شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
مردی را سرزنش کردند که با سلاحی کامل چگونه مغلوب دشمن شدی؟ گفت: هر دو دستم گیر بود. گفتند: چگونه؟ گفت: یک دستم سپر بود و یک دستم شمشیر؛ پس با دندان هایم بجنگم؟ «داستان های امثال - ذوالفقاری»