سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سین جیم ورزشی شماره 8؛

فرار ازمرگ در ارتفاع 6 هزار متری و آرامش در بهشت زهرا و ماجرای دوستی با پروفسوری از مریلند

شاید اگر لحن ارام صدایش را گوش کنید باور نداشته باشید که سمت‌های جهانی‌اش را در عین خودمونی بودن و خاکی بودن باید در یکی دو صفحه جا داد تا از قلم نیفته.

به گزارش گروه ورزش باشگاه خبرنگاران،  مرد دوست داشتنی که توی ورزش ایران و جهان همه ازش به خوبی یاد می کنندو هنوز کسی پیدا نشده که حتی ذره ای رنجش از دکتر محبوب ورزش داشته باشه.

رئیس سابق فدراسیون پزشکی، ورزشی از زندگی و ورود خود به عرصه پزشکی – ورزشی   این روزها وکه در مجامع بین المللیواسه خودش و ایران یک افتخار محسوب میشه و به نوعی یک اعتبار برای ورزش ایرانه در یک گپ خودمونی روی صندلی سین جیم ما نشست اما طبابت نکرد و فقط با آرامش زندگیش و مرور کرد.


سین: از خودتون بگید؟
جیم: من لطف علی پور کاظمی متولد آذر سال 1341 در رامسر هستم.

سین: تعداد فرزندان خانواده و اینکه چندمین فرزند خانواده هستید؟!
جیم: ما 6 فرزند هستیم که به طور کلی دو برادر و 4 خواهریم و من سومین فرزند خانواده هستم برادر من نیز دکترای شیلات دارد و رئیس انجمن جهانی شیلات ماهی خاویار نیز می‌باشد چهار خواهرم دبیر لیسانس هستند.

سین: چه سالی ازدواج کردید؟
جیم: 17 بهمن 1382 ازدواج کردم و 12 سال با همسرم زندگی و در حال حاض ردو فرزند پسر به نام‌های آریا ده ماهه و آرین 4 ساله دارم با همسر در تنکابن آشنا شدم و باید بگویم همسر من با دختر دائیم همسایه بود و نکته قابل توجه اینکه وی استادیار ژنتیک تنکابن نیز به حساب می‌آمد و من هم به تازگی از آمریکا به ایران آمده بودم و خانواده‌ام تمایل زیادی به ازدواج با وی داشتند روز اولی که همسرم رو دیدم دقیقا 45 روز بعد در هتل رامسر مراسم ازدواج را برگزار کردیم دوست دارم یکی از پسرهایم دکتر شود و دیگری در رشته هنر به فعالیت بپردازد.

سین: شیطنت‌های کودکی؟
جیم: دوران مدرسه زمانی که صبح‌ها می‌خواستیم به کلاس  برویم می‌بایست تیرهای سفید دور گردن و هم چنین دستمال سفید رنگی را پشت دستهای خود قرار می دادیم و به ناظم مدرسه نشان می دادیم من یادم می آید که دستمال سفیدا رنگ را همراه نداشتم و دوستم دستمال خود را به من داد و وی در صف دیگری قرار داشت و قرار گذاشتیم که زمانی که ناظم مرا بازدید کرد من دستمال را به دوستم برگردانم اما دستمال سفید را در دستانم مچاله و مشت کردم که گویا ناظم که دوست پدرم هم بود این صحنه را دید و به شدت ناراحت شد اما وی با عصبانیت از من گذشت کرد.

سین : غذای مورد علاقه؟!
جیم: کباب ترش، قورمه سبزی، باقلاقاتوق، ماهی سفید
سین  : اهل مطالعه هستید؟!
جیم: بله 20 جلد کتاب نوشته‌ام و هیئت پژوهشی و تحقیقی، پزشکی، قلبی و عروقی اجتماعی در رابطه با ایذر و اعتیاد مطالبی را منتشر کردم و باید بگویم از این 20 کتاب 19 تای آن مربوط به طب و یکی است که اسم کتاب شهرم دریای سبز است و در آن غزل، قصیده، ترانه‌های شمالی تالیف شده و به زبان رامسری نوشته‌ام.

