به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حسین سرآبادانی تفرشی پژوهشگر هسته عدالتپژوهی مرکز رشد طی یادداشتی نوشت: عدالت، فضیلت محوری در حوزه فردی و اجتماعی و در حوزه اخلاق فردی، تدبیر منزل و سیاست مدن است.
متفکر و مصلح اجتماعی معاصر؛ استاد شهید مرتضی مطهری با موضع انتقادیِ بدیع و کلگرایانه در تحلیل پدیده «سرمایهداری»، نگاه تحلیلی جدید به موضوع «ماشین» و فناوریهای نابرابرساز، و تأکید اصولی، نظاممند و ساختارگرا بر اصل عدالت اجتماعی در جامعه اسلامی، از نقشی بیبدیل در میراث فکری معاصر در موضوع عدالت اجتماعی برخوردار است؛ جایی که بارها از عدالت اجتماعی به عنوان علت محدثه و مبقیه انقلاب اسلامی یاد کرد و آنها را تنها مسیر پیش روی حکومت اسلامی در ایجاد ارتباط عاطفی و اعتماد میان مردم و دولت برمیشمارد.
یکی از مباحث مهم در مطالعات عدالت، تبیین ترابط و نسبت میان آنچه که در علم اخلاق به عنوان ملکه یا فضیلت عدالت خوانده میشود با اصل عدالت در ساحت حیات اجتماعی است. شهید مطهری که در آثار متعدد خود به بررسی مفهومی و واکاوی مدلولهای این مفهوم پرداخته است، در بیانی جامع پیرامون ابعاد گوناگون عدالت مینویسند:
«در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد، و مقیاس سلامت اجتماع است.
عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط مىشود، به نگرش انسان به هستى و آفرینش، شکل خاص مىدهد، و به عبارت دیگر، نوعى «جهانبینی» است، آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط مىشود، یک «مقیاس» و «معیار» قانونشناسى است، و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط بشمار آید، آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مىشود یک «شایستگی» است، آنجا که پاى اخلاق به میان مىآید، آرمانى انسانى است، و آنجا که به اجتماع کشیده مىشود یک «مسؤولیت» است». (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۱؛ ص۶۱)
ایشان با تقسیمبندی عدالت به عدالت تکوینی، عدالت تشریعی، عدل اخلاقی و عدالت اجتماعی، در مورد عدل اخلاقی مینویسد:
«قرآن، انسان اخلاقى را بهعنوان «صاحب عدل» نام مىبرد. عدالت، مادر همه فضائل اخلاقى است. عدالت را به معناى موزونیّت مجموع قواى انسان بهکار برده بود؛ یعنى براى هر قوهاى نسبت به قوه دیگر حقّى قائل شده و گفته است که عدالت عبارت است از اینکه هر قوهاى به آن حق و بهرهاى که دارد – نه کمتر و نه بیشتر – برسد.
آنوقت عدالت را صفت مجموع قوا گرفتهاند. ساحت اخلاق حاکم شدن عقل بر وجود انسانی است؛ یعنی عقل حظّ هر قوّه و استعدادى را بدون افراط و تفریط به او مىدهد و این نه به جهت حفظ زیبایی، بلکه به جهت پاسداشت حریت و آزادی عقل انسانی است و ازاینجهت عدالت نوعی مزاج عقلی است. اسلام طرفدار عدالت اخلاقی است که در آن فیلسوف مؤمن حاکم باشد».
اما به باور شهید مطهری، عدالت اجتماعی دارای جایگاه ممتاز در قرآن کریم است و بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است اعم از خانوادگى، سیاسى، قضائى، اجتماعى است.
در سالهای اخیر برخی [۱]از زیربنا بودن عدل اخلاقی برای عدالت اجتماعی یاد کردند. گذشته از مباحث مفهومی در مورد کلماتی، چون «تقدم»، «زیربنا» و … که گاه تبیین درست آنها موجب میشود، نزاع به اصطلاح لفظی شود، تبیین و تدقیق نسبت عدل اخلاقی با عدل اجتماعی از اهمیت برخوردار است.
