روزشمار عاشورا(شب عاشورا)؛

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...

در شب عاشورا همين كه اوضاع به آن حالت درآمد حسين عليه السلام اصحاب را جمع كرد. امام سجاد عليه السلام فرمود: من نزديك رفتم ببينم پدرم چه مى گويد و آنها چه مى گويند. گوش كردم، ديدم پدرم آغاز كرد...

در شب عاشورا همين كه اوضاع به آن حالت درآمد حسين عليه السلام اصحاب را جمع كرد. امام سجاد عليه السلام فرمود: من نزديك رفتم ببينم پدرم چه مى گويد و آنها چه مى گويند. گوش كردم، ديدم پدرم آغاز كرد:

اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء اللهم انى احمدك على ان كرمننا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا فى الدين فاجعلنا لك من الشاكرين، اما بعد فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر ولا اوصل م ن اهل بيتى فجزاكم الله جميعا عنى خيرا. الا و انى لا ظن يومنا من هولا الاعداء غدا و انى قد اذنت لكم جميعا فانطلقوا فى حل ليس عليكم منى ذمام. هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا و لياخذ كل رجل منك بيد رجل من اهل بيتى فجزاكم الله جميعا ثم تفرقوا فى البلاد فى سوادكم و مدائنكم حتى يفرج الله فان القوم يطلبوننى و لو اصابونى لهوا عن طلب غيرى

خدا را ثنا مى گويم به بهترين ثناها، و در همه حال، چه در سختى و چه در درستى، چه در راحتى و چه در بلا او را سپاس مى گويم و شكر مى كنم خدايا، تو را حمد مى كنم بر اين نعمت عظما كه ما را به نبوت گرامى داشتى و خاندان ما را خاندان نبوت قرار دادى، علم قرآن را به ما تعليم دادى كه حقيقت و روح تعليم را مى دانم.



بعد فرمود: يارانى نيك تر و با وفاتر از ياران خودم و اهل بيتى فاضل تر و با مراعات تر از اهل بيت خودم سراغ ندارم. سپس رو كرد به اصحاب و برادران و عموزادگان و همه مردان مجاهدى كه آن جا بودند و فرمود: اين گروه متعرض كسى ديگر غير از من نخواهند شد. همه شما از طرف من آزاديد، از تاريكى شب استفاده كنيد و به هر جا كه مى خواهيد برويد. فقط هر كدام از شما دست يكى از خاندان (85) مرا كه به تنهايى نمى توانند بروند بگيرد و با خود ببرد.

استغنا و بلند نظرى را ببينيد، هيچ اضهار وحشت و ترسى نمى كند، از احدى استمداد نمى كند، خود را به غير از خدا به احدى محتاج نمى بيند.

امام حسين عليه السلام اهل تعارف نبود، واقعا همه آنها را از طرف شخص  خودش مرخص كرد و آزاد گذاشت. مى خواست هيچ گونه خجالت و رو در بايستى در كار نباشد، همان طور كه مواقع ديگر نيز همين اظهارات را به بعضى از اصحاب يا نزديكان خود فرمود. از آن طرف يارانش هم نشان دادند كه واقعا و حقيقتا فداكار و از خود گذشته اند.

گاهى ممكن است يك فداكاريهاى بزرگ بشود، اما به دنبال يك ضرورت و اجبارى، نشير داستان معروف طارق بن زياد. همين كه افراد خود را از دريا عبور داد و وارد اسپانيا شد كشتى ها را آتش زد و از آذوقه جز مختصرى باقى نگذاشت. آنگاه خطاب به جميعت كرد و گفت: دشمن در جلو شما و دريا در پشت سر شماست از خواركى و مايه معيشت هم جز مقدار كمى در دست نداريد، روزى شما در دست دشمن است كه با شجاعت و دلاورى و جوانمردى مى توانيد از چنگ آنها بيرون بياوريد.

اگر برگرديد دريا كام خود را براى بلعيدن شما باز كرده است و اگر جلو برويد دشمن در برابر شماست و اگر به همين حال باقى بمانيد گرسنگى شما را از پا در مى آورد. مردم را به جهاد و مبارزه تحريض كرد، آنها هم مردانه جنگيدند و پيش بردند. ولى براى اصحاب سيدالشهدا چنين اجبارى به وجود نيامد، مى توانستند از آن مهلكه جان به سلامت ببرند. حتى امام حسين عليه السلام سر مبارك خود را پايين انداخت كه آنها خجالت نكشند و ماخوذ به حيا نشوند. ثابت و پابرجا ماندند، همه هم صدا و هم آواز شدند و گفتند: آيا ما چنين كارى كنيم و تو را تنها بگذاريم؟ تو را در چنگال دشمن بگذاريم و خودمان براى زندگى برويم. به خدا كه چنين چيزى امكان ندارد. اول كسى كه اين سخنان را جواب ابا عبدالله گفت، برادر رشيدش ابوالفضل العباس بود و بعد از او ديگران هر كدام جمله اى نظير همين گفتند.



گفتگوى امام حسين عليه السلام با اهل بيت و اصحاب خود
امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: شب عاشورا پدرم خطبه خواند و خطاب به اصحاب خود فرمود: اين مردم فقط مرا مى خواهند، اكنون كه سياهى شب همه جا را فرا گرفته است برويد. هر يك از شما دست يكى از اهل بيت مرا بگيرد و با خود ببرد.

