زندگی نامه شهید منصور حبی

گوشه‌ای از زندگی نامه شهید منصور حبی یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،حماسه دفاع مقدس روز به روز بالنده‌تر شد و جوانان ما چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن ایستادند. مقدس‌ترین و با ارزش‌ترین استقامت، دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بی‌نظیر ایران اسلامی است. شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است.
شهادت تکامل ایمان و نهایت خلوص قلب‌هاست. شهادت مردن تحمیلی نیست بلکه انتخاب آزادانه و آگاهانه و خلوت عاشق و معشوق است.

شما می‌توانید در ادامه شرح کوتاه زندگی شهید منصور حبی  یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس را بخوانید:

شهید منصور حبی در سال ۱۳۴۳ در روستای قبانکند از توابع شهرستان شاهین دژ در یک خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا کلاس سوم متوسطه ادامه داد و در تاریخ ۱۳۶۴/۹/۸ به افتخار شهادت نائل آمد.
الهی! چه زیباست ایام دوستان با تو. چه نیکوست معاملت ایشان در آرزوی دیدار تو. چه خوش است گفتگوی ایشان در راه جستجوی تو. چه پرشکوه است روزگار ایشان در سرکار تو.
شهید منصور حبی در بحبوحه و اوج گیری حرکت‌های میلیونی ملت شریف ایران علیه رژیم ستم‌شاهی به پخش اعلامیه‌ها و شرکت در مجامع سیاسی و دینی مبادرت می‌کرد تا اینکه با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در این راه خدمات قابل توجهی از خود نشان داد و لیاقت دیدار معشوق را شامل شد و عاقبت در منطقه کردستان در محور شهید بروجردی در درگیری با مزدوران اجنبی به فیض شهادت نائل آمد و به لقاءا... پیوست. پیکر پاک این شهید گرامی در زادگاهش با شکوه خاصی به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد

انتهای پیام/

بیوگرافی شهید منصور حبی 

برچسب ها: شهدا ، دفاع مقدس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Turkey
مرتضی حمدالهی
۲۳:۱۵ ۱۶ مرداد ۱۴۰۲
خیلی خوب یادمه. شش سال بیشتر نداشتم. منو خانواده ام برای شرکت در مراسم جشن حنابندان شهید منصور حبی حاضر شده بودیم و دقیقا وقتی میخواستیم به روستای محل سکونت و جشن این شهید بزرگوار که یه ساعت راه از خونه ما فاصله داشت راه بیوفتیم خبر شهادتش اومد.
چه غروب دلگیری بود. همه مهمانهایی که به جشن حنابندان دعوت شده بودند به مراسم ختم و تشیع جنازه داماد اومدند...
این شهید بزرگوار پسرعموی مادرم هستند...
خداوند روحش را شاد کرده و یادش همیشه گرامی...
آخرین اخبار