حکایت ازدواج کودکان در ایران پدیده تازه‌ای نیست.دهه هاست که به اسم عرف یا فقر،لباس عروس بر تن دخترانی می‌پوشانند که چه بسا نه مراحل بلوغ جسمی را به درستی پشت سر گذاشتند و نه به بلوغ روانی

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شاید بنابر ظاهر مدرن ایران تصور کنیم پدیده ازدواج دختران کم سن و سال تنها به خاطرات مادربزرگ ها ختم می شود در حالی که این تصور حتماً همه واقعیت نیست. شاهد آن هم امارهایی است که به تازگی از سوی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در خصوص پیش رسی ازدواج به معنای نسبت زنان و مردانی که در سن زیر 15 سال ازدواج می کنند، منتشر شده است.

به گزارش روزنامه ایران و بنا بر مستندات گزارش مذکور پیش رسی ازدواج در سال ۱۳۹۲ به ترتیب برای مردان 4/0 درصد و برای زنان 4/5 درصد است. این رقم با افزایش برای دختران در سال ۹۳ به 6/5 درصد رسیده و در سال‌های ۹۴ و ۹۵ نیز به ترتیب رقمی معادل 4/5 و ۵/۵ درصد را تجربه کرده است. جالب این جاست رقم پیش رسی ازدواج در ۹ماهه نخست سال ۹۵، برای پسران نیز 05/0 درصد است.

آن گونه که گزارش اذعان می کند در سال ۹۰، ۳۹ هزار و ۶۰۹ نفر (5/4 درصد) از کم سن و سالهایی که ازدواج کرده‌اند ۱۰ تا ۱۴ سال سن داشته‌اند. این ارقام با روندی رو به رشد در سال ۹۱ به 9/4 درصد رسیده و 40 هزار و 464 نفر را شامل شده است.

ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله در سال ۹۲ نیز با روند افزایشی رو به رو بوده است به این معنی که این میزان با رسیدن به 3/5 درصد این واقعیت تلخ را یادآور می شود که قرار نیست از روند ازدواج کدختران کم سن و سال کاسته شود. البته، براساس اعلام سازمان ثبت احوال کشور سال ۹۳ در ۵ سال اخیر بالاترین میزان ازدواج دختران کم سن و سال را داشته است به این شکل که در این سال تعداد دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله ای که ازدواج کردند به ۴۰ هزار و ۲۲۸نفر (6/5 درصد) افزایش پیدا کرده است. سال ۹۴ نیز ۳۶ هزار و ۹۳۸ دختر معادل 4/5 درصد در سنین یاد شده وارد زندگی زناشویی شده‌اند.

براساس آمارهای منتشر شده از سوی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، خراسان رضوی با ثبت 6 هزار و 759 مورد از ازدواج دختران کم سن و سال در رتبه اول قرار دارد. البته، به دلیل حضور پررنگ اتباع کشورهای دیگر در استان‌های شرقی کشور که اوراق شناسایی ندارند و امکان ثبت ازدواج آن ها فراهم نیست می توان گفت آمار واقعی دختران کم سن و سال در این استان بیشتر از آمارهای اعلام شده است. همچنین، استان‌های آذربایجان شرقی با 3 هزار و 384 مورد، رتبه دوم و سیستان و بلوچستان با ثبت 2 هزار و 355 مورد ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴سال، رتبه سوم را به خود اختصاص داده‌اند. بر اساس مستندات این گزارش استان خوزستان با 2 هزار و 150 مورد ازدواج ثبت شده دختران ۱۰ تا ۱۴ سال، در رتبه چهارم و استان تهران با هزار و 742 مورد در رتبه هشتم این جدول قرار گرفته اند.

به جای خانه دائی از خانه عاقد سردرآوردم

«صبح تازه از خواب بیدار شده بودم که مادرم بالای سرم آمد و گفت آقا می گوید حاضر شو باید جایی بروی. من که نمی دانستم چه خبر است فکر می کردم آقا من را می برد خانه دائی تا با صدیقه بازی کنم. تند تند حاضر شدم و با آقا از خانه بیرون رفتیم. از کنار خانه دائی این ها گذشتیم اما آقا نگذاشت من در خانه را بزنم. پرسیدم کجا می رویم؟ آقا گفت یک جایی می رویم تا تو را عروس کنم. فکر کردم منظورش از این عروسک پارچه ای ها است. ترسیدم. گفتم نمی آیم، من عروسک پارچه ای نمی شوم. من گریه می کردم، اقا می خندید.»

