سنی و جلوگیری از بازگشت عراق به مجموعه جامعه عرب خود را نمایان کرد. در مسأله بحرین و سوریه نیز مجددا ایران و عربستان در دو جایگاه متمایز قرار گرفتند. حمایت عربستان از گروه‌های مخالف حکومت سوریه و کمک‌های مالی و سیاسی به آن‌ها گرچه در ابتدا نشان از سقوط قریب‌الوقوع بشار اسد می‌داد، اما با گذشت زمان مشخص شد با حمایت از چندگروه جنگجو و تخریب شهر‌ها و روستا‌ها نمی‌توان یک رژیم را تغییر داد. خصوصا که سعودی، قطر، ترکیه و مصر بعد‌ها به این نتیجه رسیدند که مار در آستین خود می‌پرورانند و گروه‌هایی مانند جبهه‌النصره و داعش تفنگ‌های خود ر ا بر روی حاکمان سنتی عرب نشانه گرفته‌اند. با شروع به‌کار دولت جدید در ایران، ملک‌عبدالله بلافاصله پیام تهنیت خود را به تهران ارسال کرد.

برادر خواندن کشور عربستان توسط رئیس‌جمهور روحانی و نشانه‌های ضعیفی از بهترشدن روابط، این امید را در منطقه به وجود آورد که با توجه به راهبرد جدید آمریکا مبنی‌بر انتقال تمرکز و توجه خویش به سمت آسیای‌شرقی، منطقه خلیج‌فارس عاری از وجود سربازان خارجی، با امنیتی دسته‌جمعی به ثبات برسد. این‌بار پایین‌آمدن قیمت نفت مجددا در روابط ایران و عربستان تولید اشکال کرد. گرچه مشخص است عربستان تولید نفت خام خود را در ماه‌های آخر٢٠١۴ بالا برد، اما به گمان من نیروی محرکه چنین تصمیمی تنها فشارآوردن به تهران نبود. عربستان سعودی مانند هر تولید‌کننده دیگر انرژی به حفظ سهم خود در بازار نفت که با آمدن نفت و گاز ناشی از سنگ‌های رسوبی (شیل) تهدید شده بود، می‌اندیشد. در یمن نیز انتقال قدرت از نیروهای سیاسی سنی طرفدار ریاض به بخش‌هایی از جامعه که تاکنون همواره از حقوق اجتماعی محروم بوده‌اند، انجام پذیرفته است.

اکنون در پی استعفای رئیس‌جمهور و کابینه، حوثی‌ها می‌توانند دردسری جدید برای حاکمان سنتی جزیره‌العرب باشند. اصلاحات سیاسی در عربستان یک نیاز فوری است. بخشی از مردم این کشور شیعیانی هستند که در بخش شرقی عربستان زندگی می‌کنند. آنان نیازمند آزادی‌های بیشتر و مشارکت در قدرت هستند. کسری بودجه در این کشور در٢٠١۵ با توجه به قیمت‌های پایین نفت پیش‌بینی می‌شود و بدین‌ترتیب رسیدن رشد اقتصادی کشور که در دوره عبدالله همواره مثبت و همراه با توسعه اقتصادی اجتماعی بود، به رشدی کمتر حدس‌زدنی است. عبدالله مردی خوش‌سیما، خوش‌سخن و محترم بود. او به ‌شدت به ایرانیان احترام می‌گذاشت. نمی‌دانم با قدرت‌گرفتن تدریجی سعودی‌هایی که به‌جای تعادل منطقه‌ای، بیشتر به منافع غرب در این منطقه فکر می‌کنند، وضعیت روابط ما چه خواهد شد. نوه‌های عبدالعزیز همچون ترکی‌الفیصل و شاهزاده بندربن‌سلطان از اساس به همکاری با ایران بدبین هستند.

«عربستان پس از عبدالله».