اما دیدگاه شهید مطهری در این مورد چه بود؟ استاد شهید مطهری در آثار مختلفی نکاتی طرح کردند که به این پرسش میپردازد. در اینباره گزارههای زیر در اندیشه شهید مطهری قابل طرح است:
گزاره اول: پیوند عدالت و معنویت
به باور شهید مطهری، عدالت اجتماعی در منظر اسلامی بر پایه معنویت است:
«تفاوت عمده میان مکتب اسلام با سایر مکاتب در این جهت، این است که اسلام معنویت را پایه و اساس مىشمارد. ما در تاریخ نمونههاى فراوانى درباره این جهتگیرى رهبران اسلامى داریم که واقعا مایه مباهات ماست. حساسیتى که اسلام در زمینه عدالت اجتماعى و ترکیب آن با معنویت اسلامى از خود نشان مىدهد، در هیچ مکتب دیگرى نظیر و مانند ندارد» (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۴؛ ص۲۵۴)
از این جهت است که شهید مطهری منطق اسلام در اقامه عدالت اجتماعی را بر پایه معنویت میداند و از هرگونه افراط و تفریط میان این دو اصل پرهیز میدهد:
«منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر مىباید در جامعه برقرار کرد. در جامعهاى که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران هزار بیمار روانى به وجود مىآیند. محرومیتها ایجاد عقدههاى روانى مىکند و عقدههاى روانى تولید انفجار؛ ما در جامعه آینده خودمان باید همان طور که مسئله عدالت را با شدت مطرح مىکنیم، به همان شدت نیز مسئله معنویت را طرح کنیم.
متأسفانه در جامعههاى بشرى معمولا نوعى نوسان وجود دارد، به این معنى که ابناء بشر اغلب بین دو حالت افراط و تفریط نوسان مىکنند و کمتر طریق اعتدال را در پیش مىگیرند. در جامعه خودمان اگر به گفتهها و نوشتههاى پنجاه سال پیش نگاه کنیم مىبینیم درباره معنویت زیاد سخن گفتهاند، اما درباره عدالت یا سخن نگفتهاند و یا بسیار کم گفتهاند.
حالا که تحول پیدا شده، درباره عدالت سخن گفته مىشود ولى گویا مد شده که درباره معنویت زیاد سخن گفته نشود؛ مثل اینکه اگر درباره معنویت سخن گفته شود ضد انقلاب است. نه، یک انقلاب اسلامى چنین نیست. اگر معنویت را فراموش کنیم، انقلاب خودمان را از یک عامل پیشبرنده محروم کردهایم» (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۴؛ ص۲۵۷)
در اندیشه شهید مطهری، ایمان پشتوانه اخلاق و عدالت است و علم شرط لازم و نه کافی در اقامه عدالت اجتماعی است و لازمه اصلی اقامه عدالت، ایمان به مبدأ حقیقی عالم برای اقامه عدالت است.
«در مسائل اجتماعى، آن اصلى که مادر همه اصلهاست عدالت است. عدالت یعنى رعایت حقوق افراد دیگر. مشکلى که بشر، هم در اخلاق دارد و هم در اجتماع، از جنبه اجرایى اینهاست؛ یعنى هیچ کس نیست که اخلاق را نشناسد و یا نداند که عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست.
آن وقتى که انسان مىخواهد یک اصل اخلاقى را رعایت کند مىبیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر. … اینجاست که مىبینیم بشر که دم از اخلاق و عدالت مىزند، پاى عمل که مىرسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل مىکند. آن چیزى که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش مىگیرد و سود را کنار مىزند تنها ایمان است. چه ایمانى؟ ایمان به خودِ عدالت و ایمان به خودِ اخلاق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان یک امر مقدس و به اخلاق به عنوان یک امر مقدس ایمان پیدا مىکند؟ آن وقت که به اصل و اساس تقدس یعنى خدا ایمان داشته باشد. لهذا بشر عملاً به آن اندازه به عدالت پایبند است که به خدا معتقد است…» (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۳؛ ص۵۱۶).