سین: از چه چیزی در زندگی بدتون می‌آید؟
جیم:  دو مورد را همیشه سر لوحه زندگی خود قرار داده یکی اینکه به هر چیزی که دارم قانع باشم و هیچ موقع آرزوهای بلند پروازی را نداشته باشم و از طرف دیگر بابت تمام داشته‌هایم شکر گذار خدا بودم و اصولا در مقایسه با فردی که معلول یا فقیر است خدا را سپاس گفتم و در حال حاضر از جایگاه و شرایط مالی خودم رضایت دارم پدرم یکی از تاجران مرکبات بود و باغ های زیادی نیز داشت و من به همراه برادرانم که دکتری شیلات داشت در کارهای کشاورزی در طول دوران ابتدایی، راهنمایی، دبیرستانی و حتی پشت کنکور به پدرمان در زمینه کشاورزی کمک می کردیم و علاقه زیادی به گل  باغ داشتیم.

سین: بهترین اسمی که دوست داری؟
 جیم: علی، محمد، آریا ، آرین و مریم اسامی هستند که بسیار دوست دارم
 
سین: اهل موسیقی هستید یا نه؟!
جیم: اهل موسیقی هستم ولی نمی توانم بنوازم اما در آینده برنامه دارم که این کار را انجام دهم.

 سین: از چه چیزی خوشتون میاد
جیم: از سلامت زندگی خیلی خوشم میاد و مسائل تغذیه  و ورزش به پسرهایم توصیه می‌کنم و در حال حاضر علی رغم اینکه پسر بزرگم عاشق فوتبال است اما ورزش شنا را در کل سال دنبال می کند و ترم شانزده زبان انگلیسی را در اختیار دارد و به خوبی با من انگلیسی صحبت می کند مدت چهار سال در آمریکا بودم و در زمینه های مختلفی از جمله اکو قلب، تست ورزش دوره های متعددی دیده ام و سال 2001 میلادی به ایران آمدم و به مدت ده سال در رامسر مطب داشتم هم چنین معاون دانشگاه و رئیس سازمان نظام پزشکی نیز بودم از من هشت سالگی با پدر مرحومم به کوهنوردی رفتم و باید بگویم که پدرم به کوهنوردی علاقه زیادی داشت و بیشتر اوقات خود رادر کوههای شمالی سپری می کردم قله سماموس 3700 متری را در سن هشت سالگی فتح کردم و در سن 20 تا 30 سالگی تمامی قله های ایران را فتح کردم14 بار قلعه دماوند و قله هیمالیا را فتح کردم در هیمالیا به سه قله صعود کردم که در سال 1388 قله یخی آیلندپیک در جنب اورست را توانستم فتح کنم که 400 متر پایانی آن  تا ماریخ بود و بعد از آن به قله کلیمانجارو رفتم و از طرفی دیگر بزرگترین قله های ترکیه، آذربایجان ، ارمنستان و چند قله در آمریکا را نیز فتح کردم در حال حاضر با پسرم تا ایستگاه 5 با تله کابین می روم و بعد از آن به  همراه وی به کوهنوردی پرداخته و پیاده  می روم.

 سین: بهترین خاطره ورزشی در تمام دوران کدام است؟
جیم: زمانی که به قله آیلندپیک صعود کردم و بسیاری از قلل مرتفع اورست را در اطراف خود دیدم یک احساس غرور ملی به من دست داد باعث شد که من شاداب تر از همیشه باشم و با توجه به اینکه دمای هوا در آنجا 65- بود ولی یک احساس گرمای موفقیت را در صعود حس می کردم از طرفی دیگر در همان سال در بازی های آسیایی اینچئون کره جنوبی سال 93 به عنوان چهره ماندگار پزشکی ورزشی قاره آسیا انتخاب شدم و به نام جام هیروشیما آقای توماس باخ رئیس کمیته بین المللی المپیک و همچنین شیخ احمد رئیس شورای المپیک آسیا جوائز  و لوح تقدیری را به من اهدا نمودند.