آرمان هم نوشت : سلمان به ‌دلیل ویژگی شخصیتی محافظه‌کار و برای تسلط بر عربستان تمایل دارد در سیاست خارجی خود به سمت ایجاد آرامش با همسایگان پیش رود و مشکلات خود را حل کند، از سوی دیگر ایران هم به دنبال بهبود و آرامش در وضع منطقه است و یکی از عوامل موثر در بهبود شرایط منطقه هم می‌تواند بهبود رابطه ایران و عربستان باشد؛ از این ‌روی، زمان آن رسیده که آقای ‌هاشمی با دستورکار و هدف مشخص به عربستان سفر کند و الفت و دوستی لازم را به‌وجود آورد. معروف است که ملک سلمان شخصیت محافظه‌کارتری از ملک عبدا‌لله دارد و این مطلب در برخوردهایی که عموما با ایشان وجود داشته، تقریبا پذیرفته شده است؛ اما به ‌طور کلی شخصیت عبدا‌لله چه در گذشته و چه حال ویژه به حساب می‌آید، شخصیتی که برای اولین‌بار یک نوعی از اصلاحات در سیستم عربستان را به‌وجود آورد.

ملک عبدا‌لله در سیستم بسته و تحت تأثیر اعتقادات سنتی طایفه آل‌سعود، سلفی و وهابیت اصلاحاتی را به وجود آورد و گام‌های قابل توجهی را برداشت به نحوی که در ارزیابی از ایشان در سطح منطقه و بین‌الملل، عبدا‌لله یک چهره اصلاح‌گر ارزیابی می‌شود. ملک سلمان حتی اگر نمی‌خواهد اصلاحات را ادامه دهد باید بداند که تحولات منطقه‌ای و جهانی به این سمت پیش می‌رود که باید تغییراتی در جامعه عربستان رخ دهد لذا به نظر من سلمان‌‌ همان روش و شیوه عبدا‌لله منتها با یک شیب ملایم‌تر را ادامه می‌دهد؛ خصوصا اینکه ابتدای کار اوست و به دنبال ایجاد تنشی که او را متضرر کند، نیست لذا فعلا به نظر نمی‌آید تغییر آنچنانی یا تحول دفعی در جامعه و حکومت عربستان به‌وجود آید. سلمان خیلی اهل مسافرت و خبرساز نبود، اما از قدیم همه جرقه‌های تأثیرگذار در مسائل منطقه به او هم گوشه‌چشمی داشتند و به دنبال شناخت او بودند. سلمان کسی نیست که در حکومت عربستان نقش کمی داشته باشد و در واقع او شناخته شده است؛ چهره‌ای است شبیه عبدا‌لله اما محافظه‌کار‌تر و باید دید که توانایی‌های او چقدر است. سلمان در سال‌های زیادی از حکومت عبدالله نقشی تأثیرگذار داشت، نقشی که بخشی از وظایف پادشاه را هم می‌پوشاند خصوصا این اواخر که سال‌ها او دچار بیماری بود و کمتر دخالت داشت در حقیقت سلمان پادشاه عربستان بود.

مشکلی که سعودی‌ها دارند این است که فرزندان عبدالعزیز در سنین بالا هستند؛ سلمان، پادشاه جدید عربستان هم ۷۹ سالش است و طبق وصیت عبدالعزیز این‌ها باید پادشاه و ولیعهد باشند به همین دلیل آقای سلمان پادشاه شد، شاید ملک سلمان مانند عبدا‌لله، انرژی و قدرت لازم را نداشته باشد که به‌زودی یک شرایط جدیدی را ایجاد کند لذا به نظر می‌آید که‌‌ همان مسیر عبدا‌لله با شیب ملایم‌تر را دنبال خواهد کرد. وقتی آقای سلمان روی کار می‌آید، تمایل دارد به سمت آرامش هم در درون و هم با همسایگان پیش رود، سلمان طبیعتا می‌خواهد فضایی را ایجاد کند که برای تسلط بر عربستان فرصت یابد. از سوی دیگر یکی از ویژگی‌های او محافظه کاری است و به نظر می‌آید بسیار تمایل دارد در چنین شرایطی مشکلات خود را حل کند، از سوی دیگر ایران هم دنبال بهبود و آرامش در وضع منطقه است و یکی از عوامل موثر در بهبود شرایط منطقه هم می‌تواند بهبود رابطه ایران و عربستان باشد. من معتقدم خوب است در ایران، آقای ظریف از این فرصت عاطفی تبریک و تسلیت که به وجود آمده به نحو احسن استفاده کند.



