
پس از زندانی شدن یوسف، دو جوان که همراه یوسف به زندان آمده اند هر یک خوابی دیده اند که
تعبیر آن را از یوسف می طلبند. یوسف هم بر آن می شود که در آغاز درسی و تعلیمی به یاران خویش بدهد
آنگاه به تعبیر خواب پردازد.
در ادب پارسی اشارات بسیاری به واقعه زندانی شدن یوسف شده است که بیشتر در جهت بهره گیری اخلاقی و عرفانی است:
مرد، به زندان، شرف آرد به دست یوسف ازین روی به زندان نشست
نظامی، مخزن الاسرار
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
سعدی
اگر در زندان این عالم ما در مصاحبت زیبایی و خوبی که دو روی یک سکه اند باشیم همه عمر در عشرت خواهیم بود.
چو آن دل زنده در زندان درآمد به جسم مرده گویی جان درآمد
در آن محنت سرا افتاد جوشی
برآمد زان گرفتاران خروشی
شدند از مقدمِ آن شاه خوبان
همه زنجیریان زنجیرکوبان
بلی هر جا رسد حورا سرشتی اگر
دوزخ بود، گردد بهشتی
تعبیرات جامی از ورود یوسف به زندان و شور و شادی زندانیان خاطر اصحاب ذوق را می شوراند.
زلیخا در آغاز برای رهیدن از غوغای عوام به زندانی شدن یوسف رضایت داد اما اندکی که شعله های فراق سر برکشید و چنان آتشی از حسرت در دلش افروخت که خرمن صبر و شکیبایی را به آتش کشید.
زلیخا مرد ازین حسرت که یوسف گشت زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
سعدی