سین: بدترین خاطره ورزشی؟

جیم: در مسابقات دو و میدانی قهرمانی کشور و مسابقات متعدد در سالهای 60 تا 64 مدالهای متعددی را در رشته 800 متر، 1500 و 3000 متر داشتیم و در انتخابی بازی های آسیایی دو میدانی کویت به عنوان نفر دوم در استادیوم آزادی انتخاب شدم در 1500 متر در حالی که فقط نفر اول اعزام شده بود این مسئله خاطره سنگینی برای من بود چون ماههای زیادی را برای حضوردر این مسابقات تمرین کرده بودم.

سین:بزرگترین تجربه زندگی؟

 جیم: راستگویی و سالم زندگی کردن از بزرگترین تجربیات زندگی من است و یکی از زیباترین صحنه هایی که مرا بسیار خوشحال کرد و بدنم از خوشحالی می لرزید رفتن به حج تمتع بود و زمانی که وارد صحن خانه خدا شدم ناگهان گریه شوق مرا فرا گرفت و آرزوهای خود را از خداوند خواستار شدم.

سین: بدترین و بهترین هدیه ای که دریافت کرده بودید چی بوده است؟

جیم: بهترین هدیه من جایزه آسیایی هیروشیما بود که بسیار برایم ارزشمند به حساب می آید و از طرفی دیگر 4 سال آینده به عنوان چهره ملی و ماندگار قاره آسیا محسوب می شوم و بدترین هدیه ایم زمانی بود که در سن 18 سالگی در مسابقه دوو میدانی در مازندران شرکت کردم و علی رغم موفقیتی که کسب کردم اما گفتن جایزه را بعد ارسال می کنند که متاسفانه این کار را نکردند.

سین: اگر قرار باشه در زندگی به عقب برگردید چه کارهایی رو انجام نمیدی یا چه کارهایی رو بهتر انجام میدی؟

جیم: اگر به زمان عقب برگردم دوست دارم که به جزئیات علوم پزشکی بیشتر بپردازم و تحقیقات زیادی را در یک رشته خاص ادامه بدهم و در آن رشته تا کشف یک مورد خاص آن دوره را بگذرانم.

سین: تا حالا شده دل کسی را بسوزونید؟

 جیم: در مجموع خداوند متعادل خصلاتی را قرار داده که همیشه احساس رحم و مهربانی و گذشت در وجودم حس می شود و شاید ضربه های زیادی در زندگی بوده که از ترحم و مهربانی من سوء استفاده کرده باشم ولی یقینا دل مردم را در مسیر زندگی سوزانده ام اما مورد خاص و برجسته ای را حضور ذهن ندارم.

سین: تا حالا کسی دلتون رو سوزونده؟

جیم: تنها موردی که دلم را سوزاند انتخابات فعلی فدراسیون پزشکی و ورزش است و علی رغم موفقیت های شایانی که فدراسیون درسطح داخلی و بین المللی داشته پس از یازده ماه که از ثبت نام کاندیدا می گذرد هنوز در بلاتکلیفی در انتخابات مواجه هستیم و تمامی روسای فدراسیون ها و مدیران ورزش در این خصوص با من تماس می گیرند و سوالشان این است که چرا این قدر در بلاتکلیفی هستید و پاسخ دادن به این دوستان ورزشی برای من بسیار مشکل است.

سین: بهترین خصوصیت اخلاقی شما؟

جیم: فکر می کنم روابط عمومی قوی و داشتن دوستانی متعدد در حوزه پزشکی، ورزشی و دنیای شعر و شاعری و خانوادگی و شاید صدها دوست خانوادگی را در طی سالهای گذشته تجربه کردم و خوشبختانه ارتباط خانوادگی من همچنان ادامه دارد.