محکومیت معاون اول دولت سابق به حبس و رد مال نیز از موضوعات داغ مورد توجه رسانه ها بود و جناحههای مختلف هریک  از زاویه متناسب با سیاستهای خود به این موضوع پرداختند .




«اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام»


روزنامه جوان در این باره نوشت : برخی تصمیمات متعلق به مرکزیت و دستگاه‌های اصلی نظام هستند. بنابراین نمی‌توان آنجا که نظام تصمیمی تلخ برای فردی از جریان مقابل ما می‌گیرد آن را عادل، موجه و صاحب دقت‌نظر بدانیم. اما آنجا که این تصمیم تلخ شامل حال ما می‌شود، نظام را‌‌ همان جناح مقابل تعریف و حملات خود را نسبت به آن شروع نماییم. موارد زیر نشان می‌دهد که تفکر اصولگرایی در تمکین به سیاست‌های کلی و تصمیمات نظام تاکنون نجیبانه رفتار کرده است و تلخی برخی تصمیمات را تحمل و در مقابل نظام صبوری کرده و نه تنها به یأس و تردید نرسیده که از دشمن شادکنی نیز پرهیز کرده است.

۱ ـ حکم جناب رحیمی نمونه‌ای بارز برای این موضوع است. با صدور این حکم رسانه‌های اصلاح‌طلب و تجدیدنظر طلب چه کف و سوتی برای قوه قضائیه کشیدند و چه احسنت‌هایی را نثار آن کردند. این کار قابل تقدیر و البته قابل تعمیم است. اگر این حکم برای معاون اول دولت خاتمی یا کرباسچی صادر می‌شد، اکنون نگاه اصلاح‌طلبان به قوه قضائیه چگونه بود؟ یادمان نرفته است که عبدالله نوری وزیر وقت کشور نظام جمهوری اسلامی رسماً از سوی دولت وقت، مسئول برگزاری مراسم برای کرباسچی و تقدیر از او و فشار از پایین بر نظام بود. تقریباً اصلاح‌طلبان هیچ حکم قضایی را تاکنون نپذیرفته‌اند. بیانیه‌های حزب مشارکت و سازمان مجاهدین در دو هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ را ببینید. کیفرخواست صادره را این‌طور توصیف می‌کردند «مرغ پخته را به خنده وا‌می‌دارد..‌». اما رحیمی چه اصولگرا باشد و چه اصلاح‌طلب، اصولگرایان و حتی شخص احمدی‌نژاد مقابل قوه قضائیه نخواهند ایستاد و در صدد بی‌اعتبارسازی این دستگاه و اعتمادزدایی از آن نیستند.

۲ ـ در انتخابات ریاست جمهوری گذشته (۱۳۹۲) چند نفر از کاندیداهای اصولگرا رد صلاحیت شدند (زاکانی، لنکرانی، سعیدی‌کیا، سبحانی...). هیچ پنجه‌ای از سوی این جریان به سمت نظام دراز نشد. اما کافی است به رد صلاحیت اولیه معین و مهرعلی‌زاده در سال ۱۳۸۴ بنگریم و موج حملات به شورای نگهبان و نظام را ببینیم تازه بعد از تأیید این دو با حکم حکومتی، هاشمی معترض شده که «معین را تأیید کردند که من رأی نیاورم‌».

۳ ـ در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ چند کاندیدای منتسب به اصولگرایی شکست خوردند. گویی از فردای انتخابات اصلاً انتخاباتی نبوده است؛ نه اعتراض، نه پرخاشگری و نه تولید محتوا برای رسانه‌های غرب و نه اردوکشی خیابانی. به منتخب مردم تبریک گفتند و اعلام همکاری کردند. اما ۱۳۸۸ را بنگرید که اصلاح‌طلبان با همه وجود وارد انتخاباتی شده بودند که از شش ماه قبل تقلب در آن را حتمی می‌دانستند و به تذکرات رهبری در اول فروردین و در مشهد مقدس هم توجهی نکردند و آن کردند که مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان (شهریور ۸۸) فرمودند «مسأله اصلی را گم نکنید، مسأله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که نظام جمهوری اسلامی با مشارکت ۸۵درصدی مردم نتوانست سرش را در مقابل چشم ملت‌های اسلامی بالا بگیرد و...‌».

