خرمشهر پس از ۳۵ روز مقاومت چهارم آبان سال ۵۹ سقوط کرد، اما در سوم خرداد سال ۶۱ با رشادت‌های رزمندگان، آزاد و به آغوش میهن بازگشت.

لحظاتی با راویان سوم خرداد ۶۱/ از رزمنده‌ای که با دمپایی به جنگ رفت تا خبر آزادی خرمشهر در زندان عراقبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خرمشهر پس از ۳۵ روز مقاومت چهارم آبان سال ۱۳۵۹ سقوط کرد و ۱۹ ماه در اشغال نیرو‌های بعث بود تا اینکه طی ۲۴ روز جنگ سخت در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ آزاد شد که خاطرات آن روز‌ها از زبان راویان و فرمانده‌هان دفاع مقدس شنیدنی است.

سرهنگ زمانی فرمانده گردان خرمشهر در خصوص آن روز‌ها می‌گوید: روز دوم خرداد بچه‌هایی که برای شناسایی رفته بودند شنیده بودند که دشمن به ستوه آمده و می‌گفتند‌ای کاش ایرانی‌ها زود عملیات کنند و ما اسیر شویم روز دوم خرداد ساعت ۴ یا ۵ عصر بود گردان را که متشکل از بچه‌های تهران و کرج بود را تحویل گرفتیم و من به آن‌ها گفتم فردا ان‌شاالله روی پل خرمشهر به شما کباب می‌دهم با تعجب گفتند کباب!

ساعت ۱۰ شب بود که عملیات شروع شد و از رودخانه نهر عرایض عبور کردیم خوشبختانه مقاومت دشمن بیش از یک ساعت نبود و ما در ساعت ۶:۳۰ صبح به پل خرمشهر رسیدیم (پل خرمشهر یکی از طرح‌های غافلگیر کننده برای دشمن بود آن‌ها باید از پل عبور می‌کردند تا به بصره برسند) وقتی پل را محاصره کردیم خودروی آیفا دشمن به سمت پل می‌آمد گفتیم اجازه دهید تا از پل عبور کند وقتی روی پل بود به سمت لاستیک‌های خودرو تیراندازی کردیم، لاستیکش پنچر شد و حدود ۱۵ نیرویی که بودند پیاده شدند.

تعدادی از آن‌ها زخمی شده بودند و یک نفرشان که سرخ چهره و از ترک‌های کرکوک عراق بود اصلا زخمی نشده بود به او اشاره کردم که بیسیم‌چی ما هم ترک زبان است وقتی این را گفتم شروع کرد به التماس، به او گفتم قصد کشتن شما‌ها را نداریم و می‌خواهیم زخمی‌هایتان را پانسمان کنیم.

به او گفتم سریع به ما اطلاعات بده گفت خیلی سریع به پل رسیدین، ما اولین خودرو که حامل تجهیزات آشپزخانه برای یگان‌ها بود حرکت کردیم و ۲۰ هزار نفر نیروی عراقی هستند. چون چند سال منطقه دست عراقی‌ها بود و از مسیر‌ها جز تصاویر هوایی بی‌اطلاع بودیم گفتم راه دیگری وجود دارد گفت فقط همین است یکی دو راه وجود دارد که عبور از آن‌ها دشوار است. نیرو‌های عراقی جمع شدند من بلندگو را به دست او دادم که به آن‌ها بگو خرمشهر محاصره شده است.

بعد از اینکه آن سرباز عراقی این را گفت همه لباس‌ها را درآوردند و فقط با یک پیراهن بودند اسلحه‌هایشان را گوشه‌ای پرت کردند و بعضی‌ها هم تصاویر حضرت ابوالفضل (ع) را در دست داشتند. آن‌ها پشت سر هم ایستادند و ما تنها یک گردان بودیم که به فرماندهی سردار فضلی آنجا بودیم.

