گیلان؛

دلنوشته دختر شهید گیلانی مدافع حرم: بابا حسین، نگاه کن، زهرای تو چادر سرش گذاشته است

خورشید در نگاه تو می‌شکفت وقتی که چادر نماز کودکی بر سرم می‌نشست و با تو هم‌گام می‌شدم، بابا حسین، نگاه کن زهرای تو چادر سرش گذاشته است.

به گزارش خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از گیلان؛ زهرا عطری، دختر پاسدار شهید محمدحسین عطری، دومین شهید گیلانی مدافع حرم در اجلاسیه پایانی کنگره ملی 8هزار شهید گیلان که در رشت برگزار شد، دلنوشته‌ای خطاب به پدر شهیدش خواند که متن آن به این شرح است:
بسم رب الشهداء و الصدیقین. اردیبهشت دوباره آمده است، ماه قشنگ شکوفه باران درخت‌ها، اردیبهشت برای من ماه که نه فصل خاطره‌هاست، حکایت آخرین دیدار، اردیبهشت بود که رفتی و رفتنت غربت غریب مرا تا همیشه زنده کرد.
اردیبهشت همیشه قشنگ است، ماهی که درخت‌ها چادر شکوفه بر سر می‌کشند. بابا حسین، نگاه کن. زهرای تو هم چادر سرش گذاشته است. یادم نمی‌رود خورشید در نگاه تو می‌شکفت وقتی که چادر نماز کودکی بر سرم می‌نشست و با تو همگام می‌شدم، چادرم سرشار بود از شکوفه و چشم‌های تو ستاره باران مهربانی.
یادت که هست ماه و ستاره‌ها را به من نشان دادی وقتی در سایه سار آسمان شب می‌ایستادیم. بابا، ببین نشسته‌ام زیر نور ماه و گوشواره‌ای که قبل از رفتنت خریدی، به گوشم هست مثل همه حرف‌های قشنگی که از یاد نمی‌برم.
حالا دلتنگ همه حرف‌های گفته و ناگفته تو هستم. دلم برایت که تنگ می‌شود به خودم در قاب آینه نگاه می‌کنم، لابد خبر داری که چشم‌های تو انگار توی صورتم جا مانده است، نگاه کن، ببین، شبیه تو هستم، مگر نه عزیز من؟
اینجا هر روز من هستم و درس و مدرسه. هر روز صدای زنگ آخر که بلند می‌شود نگاه من باز هم پی حضور تو می‌دود. اصلا نمی‌دانم چرا باور نمی‌کنم تو دیگر هیچ وقت پشت در مدرسه آمدنم را انتظار نمی‌کشی. من دلتنگ تو، شب‌ها چشم انتظار آمدنت به خواب‌هایم هستم.
روزهای بسیار از آن اردیبهشت که رفتی گذشته و من خسته هستم از حساب و کتاب زمان نبودنت. گفتم کتاب، حتما یادت هست من و تو  و مادر، با هم کتاب می‌خواندیم.
"پایی که جا ماند" روایت قشنگی بود. ما شکوه عشق به وطن را ورق ورق با هم در یک کتاب به تماشا نشستیم و بعد وقتی پیکرت از فراسوی مرزها آمد، دیدیم جای هر دو پای تو خالی بود.
من مفهوم عشق به اسلام و وطن را از تو آموختم، من بی قراری‌ات از به خاک و خون کشیده شدن انسان‌های بی‌گناه را می‌فهمم اما نگاهت را هم از یاد نمی‌برم. آن زمان که پرسیدی: دخترم، وقتی که پیر شدم و آمدم خانه‌ات مهمانی، برای بابا غذا چه خواهی پخت؟ بابا، تو چقدر زود رفتی؟ من هنوز بزرگ نشده بودم تا برایت سفره پهن کنم و غذایی که قولش را داده بودم، مهیا کنم.
بابا حسین، ببین، دوباره اردیبهشت آمده است. اردیبهشت، ماه قشنگی است برای مرور خاطره‌ها. یک وقت‌هایی نگاه می‌کنم به محمدمهدی، نمی‌دانم الان تو را به یاد دارد یا نه؟ برادر کوچکم، افطارهای حیاط جمکران و شام‌های روی پشت بام خانه قم یادش نیست، من اما زیارت حضرت معصومه (س)، کوه خضر، داستان‌های بچه‌های کربلا و حضرت زینب‌(س)، همه را یادم هست، لبخندهای تو، سینما، دستبند، عروسک، پارک و لطف با تو بودن تا همیشه بر دل من نقش بسته است.
می‌دانم نباید این حرف‌ها را بزنم، عقل من می‌رسد محمدمهدی قلب کوچکی دارد، امروز من همه خاطراتم را می‌نویسم او بزرگ می‌شود و خود می‌خواند.
بابا حسین، می‌دانم که خبر داری کاغذهای سفید و مدادهای رنگی همیشه با من است، تو را می‌کشم توی بهشت نشسته‌ای زیر سایه درخت‌های بلند و گوش سپرده‌ای به زمزمه رود و آواز پرنده‌ها.
کاش بابا آنجا که هستی سؤال‌های مرا هم می‌شنیدی. من نمی‌دانم اختلاس، رانت، رشوه، زمین خواری و تهاجم فرهنگی معنی‌اش چیست؟ اما وقتی که حرفشان به میان می‌آید مادرم غصه اش می‌گیرد.
بابا حسین، من هر شب برای ظهور دعا می‌کنم برای آمدن یوسف زهرا(س).

پاسدار شهید محمدحسین عطری، دومین شهید گیلانی مدافع حرم 14خرداد 1392 در شب شهادت باب الحوائج، حضرت امام موسی کاظم(ع) در سوریه در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سن 37 سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در سلیمان داراب رشت در جوار مزار روحانی شهید میرزاکوچک خان به خاک سپرده شد.
از شهید عطری دو فرزند به نام‌های زهرا و محمدمهدی به یادگار مانده است.

انتهای پیام/ع

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.