شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
فیلسوفی را اسیر گرفتند و او را برای فروش به شهری بردند. مردی خواست او را بخرد. از برده فروش پرسید: به چه دردی می خورد؟ برده فروش گفت: فقط به درد آزاد کردن!