علایق میان پیامبر اکرم و حضرت زهرا(س) به روایت شهید مطهری؛

شما چطور دلتان حاضر شد خاک بریزد بر قبر پیغمبر؟!/علایق میان پیامبر اکرم(ص) و زهرا(س) را باید "عشق" نامید

علایق میان پیامبر اکرم(ص) و زهرا(س) واقعاً در حدی بود که باید آن را «عشق»نامید. وقتی که پدرش به او خبر می‌دهدکه تو بعد از من سریعاً به من ملحق خواهی شد زهرا(س) خوشحال می‌شود،این همان حالت یک عاشق است.

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛ انتشارات صدرا به تازگی دو اثر از شهید مطهری(ره) به عنوان «خدا در زندگی انسان» و «خدا در اندیشه انسان» را منتشر کرده کرده است که در نمایشگاه کتاب امسال نیز ارائه می‌شود، این دو کتاب شامل سخنرانی‌های استاد مطهری(ره) در سال 1354 است.  

مطلبی که در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از کتاب «خدا در زندگی انسان» است:

وجود مقدس فاطمه زهرا(س) بعد از پدر بزرگوارش عمر زیادی نکرده است. اگر چه نقل‌ها و روایات مختلف است: چهل روز هفتاد و پنج روز، نود و پنج روز تا شش ماه هم گفته‌اند، ولی بیشتر هفتاد و و پنج روز و یا نود و پنج روز می‌گویند که این ایام در حساب هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) ایام فاطمیه است.

علائق میان پیغمبر خدا(ص) و دختر بزرگوارش فاطمه(س) از نظر معنوی بیش از حد علائق عادی یک پدر و دختر است. پیغمبر اکرم(ص) دخترهای دیگر هم داشت، گو این که آن‌ها از حضرت زهرا بزرگتر بودند و در زمان حیات خود پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند. پیغمبر(ص) پسر هم پیدا کرد: ابراهیم بن رسول‌ الله که در هجده ماهگی از دنیا رفت. ولی احدی حتی اهل تسنن آنچه را که درباره فاطمه(س) از پیغمبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند، هرگز نه درباره دخترهای دیگر و نه درباره آن فرزند هجده ماهه از پیغمبر نقل نکرده‌اند.

علایق میان پیامبر اکرم(ص) و زهرا(س) واقعاً در حدی بود که باید آن را «عشق» نامید. وقتی که پدرش به او خبر می‌دهد که تو بعد از من سریعاً به من ملحق خواهی شد زهرا(س) خوشحال می‌شود، این همان حالت یک عاشق است.

حتی دشمنان پیغمبر(ص) به حکیم بودن ایشان اعتراف دارند؛ یعنی پیغمبر هیچ کاری را حساب نشده نمی‌کرد و هیچ سخنی را حساب نشده نمی‌گفت. پیغمبر(ص) اهل اغراق مبالغه نبود، هر جمله‌ای که می‌گفت، به آخرین عکس‌العمل آن جمله توجه داشت؛ روی حساب می‌گفت و هر کاری که می‌کرد. اگر وقتی که زهرا(س) وارد بر پیغمبر(ص) می‌شد، پیغمبر او را مخصوصاً پهلوی خودش می‌نشاند، این صرفاً یک عاطفه نبود که چون خیلی دوستش داشت و لذت می‌برد این کار را می‌کرد، خیلی دوستش داشت و لذت هم می‌برد، ولی کار پیغمبر(ص) بالاتر از این بود که فقط به خاطر دوست داشتن باشد، یعنی حکمت هم در اینجا وجود داشت، یعنی درس بود، حساب بود، تعلیم بود. با این عملش می‌خواست مردم چیز بفهمند، لذا اگر دست دخترش را می‌بوسید و حتی سینه‌اش را می‌بوسید و می‌گفت من بوی بهشت از زهرا می‌شنوم، می‌خواست مردم از این کار مطلب بفهمند.

پیغمبر(ص) کسی نبود که میان بچه‌هایش از آن جهت که بچه او هستند تبعیض قائل بشود، همین طور که میان افراد عادی مسلمانان هم تبعیض قائل نمی‌شد، ولی فضیلت‌ها را هم نادیده نمی‌گرفت، خود مکتب اسلام هم چنین مکتبی است، اسلام مکتب تبعیض نیست ولی مکتب دیدن فضیلت‌ها هست، مکتب تبعیض نیست، ولی متقی را بر غیرمتقی ترجیح می‌دهد، عالم را بر جاهل ترجیح می‌دهد، مجاهد را بر غیرمجاهد ترجیح می‌دهد، فضیلت را ترجیح می‌دهد. پیغمبر(ص) در بچه‌هایش هم از آن جهت که بچه‌اش بودند، تبعیض قائل نبود، ولی فضیلت را بر غیرفضیلت ترجیح می‌داد، فوق‌العاده هم ترجیح می‌داد.

این بود که همه آشنایان و نزدیکان می‌دانستند که چه علایقی میان این پدر و دختر حکمفرماست و این علایق، طرفینی بود، واقعاً در حدی بود که باید آن را «عشق» نامید، برای زهرا(س) زندگی بعد از پیغمبر(ص) اصلاً معنی و مفهوم نمی‌توانست داشته باشد، وقتی که پدرش به او خبر می‌دهد که تو بعد از من سریعاً به من ملحق خواهی شد، زهرا(س) خوشحال می‌شود، لبخند می‌زند این همان حالت یک عاشق است.

پیغمبر(ص) که از دنیا رفت، وقتی که او را در خانه خودش دفن کردند گفتند که زهرا(س) را خبر نکنید، اگر پرسید پیغمبر(ص) را در کجا دفن کردید، محل قبر پیغمبر(ص) را به زهرا(س) نشان ندهید، برای اینکه ممکن است بیاید سر قبر پیغمبر(ص) و خیلی ناراحتی کند.

انس بن مالک خدمت زهرا(س) آمد، زهرا(س) از او سؤال کرد، فرمود: انس! پیغمبر را دفن کردید؟ بله! یا بنت رسول‌الله! فرمود: این چه دلی بود که شما داشتید؟! شما چطور دلتان حاضر شد خاک بریزد بر قبر پیغمبر؟! قبر پدرم کجاست؟ یا بنت رسول الله خواهش می‌کنیم این سؤال را از ما نفرمایید. ما می‌ترسیم نشان بدهیم شما بروید ناراحت بشوید. فرمود: خیال کرده‌اید شما می‌توانید قبر دوست را از دوستش مخفی کنید؟ نمی‌دانید که دوستی و عشق راهی دارد غیر از این راه‌های معمول؟ نوشته‌اند زهرا آمد و خاک‌ها را برمی‌داشت و می‌بویید تا رسید به آنجا که مدفن پیغمبر(ص) است. ناله‌اش بلند شو گفت: قبر پدرم پیغمبر(ص).

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.