احترام 9 ساله آن روز وقتی فاصله بین خانه پدر و عاقد را طی می کرد نمی دانست که تا چند دقیقه دیگر قرار است صیغه مردی شود که 11 سال از او بزرگ تر است او می گوید: «فاصله خانه ما تا خانه ای که آقا می گفت آن جا عروس می شوم زیاد بود، خسته شدم گفتم دیگر نمی توانم راه بروم.

آقا من را کولش گرفت و چند دقیقه بعد در یک خانه را زدیم. درست یادم نیست بچه بودم اما خیلی ترسیده بودم. از راهرو رد شدیم اقا به من گفت در حیاط منتظرش بمانم تا صدایم کند. خانه های قدیمی کاشان سرداب داشت من روی پله های سرداب نشسته بودم، دقیقا یادم نیست چه حالی داشتم فقط یادم می آید وقتی وارد اتاق شدم یک آقایی را دیدم که سنش خیلی زیاد بود. آقا گفت دخترجان بنشین حاج آقا می خواهند با تو صحبت کنند. حاج آقا هم رو به من کرد و گفت دخترم مادرت با پدرت چه نسبتی دارد؟ گفتم خوب زنش است. حاج آقا گفت آفرین از این به بعد تو هم زن این آقا می شوی.»

نصرالله گوشه اتاق نشسته بود و تا آن زمان سرش را بالا نیاورده بود. وقتی حاج آقا شروع کرد خطبه صیغه را خواندن پدر آرام زیر گوش احترام گفت: «وقتی اشاره کردم رو به حاج آقا بگو بله. من هم گفتم ولی نمی دانستم این کار یعنی چه؟ اصلاً من زن آن اقایی که خیلی هم بزرگ بود بشوم چه می شود؟ تمام که شد با اقا برگشتیم خانه. شوهرم هم گاهی اوقات می آمد خانه ما اما من اصلاً دوستش نداشتم.»

احترام 5 سال صیغه نصرالله بود و هر چند وقت یک بار با پدر و شوهر به خانه حاج آقا می رفتند و احترام دوباره بله می گفت و همه با هم برمی گشتند: «خیلی آن سال ها را یادم نیست بچه بودم. اما یادم هست وقتی نصرالله خانه ما می آمد می رفتم حیاط بازی می کردم. مادرم می گفت شوهرت است بیا پیش ما بنشین اما من یک دفعه خودم را به مریضی می زدم یک دفعه قایم می شدم یک دفعه هم بازی می کردم.»

احترام می گوید که چند وقت بعد از آن که به خانه حاج آقا رفتند مادرش او را به اتاقی برد و از او خواست تا منتظر بنشیند: «چند دقیقه بعد از اینکه در اتاق نشستم نصرالله وارد شد. خیلی ترسیدم هیچ وقت تنها با او جایی نبودم. اول یک کم با هم صحبت کردیم. تا آن زمان خیلی با او حرف نزده بودم. مهربان بود. من زیاد حرف نزدم بیشتر او حرف زد… بعد از آن شب مادرم مرتب به من می گفت تو دیگر بزرگ شدی نباید خیلی بدوی یا با پسرخاله ها و پسرعموها حرف بزنی. باید نجیب باشی. من به مادرم می گفتم این آقا مهربان است اما من دوستش ندارم. مادرم می گفت پدرت بفهمد تو از این حرف ها می زنی دیگر نمی گذارد بازی کنی.»