سین: بدترین خصوصیت اخلاقی از دید شما؟

جیم: بطور معمول اگر بدون دلیل منطقی توسط فردی مورد توهین یا اذیت قرار بگیرم و برایم ثابت شود که این فرد عملا با سوء نیست مرا دچار مشکل در زندگی کرده شاید اقدام عملی خاصی انجام ندهد ولی یک تنفر خاصی از فرد در درونم ایجاد می شود و هر چند با گذشت زمان این مسئله بهبود می یابد ولی برای مدت کوتاهی سعی می کنم واکنش منفی نشان ندهم.

سین: خاطره انگیزترین سفری که رفته‌اید کجا بوده است؟

جیم: سفر حج، خانه خدا،‌مسجد پیامبر، غارحرا و سایر سفرهای مذهبی همانند سوریه و مشهد برای من خاطره انگیزترین و رضایت بخش ترین بوده است دومین سفر که برای من رضایت بخش بود صعود به قله کلیمانجارو در آفریقا بود حیات وش طبیعی آنجا و خاطراتی که در جنگل کلیمانجارو داشتم، حیوانات و انسانهای دست نخورده ای که زندگی کهن را در عصر معاصر سپری می کردند به چشم می دیدم.

سین: از پدر مادرتون کتک خوردین؟

جیم: مادرم که بسیار مهربان بوده وقتی در طول زندگی رفتار تندی با من نداشته است و ندارد ولی چند بار از مرحوم پدرم پس گردنی خوردم و مربوط به دوران ابتدایی و راهنمایی میشه کم هم درس می خوندم و هم کشاورزی می کردم که با شیطنت کودکانه کتک خوردم یک بار در حیاط منزل عموم یک کابل برق بود که من  بالای دکل رفته بودم و شانس آوردم که دکل به سیم برق وصل نبود که پدرم متوجه شد و به من پس گردنی زد.

سین: از مدرسه قرار کردید؟

جیم: خیر از مدرسه فرار نکردم قانونمند و تابع مقررات مدرسه بودم و تا سوم راهنمایی درس من در حد متوسط بود ولی از اول دبیرستان تا دیپلم جزء شاگردان اول کلاس بودم و همزمان با پیروزی انقلاب دیپلم را گرفتم یکی از خاطرات خوب من این بود که نماینده کلاس و مدرسه در سطح شهر بودم و در آن روزها تظاهرات زیاد صورت می‌گرفت و تا یک شبنم می‌زد همه می‌گفتند: مدرسه تعطیل است، بطور کلی در شمال بارندگی زیاد بود و بچه‌ها به بهانه تظاهرات مدرسه را تعطیل می‌کردند و معتقدم در شمال شش روز از هفته بارون میاد و یه روز هم چیکه می‌کنه.
 
معلماتون شما را تنبیه کردن؟
- خوشبختانه در دوران دبیرستان با دبیران خوب بودیم و روزهای پنج‌شنبه و جمعه با سه تن از دبیران به شکار می‌رفتیم و یکی دیگر از تفریحاتمان ماهی‌گیری بود و هر دو ماه یکبار گردش علمی داخل جنگل‌های کنار دریا داشتیم در دانشگاه نیز ارتباط دوستانه‌ای داشتیم ولی مباحث علمی و تخصصی بیشتر مطرح می‌شد در آمریکا پروفسور اوهارلهی استاد قلب دانشگاه مریلند بود و اولین پروفسوری بود که روی دریچه‌های میترال قلب کار تحقیقاتی انجام می‌داد دوست خانوادگی من بود بالاترین مقام طبی وزارت بهداشت مریلند هم بود.
 