بیسم زدیم و گفتیم ما پل خرمشهر را گرفته‌ایم تا نیرو‌ها به این سمت بیایند بچه‌ها یک تعدادشان کشیده بودند به سمت آبادان و عده‌ای به سمت شلمچه رفته بودند بیسیم ما ضعیف بود و به اندازه بیسیم‌های تیپ و لشکر نبود تا اینکه یک نفر از طریق قرارگاه کربلا و محمد رسول‌الله در مرکز فرماندهی کل گفته بود یک نفر از طریق بیسیم و با لهجه ایرانی می‌گوید من پل خرمشهر را گرفته‌ام بروید ببینید چه خبر است آیا واقعیت دارد یا تله است؟

یکی از بچه‌های خودمان به اسم اسماعیل لسانی که بچه تهران بود و می‌دانست ما می‌خواهیم آنجا عملیات کنیم به سمت ما آمد، تعداد نیروهایمان کم بود، اما طوری وانمود کردیم که عراقی‌ها متوجه نشوند. به بچه‌ها گفتم بروید سر وقت یخچال‌ها، درب یخچال‌ها که باز کردند پر از گوشت‌های آماده بود به بچه‌ها گفتم بروید کباب درست کنید چند نفر هم پشت تیربار رفتند و چند تیر اطراف رودخانه پخش می‌کردند بعضی وقت‌ها که عراقی‌ها هجوم می‌آوردند که محاصره را بشکنند بچه‌ها آرپیجی می‌زدند و نخل‌ها آتش می‌گرفت و آن‌ها عقب‌نشینی می‌کردند ما از ساعت ۶ صبح تا ۱۱ ظهر عراقی‌ها را مشغول کردیم تا ساعت ۱۱ نیرو‌های جدید به ما رسید و آن کبابی که به بچه‌ها گفته بودم هم درست کردیم.

وی در ادامه خاطراتش از جنگ به ایثارگری رزمندگان اشاره می‌کند و اینکه شبی که قرار بود عملیات بیت‌المقدس شروع شود. گردان‌هایی که تازه از شهرستان می‌آمدند به مدت ۲ یا ۳ ساعت تجهیز و آماده عملیات می‌شدند موقعی که لباس به رزمنده‌ها می‌دادند یکی از بچه‌ها که فردی تنومند بود کفش اندازه پایش نبود و این بنده خدا حدود ۱۸ یا ۱۹ کیلومتر را با دمپایی طی کرد تا فردا صبح زیر نظر داشتم که با دمپایی در عملیات شرکت می‌کرد تا اینکه در پل خرمشهر به شهادت رسید.

اما حجت‌الاسلام سید صادق نجابت یکی از رزمنده‌های دفاع مقدس در خصوص آن روز‌ها می‌گوید: تا آنجا که یادم هست و ذهنم قد می‌دهد تا آن روز کسی از استان کهگیلویه و بویراحمد به جبهه نیامده بود ۱۳ اسفند سال ۶۰ تعداد ۴۰ نفر که پرتعدادترین نیرو‌های اعزامی استان به جبهه بود اعزام شدیم و در پادگان شهید دستغیب کازرون به مدت ۱۲ یا ۱۳ روز آموزش دیدیم تا در عملیات فتح‌المبین شرکت کنیم در لشکر علی‌بن ابی‌طالب یا تیپ ۱۷ قم به فرماندهی شهید حسن درویشی که فرمانده جوانی بود در شوش مستقر شدیم، اما توفیق نشد در عملیات حضور داشته باشیم بعد از عملیات مهمات زیادی از عراقی‌ها گرفته بودیم و اولین بار بود این حجم مهمات دستمان می‌آمد بعد از عملیات عده‌ای از بچه برگشتند و حدود دو نفر هم شهید شده بودند، اما من و آقای سید هاشم افشین ماندیم، در فکر بودیم که چگونه به عملیات بیت‌المقدس اضافه شویم یک تریلر آمد که مهمات را برای نیرو‌های خودی بار بزند ما از او خواستیم که ما را همراه خودش ببرد راننده هم به شرطی که مهمات را بار کنیم قبول کرد و بعد از ساعت‌ها حرکت به درخوری خرمشهر رسیدیم.

خوشبختانه نزدیک ۱۰۰ یا ۱۵۰ نفر نیرو از شهر‌های یاسوج، دهدشت و گچساران به جنگ اعزام شدند ما دو نفر که کار آزموده بودیم به نیرو‌های استان ملحق شدیم هر وقت آمار می‌گرفتند دو نفر اضافه بود، اما کسی ما را لو نمی‌داد، اما آخرش نمی‌دانم‌چه کسی شیطنت کرد و ما را لو داد و هر کاری کردیم، چون سازمان، تشکیلات و پلاک نداشتیم اجازه ندادند.