احترام 15 ساله بود که لباس عروسی پوشید و به خانه نصرالله رفت: «اول حاجی نصرالله را دوست نداشتم، از پدرم ناراحت بودم که چرا هر چند وقت یک بار باید با حاجی در یک اتاق باشم. حاجی می گفت بیا گاهی با هم بیرون برویم برایت خرید کنم. مادرم اصرار می کرد شوهرت است یک کم مهربان باش اما من قبول نمی کردم. تا اینکه عقد دائم شدیم و به خانه اش رفتم. آدم خوبی بود. هیچ وقت من را اذیت نکرد، هیچ وقت دنبال زنی نبود. 8 تا بچه به دنیا آوردم و با حاجی هم زندگی خوبی داشتم. سال 79 که حاجی به رحمت خدا رفت خیلی سوختم. اما یک وقت هایی با خودم که حرف می زنم می گویم ای کاش یک کم بزرگ تر بودم و ازدواج می کردم تا این قدر حاجی را اذیت نمی کردم. حداقل گاهی با هم بیرون می رفتیم. چند وقت پیش به پسر بزرگم گفتم ای کاش پدرم و حاجی به جای اینکه آن سال ها با هم در یک حجره کار کنند و حاجی من را خواستگاری کند، چند سال بعد همکار می شدند. آن وقت من بیشتر می فهمیدم و این قدر از حاجی نمی ترسیدم. دلم که برایش تنگ می شود این حرف ها را می زنم دخترم پرستار است می گوید آن قدر که به این چیزها فکر می کنی یک وقت غم باد می گیری.»

فراز و نشیب های یک قانون

بحث حداقل سن ازدواج در نظام حقوقی ایران فراز و نشیب های بسیاری را به خود دیده است. بر اساس ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی ایران مصوب سال ۱۳۱۳ سن ازدواج برای دختران ۱۵ سال و برای پسران ۱۸ سال در نظر گرفته شد و در شرایط خاص و با ارائه گواهی دادگاه، دختران از ۱۳ سالگی و پسران از ۱۵ سالگی می توانستند ازدواج کنند. قانون حمایت خانواده در سال ۱۳۵۳ اما سن ازدواج را برای دختران به ۱۸ سال و برای پسران به ۲۰ سال افزایش داد و این شرایط با گواهی دادگاه در صورت وجود مصلحت فقط برای دختران به ۱۵ سال کاهش می‌یافت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اصلاح ماده 1041 قانون مدنی نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی به شرط رعایت مصلحت مولی‌علیه مجاز و شرط اجازه دادگاه حذف شد. به دلیل تبعات ازدواج کودکان در کشور به ویژه در استان های محروم، در سال 1381 طرح اصلاح ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی تقدیم مجلس شد.

در طرح مزبور، سن پیشنهادی برای نکاح ۱۴ سال تمام شمسی برای دختر و ۱۷ سال برای پسر تعیین شد و ازدواج در کم تر از این سن، منوط به تحصیل اجازه از دادگاه شد. در نهایت پس از بررسی در کمیسیون‌های قضایی و حقوقی و فرهنگی مجلس شورای اسلامی، سن ازدواج برای دختر ۱۵ سال و برای پسر ۱۸ سال تمام شمسی تعیین شد و به تصویب رسید. شورای نگهبان اما این مصوبه را خلاف شرع تشخیص داد و سرانجام با طرح موضوع در مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجمع این ماده را بدین صورت که عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح است، تصویب کرد.

تنها فتوای آیت الله مکارم شیرازی در خصوص ازدواج دختران کم تر از 13 سال

پس از 14 سال، سال گذشته فراکسیون زنان مجلس دهم طرح افزایش سن قانونی ازدواج دختران را کلید زد و در همین راستا و در اولین اقدام اعضای فراکسیون به دیدار مراجع عظام رفتند. حاصل این دیدارها تنها فتوای آیت الله مکارم شیرازی بود که در پاسخ به استفتاء یکی از نمایندگان در خصوص ازدواج دختران کم تر از 13 سال با اذن ولی اعلام کرد: «ممکن است در گذشته چنین چیزی جایز بوده؛ اما اکنون به خاطر مفاسدی که دارد تا زمانی که دختر به بلوغ عقلی نرسد و قدرت تصمیم‌گیری نداشته باشد، اجازه ازدواج ندارد و حکم باطل بودن چنین ازدواجی را می‌دهم.»

 آیت الله یوسف صانعی برخلاف بسیاری از مراجع که سن بلوغ دختران را 9 سال اعلام می کنند، 13 سالگی را مرز تکامل جسمی و ذهن یک دختر می داند. اگرچه، تاکنون فتوای مشخصی از سوی این مرجع در خصوص ازدواج دختران زیر 13 سال یا لزوم افزایش سن قانونی ازدواج مطرح نشده است.