از دید شما بهترین کار خیر کدام است؟ 
بهترین کار میز این است که در طی شبانه روز آدم نیت خیر داشته باشد از سوار شدن در اتوبوس یا تاکسی و رعایت حقوق افراد جامعه و کمک به افراد نیازمندی که به ویژه جزو اقشار کم‌درآمد جامعه هستند ما 4 سال در تهران مطب داشتیم شاید از هیچ بیماری ویزیت نگرفتم، زیرا بیشتر مریض‌های من ورزشکار، خانواد‌ه‌های آنها و یا کارمندان حوزه ورزش بودند ولی در رامسر که ده سال طبابت می‌کردم روزانه حدود 15 درصد از بیماران رایگان بودند یعنی از 33 هزار پرونده پزشکی 3 هزار تای آن در طول این ده سال رایگان بودند.
یک روز منشی من آمد و گفت: امروز خیلی رایگان بود و ناراحت بود و به وی گفتم این مسئله من را خوشحال می‌کند من اگر به سال 58 برگردم دوباره طبابت می‌کنم و رشته‌ای که خیلی دوست داشتم رو ادامه می‌دادم که طبابت و زمین‌شناسی بود و یک ترم هم زمین‌شناسی خوندم و فیلم‌های گرانبهایی در خونه دارم سنگ و و فسیل‌های گرانقیمتی از جمله ژوراسیک و مزوزو نیز که قدمت آنها به چند صد میلیون سال قبل می‌رسد فسیل ماهی، انواع صدف‌های دریایی، سرخس‌ها گیاهان دریایی که در اتفاعات بالای 4000 متر هستند رو در منزل دارم.
 
تا به حال برای کسی پارتی بازی کردید؟
البته در ایران پارتی بازی یه امر معمولی و عادی است و در واقع بخشی از زندگی ما، مدیران در حوزه های مختلف را به این مسئله اختصاص داده است شده کسی را به جاهای مختلف معرفی کردیم یا خودمان توسط کسی دیگه معرفی شده ایم خوشبختانه یا متأسفانه این امر نهادینه شده است.
 
لابی یعنی چه؟ 
در واقع اگر بخش مثبت باشد بسیار ارزشمند است و می‌تواند برای فرد یا گروهی از جامعه سودمند است مثلا لابی کنیم که گروهی از دوستان دوران مدرسه یا دانشگاه را دور هم جمع کنیم و هر فصلی یکبار با هم باشیم و در یک رستوران همدیگر را ببینیم و این یکی از لابی‌هاست یه لابی دیگه‌ای که داریم که اگر لابی سبب شود در انتخابات یا مسائل شخصی تخریب یک فرد یا گروهی منجر شود من از این موضوع متنفرم.
 
فساد در ورزش وجود دارد؟
فساد در ورزش وجود دارد به ویژه در ورزش‌هایی مثل فوتبال که پرطرفدارترین ورزش‌ها در جهان هستند و در حوزه اقتصادی یقیناً افراد منحرف وارد فساد خواهند شد و بخشی از اقدامات این حوزه به فساد گرایش پیدا می‌کند ولی در سایر رشته‌ها به ویژه در رشته‌های کشتی، رزمی و وزنه‌برداری و سایر رشته‌های مشابه فساد به ندرت مشاهده می‌شود شاید تخلفاتی در حوزه دوپینگ یا استفاده از مکمل‌های ورزشی غیرمجاز در باشگاه‌های پرورش اندام مشاهده گردد که جای تأسف دارد.
 
تا حالا شده جای ورزشکار دیگه‌ای باشین؟
جایگاه خودم را دوست دارم و از تعدادی ورزشکار بیشتر خوشم می‌آد و ارتباط دوستانه و خانوادگی با احسان روزبهانی، بهراد سلیمی، حمید سوریان، رضا یزدانی معتمد، قیچی‌ساز، که سیزده قله بالای 8000 متر جهان را فتح کرده بود، دارم.
 