گزاره دوم: جود فضیلت فردی؛ عدل فضیلت جمعی
در اندیشه شهید مطهری، نهتنها دو مفهوم عدالت و اخلاق در سطح اجتماعی از یکدیگر متمایزند بلکه حتی در سطح فردی نیز این دو را نمیتوان همسان انگاشت یا به دیگری تحویل نمود.
یکی از موقعیتهایی که استاد مطهری به تبیین نسبت عدل اخلاقی با عدالت اجتماعی پرداختهاند، در تبیین و تفسیر روایت مشهور از امام علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه در پاسخ به یک فرد باهوش و نکتهسنج است که پرسید: «الْعَدْلُ افْضَلُ امِ الْجودُ؟. آیا عدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگى؟» به واقع در اینجا این فرد از حضرت دو خصیصه انسانی را مورد پرسش قرار میدهد و به حسب ذهنیت اولیه به تعبیر استاد مطهری باید پاسخ گفت جود از عدالت بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود این است که آدمى با دست خود حقوق مسلّم خود را نثار غیر مىکند.
اما به تعبیر استاد مطهری:
«اگر تنها با معیارهاى اخلاقى و فردى بسنجیم، مطلب از این قرار است؛ یعنى جود بیش از عدالت معرف و نشانه کمال نفس و رقاء روح انسان است، اما … امام برعکس نظر بالا جواب مىدهد. على (ع) به دو دلیل مىگوید عدل از جود بالاتر است؛ یکى اینکه: الْعَدْلُ یَضَعُ الْامورَ مَواضِعَها وَ الْجودُ یُخْرِجُها مِنْ جَهَتِها. عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار مىدهد، اما جود جریانها را از مجراى طبیعى خود خارج مىسازد. زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاقهاى طبیعى و واقعى در نظر گرفته شود و به هرکس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد داده شود؛ اجتماع حکم ماشینى را پیدا مىکند که هر جزء آن در جاى خودش قرار گرفته است. و، اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده- که ما یملک مشروع خویش را به دیگرى مىبخشد- فوقالعاده باارزش است، اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعى است» (مجموعه آثار شهید مطهری ج۱۶، ص: ۴۳۶).
به واقع به بیان استاد مطهری:
«عدالت قانونى است عام، و مدیر و مدبرى است کلى و شامل که همه اجتماع را در بر مىگیرد، و بزرگراهى است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائى و غیر کلى است که نمىشود رویش حساب کرد. اساساً جود اگر جنبه قانونى و عمومى پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست» (مجموعه آثار شهید مطهری ج۱۶، ص: ۴۳۷).
براین اساس، عدالت اجتماعی معنایی متمایز از عدل اخلاقی دارد و در سطوح فردی و اجتماعی دارای جایگاهی متمایز هستند و تقلیل آنها به یکدیگر صحیح نیست. در مقام اخلاق فردی، جود و احسان مقدم بر عدل و در مقام اجتماعی عدل مقدم بر احسان و جود است. ریشه این ارزیابی آن است که اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاقى تقدم دارد؛ آنیکی اصل است و اینیکی فرع، آنیکی تنه است و اینیکی شاخه، آنیکی رکن است و اینیکی زینت و زیور.
شهید مطهری در واکاوی این پاسخ امام علی (علیهالسلام) به تفکر اجتماعی اسلام اشاره میکنند. عین عبارت ایشان در این زمینه چنین است:
«ریشه این ارزیابى، اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشه این ارزیابى این است که اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاقى تقدم دارد؛ آن یکى اصل است و این یکى فرع، آن یکى تنه است و این یکى شاخه، آن یکى رکن است و این یکى زینت و زیور. از نظر امام آن اصلى که مىتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضى نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است.
ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتى روح خود ستمگر و روح آن کسى که به نفع او ستمگرى مىشود، راضى و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمالشدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى که همه را مىتواند در خود بگنجاند و بدون مشکلى عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهى است که حتى فرد ستمگر را به مقصد نمىرساند» (مجموعه آثار شهید مطهری ج۱۶، ص: ۴۳۷).
شهید مطهری در جای دیگر در تشبیهی در تبیین نسبت میان این احسان و عدالت بیان میکنند:
«عدل در اجتماع به منزله پایههای ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگآمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد. بعد نوبت زینت و رنگآمیزی و نقاشی میرسد. اگر خانه از پای بست ویران است دیگر چه فایده که خواجه در بند نقش ایوان باشد. اما اگر پایه محکم باشد در ساختمان بینقاشی و بیرنگآمیزی هم میتوان زندگی کرد. همین جودها و احسانها و ایثارهایی که در مواقعی خوب و مفید است و از نظر جودکننده فضیلتی بسیار عالی است، ازنظر گیرنده، فضیلت نیست، حساب او را هم باید کرد حساب اجتماع را هم باید کرد. اگر رعایت موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد، همین فضیلت اخلاقی، موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع میگردد. صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده، نذورات زیاد و حساب نکرده در هرجا که وارد شده، مانند سیل، جامعه را خراب کرده، روحیهها را تنبل و کلاش و فاسدالاخلاق بار آورده، لطمهها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده…» (بیست گفتار، ص۶).
گزاره سوم: تمایز مفهومی «عادل» از «عدالتخواه»
هر عدالتخواه اصیل و مکتبی، باید خود عادل باشد. اساسا در نهضت انبیای الهی، خصوصیت بارز پیامبران که مأموریت آنها اقامه عدالت اجتماعی بود، این بود که خود عادل بودند. اما کسی که عدالت را صرفا در سطح ملکات اخلاقی و ساحت فردی وجود خود تحقق داده است، پرچم اقامه و قیام برای قسط را بلند نکرده است و شواهد و نمونههای تاریخی در این مورد بسیار زیاد است.
شهید مطهری با دقت و باریکاندیشی مثالزدنی خود، در مورد شخصیت مولای متقیان و امام عدالتخواهان، این دو معنا را متمایز کرده است. تمایزی که حاوی تغیر مفهومی میان عدل به معنای یک فضیلت صرفا فردی با عدالت به عنوان یک اصل نظامساز اجتماعی است.
به باور استاد مطهری، علت شهادت امام علی (علیهالسلام)، هم پافشاری و اصرار بر عدالت اجتماعی بود نه عدل اخلاقی او. اگر عدالت را آنچنان که در بافت معنایی اسلام معنا شده ملاک قرار دهیم از جمله ویژگیهای آن متمایز بودن مدلول آن از مدلول اخلاق است. این تمایز به خصوص آنجا بیشتر به چشم میخورد که عدالت در سطحی فراتر از سطح فردی مطرح باشد. استاد شهید مطهری تفاوت این دو سطح بحث از عدالت (یعنی سطح فردی و اجتماعی) را با تمایز نهادن میان دو مفهوم «عادل» و «عدالتخواه» بیان کردهاند.