با این وجود، عدم اقبال مراجع و مسئولان به طرح فراکسیون زنان موجب شد تا طرح در عمل راه به جایی نبرد و نمایندگان به جای دغدغه افزایش سن قانونی ازدواج این بار تلاش کنند تا مانع از ازدواج دختران زیر 13 سال شوند. دخترانی که اغلب به دلیل فقر و اعتیاد پدر بدون اجازه دادگاه و البته برخورد قانونی با ولی تن به ازدواج می دهند.

شوهر کردم چون تربیت دختر بی پدر سخت بود

پدر فاطمه وقتی او دختری 9 ساله بود فوت کرد و بعد از آن مخارج فاطمه و خواهر و برادر کوچک تر از خودش به گردن مادر افتاد. مادر فاطمه برای تامین مخارج خانواده مجبور می شود تا بعد از فوت همسر برای اولین بار سرکار برود و اتفاقاً در یک تولیدی لباس مشغول می شود. حقوقی که از این راه به دست می آمد کفاف زندگی را نمی داد برای همین هم به محض آمدن اولین خواستگار، فاطمه 13 ساله پای سفره عقد می نشیند. فاطمه می گوید:«کلاس اول راهنمایی بودم که مادرم گفت پسرخاله اش از من خواستگاری کرد. خیلی فکر شوهر و زندگی نبودم اما مامان مرتب می گفت دختر بی پدر را نمی شود راحت تربیت کرد باید زیر دست یک مرد بزرگ شوی تا پشت سرت حرف نزنند. مادرم به پسرخاله اش گفت تا برای خواستگاری بیایند.

من از اول هیچ چیز نمی گفتم چون می دانستم مامان واقعا ندارد که خرج ما را بدهد. روز خواستگاری با مجید حرف زدم پسر خوبی بود. خوشم آمد برای همین وقتی مامان پیگیری کرد من مخالفت نکردم. به نظرم اینکه ازدواج کنم، لباس عروس بپوشم، با شوهرم بازار بروم و مانتو بخرم قشنگ بود. بالاخره مادرم تصمیم گرفت یک سال صیغه باشیم.»

«شوهرم سنگ کار بود اما با برادرش به اختلاف خورد. وضع مالی ما بد بود وضع مالی مجید هم بعد از دعوا و بیکاری خوب نبود. در همان دوران نامزدی به من گفت اطراف تجریش یک ساختمان سرایدار می خواهد. قبول کردم از تهرانسر با او به تجریش بروم. همان جا بدبختی من شروع شد. شما فکر کن من می رفتم خانه مردم را تمیز می کردم یک پولی می دادند. وقتی برمی گشتم تا پول را به مجید نمی دادم من را داخل خانه راه نمی داد. حرف هم که می زدم من را می زد. از کمربند تا کابل هر چه دم دستش بود می گرفت و من را می زد. آن موقع هنوز 14 سالم نشده بود بچه بودم با این حال به مادرم هیچ چیز نمی گفتم. کاری از دستش بر نمی آمد.»

فاطمه در همان دوران نامزدی زمانی که فقط 14 سال داشت به خانه مادر برمی گردد و اصرار دارد تا صیغه فسخ شود: «از یک طرف از کتک خوردن خسته شده بودم از طرف دیگر نمی توانستم به همین راحتی همه چیز را تمام کنم. بالاخره ما یک سال با هم زیر یک سقف زندگی کرده بودیم و رابطه زناشویی داشتیم. هر طور بود باید عقد می شدم و اسمش داخل شناسنامه می رفت. مادرم می گفت این طور اگر از مجید جدا بشوی دیگر هیچ جور نمی توانم شوهرت بدهم. مجید هم یک مدت رفتارش بهتر شده بود.

مادرم گفت دلت را صاف کن و برو دنبال کارهای عروسی. مراسم عروسی را گرفتیم و دوباره برگشتیم همان خانه سرایداری اما شما بگو یک ذره اخلاق این ادم تغییر کرده بود، همان ادم قبل بود. تا حرف می زدم کتک می زد، سر هر چیز من باید به حرفش گوش می دادم. پارسال یک ماهه باردار بودم، گفت کنترل تلویزیون را بده، گفتم حالم خوب نیست نمی توانم بلند شوم چنان پایش را به شکمم کوبید که همان جا خون ریزی دادم و بچه سقط شد.»

