در میان نقشه‌های پیچیده جنگ، حاج‌قاسم سراغ راهی رفت که هیچ ژنرالی به آن فکر نمی‌کرد.

باشگاه خبرنگاران جوان - در میان نقشه‌های پیچیده جنگ، حاج‌قاسم سراغ راهی رفت که هیچ ژنرالی به آن فکر نمی‌کرد. او خوب می‌دانست برای گشودن درِ زرادخانه‌های بزرگ باید ابتدا قفل قلب‌ها را باز کرد. این روایت هدیه‌ای هوشمندانه است که از خانه فرمانده روس آغاز شد و با رسیدن موشک‌های راهبردی، معادلات قدرت را تغییر داد.

گاهی برای فهمیدن عظمت و محبوبیت یک فرمانده، نه به نقشه‌های جنگی نیاز است و نه به فهرست مدال‌هایی که بر سینه زده. کافی است ببینی وقتی وارد یک مقر نظامی می‌شود، نگاهش اول دنبال چه کسی است. دنبال ژنرال‌ها و اتاق فرماندهی؟ یا میان سربازان ساده که هیچ دوربینی نیست و هیچ گزارشی نوشته نمی‌شود.حاج قاسم سلیمانی از آن فرمانده‌هایی بود که پیش از آن‌که در میدان نبرد دیده شود، در دل آدم‌ها جا می‌گرفت.یک‌بار، درست همان‌طور که حاج قاسم میان سربازان ساده ایستاده و خوش‌وبش می‌کرد، فرمانده روسی وارد شد و با تعجب پرسید «ژنرال کجاست؟» وقتی دید حاج قاسم بی‌تکلف در میان نیروهای عادی ایستاده است، باورش نمی‌شد کسی که نامش در ایران و منطقه با قدرت و امنیت گره خورده بود، بدون فاصله و تشریفات، میان سربازان است. او همان‌جا رو به حاج قاسم گفت «ما از تأمین امنیت شما می‌ترسیم. ترجیحاً هر جایی نروید.»همین احترام و رفتار صمیمی، علاقه فرمانده روس را برانگیخت. او هر بار که حاج قاسم نبود، ناراحت می‌شد و به نیروهایش دستور داده بود «هر وقت ژنرال سلیمانی آمد، حتماً خبرم کنید.» اصرار او به گوش حاج قاسم رسید و سردار بی‌درنگ پاسخ داد «برویم لاذقیه به دیدارش.»

حالا که نزدیک به ۶ سال از شهادت سردار دل‌ها می‌گذرد، نماینده سابق ولی‌فقیه در نیروی قدس سپاه حجت‌الاسلام علی شیرازی که در سوریه نیز از نزدیک شاهد رشادت‌ها و منش حاج قاسم بود، روایتی را بازگو می‌کند که نشان می‌دهد سلیمانی چگونه بی‌هیاهو، بدون شعار و حتی بی‌آنکه قصدی برای اثرگذاری نمایشی داشته باشد، عزت ایران را فراتر از مرزها تثبیت کرد.او می‌گوید در روزهایی که حاج قاسم مدام بین تهران، بغداد و دمشق در رفت‌وآمد بود، یکی از فرماندهان ارشد روس که مرکز استقرارش در لاذقیه قرار داشت، پیغامی فرستاد. پیغامی محترمانه و رسمی «هر وقت به سوریه آمدید، من خودم با پرواز می‌آیم دمشق تا شما را ببینم.»اما پاسخ حاج قاسم کوتاه و معنادار بود «نه، من می‌آیم لاذقیه.» حاج قاسم اهل این نبود که دیگران را به دنبال خود بکشاند. او خودش می‌رفت. وقتی به سوریه آمد، پیش از آن‌که سراغ جلسه و مذاکره برود، رو به همراهانش کرد و گفت «بروید بپرسید این فرمانده روس چند تا بچه دارد.»چند ساعت بعد برگشتند و گفتند « همسر و یک دختر دارد.» حاج قاسم لحظه‌ای مکث کرد و گفت «دو تا سرویس طلا تهیه کنید. کامل.» انگار دقیق می‌دانست کجا و چگونه باید وارد شد. دو سرویس کامل طلا تهیه شد و همراهان، متعجب از این تصمیم آن را آماده کردند. جلسه با فرمانده روس رسمی، نظامی و دقیق برگزار شد. حرف‌ها ردوبدل شد، گزارش‌ها ارائه شد اما اصل ماجرا بعد از پایان جلسه رقم خورد.