«چگونه عدالت علی (ع) قاتلش شد … آیا یک عدالت صرفاً اخلاقی بود نظیر آنچه میگوئیم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بینه شرعی باید عادل باشد. اینجور عدالتها که باعث قتل کسی نمیشود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام میگردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد درحقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت» (بیست گفتار، ص ۴)
براین اساس تأکید میکنند:
«او تنها عادل نبود. عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه … یکی مشخصاً آدم عادلی است و یکی عدالتخواه است. عدالت، فکر اجتماعی او است…»
گزاره چهارم: تأثیر عدالت اجتماعی بر عدل فردی
اوج اندیشه شهید مطهری آنجاست که بیان میکند عدل در سطح اجتماعی را بر فضایل اخلاقی و ازجمله عدل اخلاقی نمیتوان ابتناء بخشید بلکه برعکس «اقامه عدل» است که زمینه را برای تحکیم فضایل اخلاقی درآحاد یک جامعه مهیا میسازد. انواع گوناگون عدل، فرع بر عدالت اخلاقی نیست بلکه عدل، خود، بنیاد یک جامعه سالم است و خصوصیتی است که افراد اجتماع را بهصورت یک واحد درمیآورد و از این حیث، عدل اجتماعی شرط تحقق بسیاری از فضایل اخلاقی در سطح اجتماعی است. اگر حقوق مردم محفوظ، و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعیض و محرومیت و احساس مغبونیت در مردم نباشد، عقاید پاک و اخلاق پاک و صفای قلب و اعمال خوب بیشتر میشود و زمینه برای وقوع معاصی و اخلاق رذیله و شیوع عقاید ناپاک کمتر است.
اما نسبت میان عدالت و معنویت، دوسویه است. عدل، خود، بنیاد یک جامعه سالم است و خصوصیتی است که افراد اجتماع را بصورت یک واحد درمیآورد و از این حیث عدل اجتماعی شرط تحقق بسیاری از فضایل اخلاقی در سطح اجتماعی است.
همان طور که معنویت پایه عدالت است، عدالت نیز دارای نقش در امور معنوی است:
«آیا اگر حقوق مردم محفوظ و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعیض و محرومیت و احساس مغبونیت در مردم نباشد، عقاید پاک و اخلاق پاک و صفاى قلب و اعمال خوب بیشتر پیدا مىشود و زمینه براى وقوع معاصى و اخلاق رذیله و شیوع عقاید ناپاک کمتر است، یا اگر متعادل نباشد، و هرچه افراط و تفریط و اجحاف و مغبونیت و ناهموارى و اختلاف و تفاوت بیشتر باشد براى تزکیه نفس و صفاى روح بهتر است؟ کدام یک از اینها؟ یا شقّ سومى هست و آن اینکه اوضاع اجتماعى هر جور باشد هیچ تأثیرى در این امور ندارد و حساب این امور بکلى جداست؟
هیچ عاقلى نخواهد گفت که هرچه جامعه از لحاظ حق و عدالت آشفتهتر باشد، زمینه براى عقاید پاک و تزکیه نفس و عمل صالح بهتر است. حداکثر این است که کسى بگوید بود و نبود عدالت و محفوظ بودن و نبودن حقوق، در این امور تأثیرى ندارد. عقیده بسیارى از متدینین ما فعلًا شاید همین باشد که دو حساب است و ربطى به یکدیگر ندارد. اگر کسى هم اینطور خیال کند، باید به او گفت: زهى تصور باطل، زهى خیال محال! مطمئناً اوضاع عمومى و بود و نبود عدالت اجتماعى در اعمال مردم و اخلاق مردم و حتى در افکار و عقاید مردم تأثیر دارد. در هر سه مرحله تأثیر دارد: هم مرحله فکر و عقیده، هم مرحله خلق و ملکات نفسانى، هم مرحله عمل» (بیست گفتار، ص۷۸ و ۷۹).