در کنار تمام رفتارهای مجید، فاطمه احساس می کرد پای یک زن دیگر در زندگی او باز شده است:« 7 سال اختلاف سنی داشتیم، مجید خودش من را قبول کرد فکر می کردم من را دوست دارد حالا اخلاقش تند است باشد. حتی یک لحطه هم فکر نمی کردم خیانت کند. رفتارهایش مشکوک بود. همیشه منتظر بود تا برای چند روز به خانه مادرم بروم. شش ماه پیش یک بار گفتم 3 شب خانه مادرم می مانم اما شب دوم برگشتم و در خانه خودم مچ او را با یک زن دیگر گرفتم. قهر کردم و برگشتم خانه مادرم. حاضر نبودم برگردم اما مادرم مرتب می گفت زندگی همین است تو گذشت کن و برگرد سر زندگی. آن قدر گفت تا سه ماه پیش رفتم خانه سرایداری و گفتم می بخشم. گفت نیازی به بخشش تو ندارم، برو. من هم هر چیزی که در این سال ها در دلم بود را گفتم. یک مشت زد به چشمم که باور کنید چند ماه است تار می بینم.»

فاطمه برای ضربه ای که به چشمش وارد شد و نفقه از شوهرش شکایت کرده و قرار است تا چند ماه دیگر برای مهریه و طلاق نیز دادخواست بنویسد: «صبح تا شب خانه بیکار نشسته ام. درس نخواندم و شوهر کردم حالا در خرج خودم ماندم. در به در دنبال کار هستم و فقط به مادرم غر می زنم که برای راحتی خودت و کم شدن نان خور من را شوهر دادید.

حالا هم که بیکارم و تا چند ماه دیگر مطلقه، خدا می داند چه بلایی سر من می آید. بماند که چقدر کتک خوردم و چقدر تحقیر شدم، بماند که از عالم و آدم حالم به هم می خورد و فقط می خواهم یک گوشه گریه کنم. مادرم که این ها را نمی فهمد فقط می گوید ببین کجای کار اشتباه کردی که شوهرت دنبال زن دیگر بود؟ وقتی می گویم به خاطر راحتی خودت من را به این چاله انداختی می گوید تو خودت بله را گفتی، نمی گفتی!»

استثمار جنسی کودکان در قالب ازدواج

انزوا، ناباوری و طرد برای کودکانی که پیش از بلوغ جسمی و مهم تر از آن بلوغ فکری تن به ازدواج و رابطه زناشویی می دهند امری دور از واقع نیست. در واقع، از آن جا که فرد توان درک محیط و مهم تر از آن دفاع از خود در مقابل شرایط سخت را ندارد، به تدریج به موجودی آسیب پذیر تبدیل می شود، موجودی که در مواجهه با شرایط سخت به راحتی قدرت تصمیم گیری خود را از دست می دهد و به نوعی در ید قدرت دیگری قرار می گیرد.

در همین رابطه، حسن عشایری روانشناس عصبی با تاکید بر ضرورت در نظر گرفتن بلوغ هورمونی و روانی برای شکل گیری رابطه زناشویی می گوید: «بلوغ جسمی یا هورمونی به شرایط فیزیولوژیک بدن بر می گردد و معمولاً در یک دوره سنی مشخص اتفاق می افتاد اما بلوغ روانی بستگی به ارتباط هر فرد با جامعه و یادگیری از تجربیات و حتی اشتباهات دیگران دارد. برای اینکه یک زندگی زناشویی سالم شکل بگیرد دو طرف در کنار دانش باید بینشی از زندگی داشته باشند.»

وی با بیان اینکه ازدواج کودکان و نوجوانان که اغلب بدون در نظر گرفتن بلوغ روانی است، با خطرات بسیار زیادی همچون سوء استفاده های زیستی، روانی، اجتماعی و دست آخر سرخوردگی همراه است، عنوان می کند: «از نظر روانشناختی فردی که به بلوغ روانی رسیده و آمادگی زندگی زناشویی را دارد باید بتواند دنیا را تحلیل کند و بداند در رفتار میان فردی چه چیزهایی می تواند به او آسیب برساند. متاسفانه، در جامعه سنتی ما بچه هایی که در سن پایین ازدواج می کنند مطیع کامل اند و به راحتی استثمار جنسی می شوند و در بدترین شکل ابزاری برای لذت جنسی اند.»

