
باشگاه خبرنگاران جوان - مطمئن نیستم که برای مادر شدن آماده باشم. شاید زود باشه. من هنوز خیلی از کارهایی که دوست دارم رو تجربه نکردم. متاسفم. ما باید از هم جدا شیم.» این جملات کوتاه و صریح، آخرین حرفهایی است که دانشجوی سال آخر پزشکی به همسرش میزند و رابطهشان را تمام میکند. رابطهای که به صورت طبیعی و سالم برای تبدیل شدن به یک زندگی شاد و موفق، آن هم با هدفهای مشترک جلو میرفت، اما ترسِ از قربانی شدنِ «من»، جلوی «ما» شدن خانم و آقای دکتر را با وجود عشق و علاقه و هدف مشترک و سازگاریشان با هم، از آنها گرفت.
راضیه پناهیان، مشاور و درمانگر حوزه فردی و خانواده، دلیل این تصمیم ناگهانی را «افت هویت زوجی» بین این دو زوج میداند و میگوید: «هویت زوجی، بخشی از هویت فردی است. جدای از هویت فرد نیست، بلکه ادامه آن، در یک رابطه است؛ در واقع، شناخت، هیجان، احساس و رفتار من نسبت به «ما» بودن است و جالب این است که باید بدانیم هویت زوجی بر سلامت هویت فردی نیز موثر است.»
او معتقد است که در هویت زوجی، ما به دنبال باورهای مشترک، ارزشهای مشترک، عواطف میان زوجین و الگوهای کنشهای مشترک مانند تصمیمگیری و مشورت و برنامههای مشترک میان زن و شوهر هستیم و در زوجدرمانی، یکی از اهداف مهم، تقویت «ما بودن» بدون قربانی کردن «من بودن» است.
روزی که خانم دکتر و آقای دکتر عاشق هم شدند و تصمیم گرفتند که تا آخرین لحظه کنار هم باشند؛ هدفشان، فکرشان و همه چیزشان مشترک بود و اصلا حتی به ذهنشان هم نمیرسید با این همه تشابه یک روزی بخواهند از هم خسته و جدا شوند، اما «ما شدن» نتوانست جای «من بودن» را بگیرد و این زوج، از همین جا وارد یک مساله مهم شدند.
مسالهای که پناهیان دربارهاش میگوید: «وقتی از افت هویت زوجیِ زوجهایی که با هم شروع کردند ولی در میانه مسیر، راهشان از هم جدا شده است حرف میزنیم؛ این نکته برایمان پررنگ میشود که در ابتدای راه، «ما بودن» جریان داشته و به مرور از بین رفته و به «من بودن» ختم شده است؛ در نتیجه راهشان از هم جدا شده است.»
اما چرا «ما بودن» از بین رفته یا کم شده؟ زندگی مشترک یک زوج، چه فرایند معکوسی نسبت به مسیر خوشبختی را طی میکند که از آن مرحله هویت زوجی به افت هویت زوجی میرسند؟ مشاوره توسعه فردی و خانواده جواب میدهد:
«در اغلب مواقع میبینیم که زوجین در ابتدای راه، فداکاریهایی میکنند، از خودگذشتگیهایی میکنند، که در سالهای بعد از انجام آنها پشیمان میشوند و مدام خودخوری میکنند که «أصلا چرا من اینقدر از خودم گذشتم؟ ارزشش را داشت؟ اینهمه خودم را کنار گذاشتم و ندیدم و فقط همسرم را دیدم، چه فایده؟ دیگر میخواهم به خودم بپردازم (کنار گذاشتنِ «ما بودن»)، دیگر بس است؛ هرچقدر خودم را ندیدم و فقط به میل همسرم زندگی کردم کافی است.»
پناهیان این لحظه از زندگی مشترک را به قربانی شدن یکی از زوجهای برای دیگری توصیف میکند و معتقد است: «آنچه مشاهده میکنیم، قربانی شدنِ «من بودن» برای رسیدن به «ما بودن» است. قربانی شدنی که جنس عزت نفس ندارد. قربانی شدنی که از جنس رشد شخصیت نیست.»
خانم دکتر وسایلش را جمع میکند؛ به در و دیوار خانهاش برای آخرین بار دست میکشد و با قلبی آغشته از احساس قربانی شدن، خانهای را که آجر به آجرش را با عشق چید ترک میکند. اما پناهیان این سکانس را متوقف میکند و میگوید: «اساسا یک حقیقت، فراموش شده و آن اینکه برای رسیدن به ما بودن، نباید من بودن را قربانی کرد!»
پناهیان با تاکید بر اینکه شاید در این شرایط خوب باشد به مسالهای به نام فداکاری و سازش پرداخته شود؛ ادامه میدهد: «فداکاری و سازش همان دلایلی هستند که بخاطرشان، «من بودن»، قربانی شد.»
این مشاور توسعه فردی معتقد است: «خانم یا آقایی که بخاطر آرامش همسر خود، از خود گذشته و نیازهای خودش را فدای نیازهای همسرش کرده و الان پشیمان است، آیا از روی ضعف، خود را فدای همسرش کرده؟ یا به نیت رشد شخصیتی این کار را انجام داده؟ آیا خود را ناچیز دانسته و همسرش را ارزشمند؟ خود را ناکارآمد دانسته و کارآمدی و توانمندیاش را در فدا کردن خودش دانسته؟ خودش را بیارزش دانسته و با فدا کردن خودش به دنبال کسب تایید و احساس ارزشمند بودن بوده؟ نکند اصلا دچار یک دلبستگی ناایمن بوده و برای فرار از احساس تنهایی، خود را وقف همسرش کرده؟»
روانشناسان معتقدند که تلاش بیوقفه برای راضی نگه داشتن طرف مقابل باعث میشود کا کار زندگی مشترک از جای دیگری بلنگد. آنوقت همان شخص به اندازهای خسته و فرسوده شده که به اندازه همان فداکاریهایش وقت میگذارد و تلاش میکند تا همان زندگی ایدهآلی که نمیگذاشت هیچ درزی پیدا کند، یک شبه پاره پاره شود!
