ندانسته زن هشتم شوهرم شدم/ نمی‌توانم به چشمان پسر نوجوانم نگاه کنم

زمانی به خودم آمدم که دیگر آبرو و حیثیتم بر باد رفته و نمی توانم حتی به چشمان پسر نوجوانم نگاه کنم و...

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ زن جوان در حالی که دستبندهای آهنین قانون بر دستانش حلقه شده بود در تشریح ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: هنوز خوب و بد را به درستی تشخیص نمی دادم که به اصرار پدر و مادرم ازدواج کردم.

مادرم می گفت این جا شهر کوچکی است و برخی از مردم پشت سر ما حرف های نامربوطی می زنند. اگر در این سن و سال ازدواج نکنی وصله هایی مانند «دختر ترشیده»، «پیر دختر» و... را به تو می چسبانند.

این گونه بود که به اجبار با «مهرداد» ازدواج کردم در حالی که هیچ علاقه ای به او نداشتم. هنوز چند ماه بیشتر از مراسم ازدواجمان نگذشته بود که فهمیدم باردار هستم این در حالی بود که آزمایش های پزشکی نشان داد که همسرم به بیماری صعب العلاج سرطان مبتلا شده است.

اگر چه مهرداد همسر ایده آل من نبود اما با این وجود مردی خوش قلب و مهربان بود به همین خاطر هم سعی می کردم رضایت او را در زندگی جلب کنم به طوری که در طول چند سال بیماری، به تنهایی مراقبت و پرستاری از او را به عهده گرفتم.

پسرم وارد دهمین سال زندگی اش شده بود که مهرداد دار فانی را وداع گفت اما خانواده همسرم مرا مسبب مرگ او می دانستند و عنوان می کردند، مرگ فرزندشان به خاطر شوم و بدیمن بودن قدم من است و با این بهانه سعی می کردند فرزندم را از من جدا کنند در حالی که کار ما به دادگاه و قانون کشیده شده بود، با بخشیدن مهریه ام حضانت پسرم را به عهده گرفتم.

سپس به خاطر لجبازی با خانواده همسر مرحومم با مردی که هیچ شناختی از او نداشتم ازدواج کردم تا به آن ها ثابت کنم می توانم زندگی مستقلی داشته باشم و فرزندم را خودم بزرگ کنم ولی «فرزین» هم مردی خشن و عصیانگر بود به طوری که هر روز پسرم را به بهانه های واهی کتک می زد. تازه فهمیدم که من هشتمین همسر او هستم و 7 زن قبلی او به خاطر همین رفتارهایش از وی طلاق گرفته اند، اما بدتر از همه این رفتارهایش ماجرای ارتباط او با زنان غریبه بود.

او با بی شرمی و در حضور پسرم زن غریبه ای را به خانه می آورد و از من می خواست تا به عنوان میهمان از او پذیرایی کنم. وقتی فرزین حاضر نشد مرا طلاق بدهد من هم با اشتباهی بزرگتر دست به کار احمقانه ای زدم و با جوانی کوچکتر از خودم آشنا شدم. به او گفتم با همسرم مشکل دارم تا مرا برای گرفتن طلاق همراهی کند اما غافل از این بودم که فرزین متوجه ارتباط من و محمود شده بود و مرا تعقیب می کرد. هدف من این بود که فرزین نسبت به من دلسرد شود و با طلاق موافقت کند اما اشتباه می کردم. تا این که وقتی سوار خودروی محمود شده بودم فرزین به اتفاق مأموران انتظامی رسید و من دستگیر شدم. پسرم که این ماجرا را شنیده بود از شدت شرم به شهر دیگری رفته است .

منبع:رکنا
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
United States of America
ناشناس
۱۸:۳۸ ۲۹ تير ۱۳۹۵
چه آدمای بی شعوری پیدا میشه
آخرین اخبار