عشایری با اشاره به تجربه شخصی خود در برخورد با کودکانی که به اجبار ازدواج کرده اند، بیان می کند: «در سفرهایی که به استان های محروم کشور همچون سیستان و بلوچستان داشتم مواردی از این دست بسیار دیدم و با جرات می توانم بگویم این افراد بعد از مدتی از حیث ارتباط عاطفی و عقلانی دچار مشکل می شوند. زندگی بسیاری از آن ها به واسطه ازدواج تباه می شود و در برخی از موارد کار به پرخاشگری شدید، دیگرآزادی و خودکشی ختم می شود. به طور مثال، موردی داشتم که در ایلام یک دختر بسیار کم سن را به عقد مردی که 26 سال از او بزرگ تر بود اما باغ دار بود و در نگاه مردم آن منطقه ثروتمند محسوب می شد، دراوردند. دقیقاً، همین جاست که می توان ریشه بخشی از خودسوزی ها در ایلام را جست و جو کرد.»

این استاد دانشگاه علوم پزشکی در ادامه تاکید می کند: «متاسفانه، مشکلی که ما داریم این است که از تاریخ یاد می گیریم که از تاریخ نمی شود یاد گرفت. نمونه آن هم روند ازدواج کودکان است که از گذشته بوده و در حال حاضر هم برخی از بزرگان معتقدند می توان به عنوان امری مکروه به آن نگاه کرد. این به نوعی به معنای صدور مجوز است در حالی که فراموش می کنیم ازدواج هایی از این جنس یعنی تبدیل کودک به کالای مصرفی.»

عشایری با یادآوری این نکته که فقر عامل بزرگ ازدواج کودکان در کشور است، تاکید می کند: «زمانی یک بچه که توان دفاع از خود ندارد را پای سفره عقد می نشانید و به نوعی این مفهوم را به او منتقل می کنید که با ازدواج او یک نان خور از خانه کم می شود، مشخص است که در طول رابطه زناشویی هر بلایی سر فرد بیاید، سکوت می کند.»

وی ادامه می دهد: «اما ایا فرد تا آخر عمر بچه می ماند و سکوت می کند؟ خیر. واقعیت این است که بخش زیادی از اطاعت ها در آینده تبدیل به تمارض و روان رنجوری می شود. البته، نباید فراموش کنیم که واکنش انسان ها با یکدیگر متفاوت است؛ برخی برون گرا هستند و رفتارهای تخریبی نشان می دهند و حتی برای انتقام گیری به سمت رفتارهای غیراجتماعی می روند. عده دیگر هم در خود فرورفته می شوند و روز به روز از انرژی آن ها برای ادامه زندگی کاسته می شود. اینکه افراد چه واکنشی نشان می دهند به شرایط زیستی و اجتماعی آن ها بر می گردد اما در اصل واکنش شکی نیست.»

مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاری ایران: 60درصد طلاق ها زیر 24 سالگی ثبت می شود

از آن روزها که تک و توک زنانی بودند که جسارت رفتن به دانشگاه را داشته باشند تا امروز که بیش از 50 درصد از صندلی های دانشگاه از آن این گروه شده، زمان زیادی گذشته است. این زمان آن قدر طولانی بود که بتوان انتظار داشت در گذر از آن یک سری قوانین محدودکننده و نگاه های سلبی تغییر کند، اتفاقی که گاه آن طور که باید نیفتاد و تنها در یک تسلسل باطل از نسلی به نسل دیگر منتقل شد. ازدواج کودکان چه آن دوره که افتخاری برای پدر محسوب می شد چه الان که اغلب به دلیل فقر اتفاق می افتد، مجموعه ای از درد، رنج و چرایی را با خود به همراه دارد.

مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاری ایران به تشریح ابعاد اجتماعی این پدیده می پردازد: «در بحث ازدواج کودکان باید میان ازدواج هایی که در کلانشهری مانند تهران اتفاق می افتد با آن چه در شهرهای محروم و به طور مثال مرزی روی می دهد، تفاوت قائل شد. در برخی از استان ها مانند سیستان و بلوچستان که سن ازدواج دختر از نگاه مردم پایین است، طبیعی است که خود دختر هم علاقه به ازدواج در سنین 13 یا 14 سالگی داشته باشد. در واقع، اگر در این سن ازدواج صورت نگیرد، این دختر است که در اصطلاح رایج احساس ماندگی می کند و باید سرکوفت های اطرافیان را تحمل کند.»

وی ادامه می دهد: «اما در کلانشهری مانند تهران قضیه متفاوت است چرا که در چنین مکانی ازدواج کودک عرف نیست و تنها از سر فقر اتفاق می افتد. به همین دلیل هم کودک معمولاً با رضایت خود سر سفره عقد نمی نشیند و گاهی حتی واکنش نشان می دهد.»

اقلیما با بیان اینکه در هر صورت این شکل از ازدواج چه به شکل خواسته و چه ناخواسته کوهی ازمشکلات را با خود به دنبال دارد، تاکید می کند: یک دختر 13 ساله نمی داند زمانی که وارد زندگی مشترک می شود به چه مهارت هایی نیاز دارد تا مشکلات مربوط به سال های اول زندگی را مدیریت کند. به طور مثال، کودک در سنی نیست که رابطه جنسی را به عنوان یک پایه اصلی از زندگی مشترک درک کند و بداند چطور باید با این قضیه برخورد کند.

این استاد دانشگاه می گوید: تجربه نشان می دهد این مشکل معمولاً تا 18 سالگی ادامه دارد و در مواردی دقیقاً از همین سن انحراف شکل می گیرد. بسیاری از زنان مردانی که در سن کم ازدواج کردند در این سن به این نتیجه می رسند که همسرشان مورد نظر و انتخاب آن ها نبوده و این جا است که با یک یا دو بچه پروسه طلاق و بدتر از آن رابطه خارج از چارچوب خانواده شکل می گیرد.

اقلیما با یادآوری این نکته که 60 درصد از طلاق ها زیر 24 سالگی ثبت می شود، تصریح می کند: تجربه من در مواجهه با خانم هایی که در کودکی ازدواج کردند نشان می دهد بسیاری از آن ها بعد از یک مدت از همسر خود متنفر می شوند و وقتی دلیل را می پرسیم می گویند زمانی که بچه بودیم ازدواج کردیم و نمی دانستیم شوهر یعنی چه؟ من مواردی را دیدم که دختر بعد از یک مدت از خانه شوهر فرار کرد و به هیچ عنوان حاضر به بازگشت نبود. به جرات می گویم ازدواج هایی از این دست اگر دوام هم داشته باشند در درون خود با یک نوع طلاق عاطفی همراه اند.

پیگیری دوباره طرح افزایش سن قانونی ازدواج در مجلس

با وجود عواقب روانی و اجتماعی گاه جبران ناپذیر ازدواج دختران کم و سن وسال، متاسفانه در این خصوص همچون بسیاری از موارد مربوط به حقوق زنان، قانون گذار حرف چندانی برای گفتن ندارد. علی رغم حضور پررنگ تر زنان در مجلس دهم و پویایی فراکسیون زنان، هنوز تلاش ها برای رایزنی با مراجع فقهی و قانونی مرتبط و کسب نظر مثبت آنان برای افزایش سن ازدواج تاکنون به جایی نرسید. تا آن جا که نمایندگان پیگیر طرح افزایش سن قانونی ازدواج دست آخر به این نتیجه رسیدند با تکیه بر قانون موجود مانع از ازدواج دختران زیر 13 سال بدون مجوز دادگاه شوند.
در همین زمینه، مسعود رضایی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در پاسخ به این سوال که از سال گذشته تاکنون مجلس چه اقدام ویژه ای را برای پیگیری طرح افزایش سن قانونی ازدواج انجام داده است، می گوید: اخیراً در کنفرانسی در کشور سریلانکا شرکت کردم و تمام 30 عضو حاضر در آن با قاطعیت اعلام کردند حداقل سن قانونی ازدواج دختران باید به 18 سال افزایش پیدا کند و دولت ها نیز در این زمینه باید همکاری کنند.