با چشمانی اشکبار از آنجا خارج شدیم و به پادگان شهید عبدالله مسگر رفتیم تا کارت بگیریم و به جنگ اعزام شویم حتی ششصد تومان هم به ما دادند روز سوم خرداد به دهدشت رسیدیم دقیقا فلکه وسط شهر بودیم که از بلندگو اعلام شد شنوندگان عزیز توجه فرماید خرمشهر آزاد شد آن لحظه اشک شوق آزادی خرمشهر و بعض عقب ماندن از دوستانمان امانمان را برید.

خسروی رزمنده و جانباز دفاع مقدس استان کهگیلویه و بویراحمد در خصوص آزادی سازی خرمشهر در سوم خرداد می‌گوید: ۱۸ اردیبهشت سال ۶۱ مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس برای آزادی‌سازی خرمشهر انجام شد. عراقی‌ها فکر می‌کردند ما از طرف شلمچه وارد عملیات می‌شویم به همین دلیل در یک عملیات تاکتیکی قسمت شلمچه را شلوغ کردیم تا آن‌ها را فریب دهیم ما حمله از خرمشهر را شروع و وارد خاک عراق و پاسگاه زید شدیم ساعت ۱۲ شب تا ۱۲ ظهر ارتباطمان به پشتیبانی قطع بود و در نعل اسبی در محاصره دشمن قرار گرفتیم.

شهید جاوید‌الاثر عبدالله نجفی که فرمانده ما بود در سنگر ما را جمع کرد ابتدا از ایثارگری‌هایمان تقدیر کرد و بعد از ما خواست برای نجات جانمان اسیر شویم، اما خودشان مدام به سمت دشمن نارنجک پرتاب می‌کردند تا اینکه براثر اصابت تیر به شهادت رسیدند یادم می‌آید لودر‌های عراقی‌ها جسد این شهید عزیز را به همراه پیکر شهید نصیب‌الله کریمی فرمانده تیپ امام حسین در زیر خاک مدفون کردند و بعد از گذشت سال‌ها هنوز پیکر پاک آن‌ها شناسایی نشده است.

ما به توصیه شهید نجفی، چون راهی نداشتیم به اسارت دشمن درآمدیم و بعد از مدتی عراقی‌ها بسیار آشفته بودند به شدت ما را کتک می‌زدند و به ما آب نمی‌دادند و حتی اجازه حمام نداشتیم تا اینکه از یکی از سربازان عراقی علت را پرسیدیم و برایمان گفت که عراق در خرمشهر شکست خورده و خرمشهر آزاد شده با شنیدن این خبر شادی بخش و خوشحال کننده علی‌رغم همه سختی‌ها و شکنجه‌ها جان تازه‌ای گرفتیم.

منبع: فارس

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
عمار
۱۵:۵۸ ۰۳ خرداد ۱۳۹۹
بسم رب الشهداء و الصدیقین :
انشاءالله به زودی زود می خوانیم قاسم نبودی ببینی قدس آزاد گشته ... :
انتقام سخت و سریع و خشک و خشن و نابود کننده به طریق قوانین و دستورالعملهای جنگ و جهاد قرآن کریم خداوند جل جلاله و سفارشات حضرت رسول الله ص و امیرالمومنین حیدر کرار علی ع به مجاهدین فی سبیل الله و امت واحده رسول الله ص امت حزب الله از ملامت ملامت کنندگان منافقین ذره ایی حراس ندارند و انشاءالله به زودی زود نماز جماعت شکرانه فتح قریب فلسطین اشغالی را تمامی دلاور مردان مرد مجاهدین فی سبیل الله امت واحده رسول الله ص امت حزب الله سر تا سر جهان اسلام ناب محمدی ص در محراب عشق خداوند جل جلاله در صحن و سرای مسجد قدس شریف به امامت ولی امر مسلمبن حضرت آقا رهبر فرزانه سر تا سر جهان اسلام ناب محمدی ص اقامه خواهیم کرد با رمز پیروزی لبیک یا قاسم سلیمانی . والسلام و صلوات التماس دعا .