پناهیان این موقعیت را بهتر برایمان توضیح میدهد: «به صورت موردی، مواردی از فداکاری و گذشت را نام میبرم که وقتی خانم یا آقا، خود را به این دلایل، فدای همسر میکنند، به زودی روزی میرسد که خودشان تغییر رویه میدهند و «ما بودن» را کنار میگذارند و به «من بودن» میپردازند:
یک. ترس از تنهایی
دو. احساس کم ارزش بودن و بی ارزش بودن و وابسته دانستنِ احساس
ارزشمندی به تایید همسر و فداکاری برای او
سه. طلب محبت و تایید
چهار. کسب احساس امنیت و آرامش
پنج. اثبات و به نمایش گذاشتن توانمندیها و کسب غرور و جایگاه فردی و اجتماعی
شش. دور شدن از تحقیر و سرزنش و تنشهای بین فردی
فداکاریهایی که ریشه در ضعفهای ما دارد
آقای دکتر باور نمیکند که آن روزهای زندگی مشترک به خانم دکتر سخت گذشته. او همیشه لبخند میزده. همراه بوده؛ و حتی گلایه نداشته. اما خانم دکتر در تمام وجودش احساس ضعف میکند و مطمئن است به خاطر دور شدن از تحقیر و سرزنشهای دکتر و در ادامهاش تنشهای بین فردیِ بعد از آن بوده که خواستههایش را ندیده میگرفته و خودش را فدای خواستههای همسرش میکرده است.
راضیه پناهیان میگوید: «این قبیل دلایل، فداکاری از روی ضعف است. یعنی فداکاریهایی برای دور شدن از چالشهای درونی فرد؛ و مساله مهم این است که، وقتی من برای چالشهای شخصیتی و ضعفهای شخصیتیام، خودم دست به کار نشوم و با مراقبت فردی، دست به تلاش برای حل آنها نزنم، و با فداکاری و از خودگذشتگی و کنار گذاشتنِ «من بودن»، به دنبال حل چالشهای شخصیتیام باشم؛ نه تنها چالشها حل نمیشوند بلکه فقط زیرِ فرش میروند و یک روز این فرش از چالشهای شخصیتی من، مانند یک تپه میشود و من را زمین میزند.»
خانم دکتر فکر میکرد با ما شدنش میتواند چالشهای زندگی مشترکش را حل کند، اما نمیدانست با دستهای خودش باعث سقوط بیشترش شد. پناهیان معتقد است: «ما شدن، چالشهای شخصیتی هیچکس را به تنهایی حل نمیکند و همه ما برای رفع چالشهای شخصیتیمان باید تلاش کنیم تا ما بودنمان ابزاری برای فرار از چالشهای فردیمان نباشد بلکه مسیر صحیح زندگی باشد؛ مسیری برای رشد شخصیتی، نه مسیری برای فرار از کمبود عزت نفس.»
«روابط زوجی، یا روابط اجتماعی، گاها برای افراد، وسیلهای برای خود ابراز گری است تا از ترمیم عزت نفس رها شوند.» این را پناهیان میگوید و با یک سوال ادامه میدهد: «آیا من بودن برای یک ما بودنِ عالی، فایدهای دارد؟ بله. من وقتی به فکر رشد شخصیتیام باشم، برای رشد خود، «ما بودن» را انتخاب میکنم؛ چرا که میدانم در «ما بودن» چالشها و سختیهایی است که من را رشد میدهد و شخصیت من را بزرگتر و قویتر میکند. من «ما بودن» را برای دور شدن از احساس تنهایی، برای کسب تایید و جایگاه اجتماعی و برای اثباتِ خودم انتخاب نمیکنم بلکه انتخاب من است برای زندگی بااصالتتر و صحیح.»
این مشاوره خانواده میگوید خانم و آقای دکتر در آستانه طلاق هستند، اما هنوز جای برگشتنشان هست و تمام تلاشش را برای نگه داشتن زندگی مشترکشان، به شرطی که خودشان بخواهند میکند. اما سوالی که ذهن را پس از این گفتوگو درگیر میکند این است: «آیا ما بودن در زندگی مشترک خوب است یا بد؟»
راضیه پناهیان، جواب میدهد: «ما بودن اگر راهی برای فرار از چالشهای شخصیتی شد، یک روز آن را کنار خواهیم گذاشت و از آن به عنوان یک فداکاری اشتباه و نمکنشناسی اطرافیان یاد میکنیم. اما «من بودن» در کنار «ما بودن» یعنی من اگر گذشت میکنم، اگر فداکاری میکنم، یعنی میخواهم خودم را رشد دهم. میخواهم متعالی شوم. میخواهم به خودم لطف کنم و خودم را تقویت سازم. میخواهم در ارتباط با خانواده و همسرم، رشد یابم تا یک رابطه متعالی و سالم را بسازم. پس نتیجه همراهی ِ «من بودن» در کنارِ «ما بودن» است؛ در نتیجه «من» را حذف نکنید بلکه تقویتش کنید تا یک «ما»ی متعالی ساخته شود.
منبع: فارس