وی با بیان اینکه نگاه مجلس معطوف به افزایش سن قانونی ازدواج است، عنوان می کند: عقیده شخصی بسیاری از ما این است که سن مطرح شده در قانون با واقعیت زندگی اجتماعی ما همخوانی ندارد اما نباید فراموش کنیم که این موضوع در کشور ما جنبه فقهی دارد و در این خصوص فقها مسائلی را مطرح می کنند. به اعتقاد من، نمی توان جنبه فقهی این پدیده را نادیده گرفت اما این به آن معنا نیست که اگر مجلس ضعفی در قانون دید، سکوت اختیار کند و به موضوع ورود نکند.

نماینده مردم شیراز در مجلس دهم با تاکید بر اینکه قانون فعلی چندان با شرایط جامعه مطابقت ندارد، ادامه می دهد: قانون گذار برای اینکه اختیار والدین را برای ازدواج کودکان محدود کند شرط اجازه دادگاه را مطرح کرد. از آن جا که قضات از عواقب ازدواج کودک مطلع اند، تا آن جا که می دانم معمولاً رای به ازدواج فرد زیر 13 سال داده نمی شود. البته، نباید فراموش کنیم که گاهی والد بدون مجوز دادگاه کودک را به عقد دیگری در می آورد که در این مورد نهاد قضائی باید با جدیت برخورد کند و به نوعی مانع از تکرار رفتار شود.

رضایی در پایان می گوید: در نظر دارم تا در جلسات بعدی کمیسیون اجتماعی ضمن ارائه گزارش از محتوای کنفرانس سریلانکا بار دیگر موضوع افزایش سن قانونی ازدواج دختران به 18 سال را مطرح کنم و با همکاری اعضا طرح کلید بخورد. به عقیده من، این موضوع نباید مورد غفلت قرار بگیرد و پیگیری دوباره آن ضروری است.

منبع:شفقنا

انتهای پیام/

 

حکایت ازدواج کودکان در ایران

 

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
تنها H
۰۰:۰۵ ۱۰ مهر ۱۳۹۷
چرا حقیقت داره من خودم یکیش بودم، البته به اون کوچیکی نبود شونزده سالم بود، من یک پدر خونده داشتم که من و مادرم بعد از ازدواجش رفتیم به شهر اونها اما اینقدر منو اذیت کرد که به شهر خودم برگشتم و به مادر بزرگم پناه بردم اما چون مادرم همش نگرانم بود اومد منو به عقد اولین خواستگارم در آورد، قبل از اینکه بفهمم چه اتفاقی داره برام میفته توی محضر بودیم و کل فامیل دورمون نشسته بودند منم بخاطر اینکه معذب شده بودم مجبوری بله گفتم و زندگی خودمو سیاه کردم، همه آرزوهام از بین رفت، نتونستم برم رشته آرزوهام و نتونستم کارهایی که دوست داشتمو انجام بدم و گیر شوهری افتادم که همه خوشیاشو کرده الان فقط دنبال کاره و من بدبخت که چیزی از زندگیم ندیدم همش تو خونم الانم که دارم اینو مینویسم باهم دعوا کردیم خدایا کی عزرائیلو میفرستی سراغم دیگه خسته شدم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۲۶ ۰۲ آبان ۱۳۹۶
من خودمم تو 17 سالگی با اجبار مادرم با پسر خالم ازدواج کردم الان 31 سالمه ومشکل روانی پیدا کردم درسم خوب بود امید داشتم به خودم که معلم بشم ولی مادرم بدون توجه به من خودش رو به مریضی زد و منو مجبور به ازدواج کرد کاش توی محضر حداقل ازم میپرسیدن که به اجبار ازدواج میکنی یا دوست داری
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۴۴ ۰۱ آبان ۱۳۹۶
تعادل بهترین امر در امور زندگی است و باید از افراط و تفریط پرهیز کرد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۲۵ ۰۱ آبان ۱۳۹۶
قابل قبول نیست صحت ندارد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۵۵ ۰۱ آبان ۱۳۹۶
اگه کسی از شنیدن قصه این دخترهای معصوم بمیره نباید تعجب کرد.