پاسخ اهل بيت امام حسين عليه السلام
چون امام عليه السلام سخن به اين جا رسانيد، فرزندان و برادران و برادر زادگان و پسران عبدالله آغاز سخن كردند و گفتند: لا و الله ما بدين كار گردن ننهيم و بعد از تو زندگى نخواهيم.
لا ارنا الله ذلك ابدا
خداوند هرگز ما را به دين ناستوده كردار ديدار نكند.

نخست عباس بن على ابيطالب عليه السلام آغاز سخن كرد.
امام حسين عليه السلام فرمود: اى فرزندان عقيل، قتل مسلم توانايى صبر و شكيبايى را از شما برتافت، بر اين مصيبت فزونى نجوييد، من شما را رخصت دادم كه از اين بلاى ناگوار كناره گيرى كنيد. عرض كردند: سبحان الله، مردم با ما چه گويند و ما چه پاسخ دهيم كه گوييم سيد خود را و مولاى خود را و پسر عم خود را در ميان دشمن گذاشتيم. لا والله، ما بيزار از چنين كردارى هستيم، جان و مال و اهل و عيال را در راه تو فدا مى كنيم و در ركاب تو با دشمنان تو مى جنگيم خدا نياورد آن زندگانى را كه بعد از تو خواهيم كرد.



پاسخ اصحاب به امام حسين عليه السلام
در اين هنگام مسلم به عوسجه برخاست و عرض كرد: يابن رسول الله، آيا ما آن كس باشيم كه دست از تو برداريم؟ پس به كدام حجت در نزد حق تعالى اداى حق تو را عذر بخواهيم. لا والله، من از خدمت شما جدا نشوم تا نيزه خود را در سينه دشمنان فرو ببريم و تا دسته شمشير در دست من باشد اندام دشمنان را مضروب سازم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ايشان محاربه كنم
به خدا سوگند، كه ما دست از يارى تو بر نمى داريم، تا خداوند بداند كه تا حرمت پيغمبر صلى الله عليه و آله را در حق تو رعايت كرديم به خدا سوگند كه من در مقام يارى تو در مرتبه اى هستم كه اگر بدانم كشته مى شوم آنگاه مرا زنده كنند و بكشند و بسوزانند و خاكسرت مرا بر باد دهند و اين كردار را هفتاد بار با من به جاى آوردند هرگز از تو جدا نخواهم شد كه گاهى مرگ را در خدمت تو ملاقات كنم. چگونه اين خدمت را به انجام نرسانم و حال آن كه يك شهادت بيش نيست و پس از آن كرامت جاودانه و سعادت ابدى است.

پس زهير بن قين برخاست و عرضه داشت: به خدا سوگند، من دوست دارم كه كشته شوم آنگاه زنده گردم، پس كشته شوم تا هزار مرتبه مرا بكشند و زنده شوم و در ازاى آن خداى بزرگ دور گرداند شهادت را از جان تو و جوانان تو. هر يك از اصحاب آن جناب بدين منوال شبيه به يكديگر با آن حضرت سخن مى گفتند و زبان حال هر يك از ايشان اين بود:
شاها من ار به عرش رسانم سرير فصل
مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر
اين مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم
از شوق رخت هر كه پرش سوختنى نيست
پروانه صفت محفلش افروختنى نيست
گرد آمده از نيستى اين مزرعه را برگ
اى برق مزن خرمن ما سوختنى نيست
در طوف حريمش زفنا جامه احرام
كرديم كه اين جامه بن تن دوختنى نيست
در مدرسه آموخته اى گرچه بسى علم
در ميكده علمى است كه آموختنى نيست
خود را چه فروشى به دگر كس به خود اى دل
بفروش اگر چند كه بفروختنى نيست
گويند كه در خانه دل هست چراغى
افروخته كاندر حرم افروختنى نيست

شب عاشورا
امشب شب وصال است روز فراق فرداست
در پرده حجازى شور عراق فرداست
امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه
يا آنكه ليله البدر روز محاق فرداست
امشب ز لاله رويان فرخنده لاله زاى است
رخساره اى چون شمع در احتراق فرداست
امشب نواى تسبيح از شش جهت بلند است
فرياد واحسينا تا نه رواق فرداست
امشب به نور توحيد خرگاه شاه روشن
در خيمه آتش كفر دود نفاق فرداست
امشب ز روى اكبر قرص قمر هويداست
آسيب انشقاق از تيغ شقاق فرداست
امشب شكفته اصغر چون گل به روى مادر
پيكان و آن گلو را بوس و عناق فرداست
امشب خوش است و خرم شمشاد قد قاسم
رفتن به حجله گور با طمطراق فرداست
امشب نهاده بيمار سر روى بالش ناز
گردن به حلقه غل پا در وثاق فرداست
امشب به روى ساقى آزادگان گشاده
بند گران دشمن بر دست و ساق فرداست
امشب نشسته مولا بر رفرف عبادت
پيمودن ره عشق روى براق فرداست
امشب شب عروج است تا بزم قاب و قوسين
هنگام رزم و پيكار يوم السباق فرداست
امشب شه شهيدان آماده رحيل است
ديدار روى جانان يوم التلاق فرداست
امشب بگو به بانو يك ساعتى بيارام
هنگامه بلا خيز مالايطاق فرداست
امشب قرين يارى از چيست بى قرارى
دل گر شود ز طاقت يكباره طاق فرداست.
ديوان كمپانى

آخر روز نهم ماه محرم آخرين تكليف (يا بيعت يا جنگ) از سوى دشمن به امام رسيد و آن حضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم براى جنگ فردا شد.

برگرفته از کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع)

 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.