به باور شهید مطهری، عدالت اجتماعی بر روی اخلاق فردی آحاد افراد جامعه اثرگذار و تعیینکننده است:
«اما اثر شیوع بىعدالتیهاى اجتماعى در فساد اخلاق و ناراحتیهاى روحى. اخلاق خوب و بد هم مثل همه چیزهاى دیگر دنیا سبب و علت دارد، بىجهت پیدا نمىشود. سرشت و طینت مؤثر است، اوضاع محیط و تلقینات محیط مؤثر است. یکى از امورى هم که قطعاً تأثیر دارد در فساد اخلاق و روحیه را مسموم و بیمار مىکند، محرومیتها و احساس مغبونیتهاست. حسادتها، کینهها، عداوتها، بدخواهىها همه از همین جا پیدا مىشود» (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۳؛ ص۷۳۸)
به استناد روایت پیامبر عظیمالشأن اسلام، تحکیم یک فضیلت اخلاقی همچون «همدلی» از طریق سامان یافتن بنای جامعه بر اساس عدل اجتماعی است. عدالت در سیره علوی نیز، بهصورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی و از هر چیزی بالاتر تلقی میکرده است و سیاستش برمبنای این اصل تأسیسشده است، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انحطاطی از آن پیدا کند و این یگانه چیزی بود که مشکلات انبوهی برای امام عدالتخواهان به وجود آورد. بهطورکلی گرایش به اسلام و نفوذ سریع اسلام در جهان نیز معلول نگرش عدالتخواهانه و اصلاحات اجتماعی بود که اسلام نوید داده بود و همین نگرش منشأ بسیاری از مسئلههای آن نیز بود.
جمعبندی:
به نظر میرسد شهید مطهری بهتبع از افلاطون بهنوعی نظریه اخلاقى خویش را در ضمن نظریه اجتماعىیاش بیان میکند. به عبارت دیگر همچون افلاطون از شاخه سیاست مُدُن به شاخه اخلاق مىرسد و بحث خود را از عدالت اجتماعى آغاز مىکند و به عدالت اخلاقى و فردى منتهى مىشود.
ثمره این دیدگاه (اقامه عدل اجتماعی) در برابر رویکرد اخلاقی به عدالت در نسخه اصلاح اجتماعی آنها است. برخلاف رویکردی که عدل اخلاقی را اصل و پایه تحقق عدالت اجتماعی میداند، به اصلاح موضعی باور ندارد و بنیادهای روابط، ساختارها و کلیت نظام اجتماعی را در معرض اصلاح و تغییر تفسیر میکند؛ لذا ظلم اجتماعی را نمیتوان با «عدل اخلاقی» (چه در قالب خیرات و مبرات و چه در قالب و اشکال جدید آن همچون تأمین اجتماعی) چاره کرد. (ترکشدوز، ۱۳۸۹).
خلاصه آنکه شهید مطهری معمولا از عدالت اجتماعی به عدل اخلاقی میرسد نه بالعکس. اگرچه مشخص است لازمه تحقق عدالت اجتماعی نیز عدالت فردی رهبران هدایتکننده اجتماع به سمت عدالت وآحاد جامعه انسانی است. شهید مطهری در مواردی از پایه بودن معنویت برای عدالت و یا پشتیبانی ایمان از عدالت سخن گفتهاند، ولی در همان موارد هم مثالهایی را که ذکر میکنند جهت حرکت را از عدالت اجتماعی به عدل اخلاقی میکشاند. عدالت اجتماعی در سه مرحله فکر و نظر، شکلگیری ملکات اخلاقی و رفتارهای بیرونی در توسعه فضایل انسانی در جامعه نقش ایفا میکند.
اعتدال فردی، عدالتخواهی جمعی را موجب میشود و اقامه عدالت اجتماعی به تحکیم خصوصیات مرتبط با اعتدال فردی و عدالت اخلاقی منجر میشود.
ایشان در فرازی جالب در اهمیت عدالت اخلاقی در اقامه عدالت بیان میکنند:
«یکى از علل عمده عدم موفقیت ما مردم به اصلاح جامعه خود همین است که هر فردى آنگاه که به خودش نگاه مىکند و به اعمال خودش نظر مىافکند عینک خوشبینى به چشم مىزند و آنگاه که به دیگران و اعمال دیگران نظر مىکند عینک بدبینى و بدگمانى، و نتیجه این است که هیچ کس شخص خود را تقصیرکار نمىداند و چنین مىپندارد که تقصیر متعلق به دیگران است؛ همه چشم به عدالت اجتماع دارند و هیچ کس فکر نمىکند که عدالت اجتماع وقتى حاصل مىشود که افراد، عادل باشند». (مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۳؛ ص ۷۷۶ و ۷۷۷)
منبع: مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)
انتهای پیام/