۳ ـ فاصله گرفتن از اصول انقلاب توسط هر کس و در هر سطحی باشد منجر به فاصله گرفتن اصولگرایان از وی خواهد شد. احمدی‌نژاد، موسوی و کروبی در این مسیر تفاوتی نمی‌کند. میزان پایبندی به نظام و ارکان و سیاست‌های کلی آن موضوعیت دارد. عده‌ای در یک بازی کثیف هم می‌خواهند عملکرد احمدی‌نژاد به پای اصولگرایان نوشته شود و هم هر جا یک فرد اصولگرا نکته‌ای علیه احمدی‌نژاد می‌گوید به تی‌تر یک خود تبدیل می‌کند. این بازی یعنی تهی کردن سیاست از اخلاق و.... اما در جناح اصلاحات حتی یک بار از فردی دون پایه چون اکبر گنجی به خاطر توهین به امام، نفی مهدویت و عصمت انتقاد نشده است. هنوز بر پیوستگی با ضد انقلاب خارج و داخل به اسم «ایران برای همه ایرانیان» اصرار ورزیده می‌شود و... .

۴ ـ فساد اقتصادی از هر کس و در هر سطحی بوده است، اصولیون در مقابل احکام صادره تمکین کرده‌اند. از خداداد و رفیق دوست گرفته تا مه آفرید و رحیمی و... هیچ اعتراضی از اصولگرایان به این احکام در تاریخ ثبت نشده است. اما موردی نبوده است که یک اصلاح‌طلب در فسادی بوده باشد و برخورد با وی را برخورد با جریان تلقی نکرده باشند. هیچ اصلاح‌طلبی به کروبی نگفت تو چرا از شهرام جزایری پول گرفته‌ای... .

بنابراین شرط پیوستگی با نظام و تعریف خود در درون آن در همین نقاط فهمیده می‌شود که باید تصمیم نظام را تصمیم نظام بدانیم و تمکین نماییم. نمی‌توان هم پرستیژ روشنفکری مقابل غرب را حفظ کرد و مدرن بود و هم از اجرای حدود الهی احساس شرمندگی کنیم و هم هنگام میل به قدرت پرچمدار انقلاب اسلامی و امام باشیم و کاریکاتوری از صدر انقلاب را به امروز منتقل کنیم و پشت آن مخفی شویم.

نمی‌شود اگر رهبر فرمودند، «رأی حق الناس» است، پیرو رهبری شویم. اما اگر فرمودند «این بحث تقلب چیست که می‌کنید. کی گفته؟ چگونه قرار است تقلب شود؟» به کلی نشنیده بگیریم. وقتی رهبری فرمودند: «ای کسانی که نظام را قبول ندارید به خاطر کشورتان رأی دهید» به‌به بگویید اما وقتی شما را از اردوکشی خیابانی منع می‌کند، منافقانه چیز دیگری می‌گویند.

این پارادوکس‌ها می‌تواند جریان اصلاحات را (به ‌رغم داشتن نخبگان فکری) به عنوان یک جریان منفعت‌طلب و آتش به اختیار تقلیل دهد. شرط لازم برای عبور از این وضعیت تمسک به «تقوای جمعی» و مرز‌بندی هویتی است.























































برچسب ها: لاریجانی ، ظریف ، رحیمی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۳:۰۴ ۱۶ دی ۱۳۹۴
خداوندا نگیر از ما تو این مرده بزرگ و عادلت را ..... رهبر ما که باشد رهنمودهایش همیشه باعث ،آسایش و آرامش ما... رهبر ما فقط کافیست ایشان را کسی حرفی زند از روی کینه روی نفرت....رهبر ما که باشد جان او تا آخر عمرش فدای ...............رهبر ما.....