تا حالا شده یه اتفاقی تو زندگی تون بیفته که معجزه خدا رو حس کنید.
بله – در واقع در صعود کوهنوردی که یکی از قلل هیمالیا از ارتفاع 6100 متری پایم به سنگ گیر کرد و حدود 30 متر به سمت دره سقوط کردم و در این مسیر همواره با فریاد خداوند، امام حسین (ع)، مولا علی و ابوالفضل را صدا می‌کردم در واقع با تمام وجود فریاد می‌کشیدم چرا که اگر یک متر پایین‌تر می‌آمدم به پرتگاه بزرگ سقوط می‌کردم و خدا را شکر 20 سانتی‌متر مانده به پرتگاه متوقف شدم.
 
چقدر به بهشت‌زهار میرید یا به مزار از دست رفته‌هاتون میرید؟
اعتقاد زیادی به رفتن به مزار عزیزان از دست رفته و شهدا دارم و علاقه دارم هر فرصتی که پیش می‌آید به بهشت زهرا (س) بروم و یک احساس آرامش و بطور معمول همراه با اشک و گریه در من بروز می‌کند و از طرفی دیگر در تلویزیون فیلم و برنامه‌ خاصی که گذاشته می‌شود به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرم.
 
وقتی به زیارت اهل قبور میرید چه حسی دارید؟
احساس می‌کنم روح و روانم با آنهاست و خاطرات آنها را مرور می‌کنم و حس می‌کنم که این افراد زنده هستند و ناخودآگاه به گریه می‌افتم به ویژه در آرامگاه شهدای گمنام بیش از حد تحت تأثیر قرار می‌گیرم.
 
تو زندگیتون چیزی کم و کسر ندارین؟
خوشبختانه چون انتظارت بلند پروازانه در زندگی ندارم هرگز احساس کمبود واقعی، مادیات زندگی مرا تحت تأثیر قرار نداده و همواره احساس رضایت و شکرگذاری می‌کنم.
 
تا حالا دروغ گفتین؟
دروغ‌ به معنای واقعی تاکنون نگفته‌ام و شاید دروغ‌های دوران مدرسه و کودکی و بطور معمول دروغ‌های کوچک مصلحتی برای سرگرم کردن فرزندانم گفته باشم.
 
خواسته شما از مسئولین چی‌است؟ 
با توجه به حوزه فعلی‌ام خواسته من از مسئولین این است که در این شرایط انتخابات فدراسیون پزشکی – ورزشی را زودتر برگزار کنند تا دمکراسی و سلامت ورزش برقرار باشد و خواسته‌ام این است در ورزش همگانی حمایت‌های مالی و معنوی و تبلیغات بیشتری به عمل آید تا کل مردم جامعه ورزش همگانی را در صدد برنامه‌ریزی روزمره خود قرار دهند چرا که جامعه موفق جامعه‌ای است که دارای سلامت جسم و روان باشد.
 
آیا دیداری با امام خمینی (ره) داشته‌اید؟
دیداری با امام راحل (ره) نداشته‌ام سال سوم دانشجوی پزشکی بودم که به صورت داوطلب به جبهه کردستان از طریق هلال احمر اعزام شدیم که در آن جا به تیپ 75 ظفر وابسته به سپاه پاسداران ملحق شدیم و از آنجا به بیمارستان الله‌اکبر و بعد از آن به منطقه مرزی دیزلی کردستان منتقل و به عنوان پزشک یار همکاری خود را شروع کردیم، قبل از اعزام قرار بود تیم اعزامی به جماران برویم و با امام (ره) دیدار داشته باشیم که متأسفانه این دیدار صورت نگرفت و لغو شد.
 
یکی از خاطرات دوران مدرسه را بگید؟
امام که به ایران آمد ما در رامسر حضور داشتیم و جنبش‌ خاصی در میان همکلاسی‌هایم برقرار شد و بطور کلی طبع شهر را دایر کردیم و اشعار انقلابی مربوط به ورود حضرت امام خمینی (ره) را سر می‌دادیم.
 
آخرین کتاب شما در چه موضوعی بوده است؟
کتاب گیاه درمانی طب سنتی و مدرن که این کتاب بطور مشترک با خانم دکتر رقیه رازقی همسرم تألیف شده است و به تازگی از چاپ بیرون آمده است.
 

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.