حاج قاسم رو به همراهانش گفت که هدیه‌ها را به فرمانده روس بدهند و تأکید کرد«بگویید یکی برای همسرت است و یکی برای دخترت.»فرمانده روس که انتظار هر چیزی را داشت جز این، جا خورد. قرار شد طلاها را به امانت بگیرد و با خود به روسیه ببرد. چند روز بعد وقتی به خانه رسید، هدیه‌ها را به همسر و دخترش داد. واکنش همسرش اما او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. به او گفته بود «این فرمانده ایرانی کیست که به فکر من و دخترم بوده؟ تو تا به حال چنین کاری برای ما نکرده‌ای.»همین واکنش رابطه حاج قاسم و فرمانده روس را از یک ارتباط سازمانی و خشک نظامی فراتر برد. خود فرمانده روس بعدها تعریف می‌کرد که این ماجرا در همان خانه نماند. از خانه به اطرافیان رسید و آرام‌آرام، تصویر دیگری از «فرمانده ایرانی» در ذهن‌ها شکل گرفت.وقتی دوباره به سوریه بازگشت، سراغ حاج قاسم را گرفت. گفت از این کار به‌ویژه واکنش همسرش بسیار خوشش آمده و حالا می‌خواهد جبران کند. به نیروهای ایرانی گفته بود «بروید از ژنرال سلیمانی بپرسید چه چیزی در زندگی دوست دارد. هر چه بخواهد، به او می‌دهم.»

این پیام به گوش حاج قاسم رسید. پاسخ او بار دیگر فرمانده روس را متعجب کرد. حاج قاسم گفته بود «من برای خودم هیچ‌چیز نمی‌خواهم. من برای کشورم می‌خواهم. اگر می‌خواهید کاری بکنید، به ما موشک بدهید.»حتی به تعداد مورد نیاز هم اشاره کرده بود. هرچند فرمانده روس ابتدا گفت «این تعداد را نداریم» اما بعد از مکثی کوتاه، افزود «به خاطر آنچه انجام داده بودید، هر چه خواسته بودید را مهیا خواهیم کرد.»موشک‌ها آن هم در زمانی که جبهه مقاومت در شرایط سختی قرار داشت، به‌عنوان هدیه در اختیار حاج قاسم قرار گرفت. با تحویل آن‌ها معادله میدان تغییر کرد و رژیم صهیونیستی دیگر مانند گذشته جرأت جولان نداشت.

شاید اگر بخواهیم ساده و سطحی نگاه کنیم، در دل بگوییم «دو سرویس طلا داد، چند موشک گرفت.» اما این فقط دیدن ظاهر ماجراست. آنچه حاج قاسم انجام داد، انتقال فرهنگ بود. او با یک رفتار ساده اما عمیق، احترام به خانواده، کرامت انسانی و عزت ایرانی را به قلب یک فرمانده روس و خانواده‌اش برد.نماینده سابق ولی‌فقیه در نیروی قدس سپاه تأکید می‌کند که این ماجرا قطعاً در همان خانه نماند. از این خانه به خانه دیگر رفت، از زبان به زبان چرخید و کم‌کم هزاران نفر فهمیدند فرمانده‌ای که نامش حاج قاسم سلیمانی است، فقط یک نظامی مقتدر نیست. او خانواده، احترام و عزت را می‌شناسد و برای آن ارزش قائل است.گاهی یک تصمیم به‌ظاهر ساده، یک رفتار انسانی و یک نگاه دقیق به آدم‌ها، مسیر معادلات بزرگ را تغییر می‌دهد. حاج قاسم سلیمانی این حقیقت را خوب می‌دانست و شاید بهتر از بسیاری از فرماندهان نظامی جهان.او فرمانده میدان بود، اما پیش از آن فرمانده دل‌ها. حاج قاسم بی‌آنکه شعار دهد یا اقتدارش را به رخ بکشد، عزت ایران را آن‌سوی مرزها تثبیت کرد و نشان داد قدرت واقعی گاهی در ساده‌ترین رفتارها نهفته است.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۰۵ ۰۹ دی ۱۴۰۴
دلتنگت شدم حاجی روحت شاد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۹ ۰۹ دی ۱۴۰۴
به نظر من حاج قاسم تربیت شده خدا بود و برای نجات انسان ها آمده بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۰۹ ۰۹ دی ۱۴۰۴
چقدر دلتنگ هستیم حاج قاسم عزیزم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۵۳ ۰۹ دی ۱۴۰۴
روح بلند این فرمانده رشید جهان اسلام شاد باد.
آخرین اخبار