وضعیت جبهه مقاومت پس از شهادت سردار سلیمانی چگونه است؟

رییس مرکز مطالعات مجمع جهانی بیداری اسلامی وضعیت حضور منطقه‌ای‌ ایران را تشریح کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آمریکایی‌ها گمان می‌کردند با ترور سردار سلیمانی می‌توانند خللی جدی در حرکت محور مقاومت ایجاد کنند؛ آنها گمان می‌کردند با حذف فیزیکی یک فرد می‌توانند اندیشه و آرمان یک ملت را از بین ببرند.

بر همین اساس بعد از این جنایت آمریکا در ترور فرمانده سپاه قدس ایران، رسانه‌های خارجی به دنبال القای این شائبه هستند که نفوذ منطقه‌ای ایران کاهش یافته و دیگر انگیزه‌ای برای حمایت از جبهه مقاومت ندارد.

برای اطلاع از وضعیت میدانی جبهه مقاومت در رویارویی با آمریکا و رژیم صهیونیستی و عقبه آنان یعنی تروریست‌های تکفیری، به سراغ حسین اکبری، رییس مرکز مطالعات و پژوهش‌های مجمع جهانی بیداری اسلامی رفتیم. او که سال‌ها در حوزه جبهه مقاومت فعالیت داشته است، می‌گوید: «اشتباه غربی‌ها این است که انقلاب ایران را با دیگر انقلاب‌ها مقایسه می‌کنند.


بیشتر بخوانید


به طور مثال فکر می‌کردند با رحلت امام خمینی(ره)، تغییری در اهداف و آرمان‌های انقلاب ایجاد می‌شود. آقای سلیمانی یک شخصیت ویژه‌ای بود و ویژگی‌های خاص خودش را داشت که به وسعت دنیا قابل توصیف است اما تصمیم‌ها در نظام جمهوری اسلامی یک تصمیم مبنایی است و متکی به فرد نیست.

وقتی انقلاب صرفاً متکی به امام خمینی(ره) نیست، معنی‌اش این است که جبهه مقاومت هم متکی به شهید سلیمانی نیست. تصمیم‌ها بر اساس یک چهارچوب و مبانی گرفته می‌شود و بر اساس همان مبانی حرکت می‌شود و تاثیرش را در دنیا می‌گذارد.» چنانکه امروز وضعیت جبهه مقاومت نشان می‌دهد نه‌تنها قدرت جبهه مقاومت و نفوذ منطقه‌ای ایران کاهش نیافته، بلکه به برکت خون شهید سلیمانی، روند پیروزی‌های محور مقاومت شتاب بیشتری هم گرفته است. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

پس از شهادت سردار سلیمانی، رسانه‌های خارجی این‌گونه القا می‌کنند که ایران به موضع انفعالی رفته و حضورش در جبهه مقاومت به‌طور مثال در عراق و سوریه مانند سابق نیست. امروز حضور میدانی و تاثیرگذاری ایران در جبهه مقاومت نسبت به دوران سردار سلیمانی چگونه است؟

همواره متغیرها و مولفه‌ها در حوزه قدرت را می‌خواهند با شاخص‌هایی که در ادبیات بین‌الملل تعریف شده است بسنجند؛ بنابراین به اشتباه می‌افتند. مثلاً می‌گویند نفوذ آمریکا در عراق و نفوذ ایران در عراق. مقایسه این‌گونه حضور به دلیل ماهیت آن کاملاً با هم متفاوت و غلط است.

آمریکا یک کشور سلطه‌گر است و به دنبال سلطه و غارت اموال کشورهاست و ما یک جریان مقاومت هستیم که می‌خواهیم مسلمانان را اقناع و متقاعد کنیم که از حقوق طبیعی خودشان بهره‌‌مند شوند؛ بنابراین این دو نگاه از لحاظ محتوایی با هم متفاوت هستند. ما حاضریم هزینه دهیم برای اینکه انسان‌ها آگاه شوند و از حقوق خودشان دفاع کنند و این یک بحث دینی و اعتقادی و الهی است اما آنها به دنبال منافع مادی هستند.

ما می‌گوییم مردم یمن روی پای خودشان بایستند و مقاومت کنند تا پیروز شوند؛ دیگر نمی‌گوییم یمنی‌ها آدم‌های ما بشوند یا اینکه اموال‌شان را ببریم. به عبارتی تعریف فلسفه وجودی ما با تعریف فلسفه وجودی آمریکا یک تفاوت ماهیتی و بنیادین دارد.

هر کس که از این زاویه نگاه نکند، حتماً به اشتباه می‌افتد. ما کمک کردیم دولت سوریه بماند. دولت سوریه بگوید بروید، می‌گوییم خداحافظ شما. ما یک حکومت اسلامی با چهارچوب و قواره خاص خودمان هستیم. خداوند هم تا به امروز به ما کمک کرده و به اینجا رسیدیم. اگر از این زاویه نبینیم حتماً در تحلیل‌هایمان به اشتباه برمی‌خوریم. ما مانند آمریکا نیستیم که به عراق بگوییم اگر من بروم، داعش می‌آید و اگر این‌بار برای کمک به شما بیایم، با شرایط سخت‌تر می‌آیم. ما حتی در کنار حمایت‌ها و مبارزه با تروریست‌ها به ملت عراق، برق و گاز و کالا می‌دهیم و حالا آمریکایی‌ها به عراق فشار می‌آورند که پول ایرانی‌ها را ندهید!

ما در عراق کمک کردیم تا داعش از بین برود، در حالی که عراق هیچ ‌قرارداد نظامی با ما نداشت درحالیکه این کشور با آمریکا کلی قرارداد نظامی بسته بود و آمریکا موظف بود که امنیت عراق را تأمین کند. اگر ایران نبود، حتماً داعش، عراق را گرفته بود.

ما دنبال منافع اقتصادی نیستیم ولی به‌طور طبیعی عراق بزرگ‌ترین شریک تجاری ما در منطقه است؛ آمار و ارقام موجود این را نشان می‌دهد. ضمن اینکه در یک دوره‌ای یک جنگی داشتیم؛ جنگی که آمریکا علیه ما راه انداخت و تعداد زیادی در این میان شهید شدند. آن‌ها در تلاش بودند تا بین ما و عراق فاصله‌ای بیندازند.

با وجود اینکه جنگ داشتیم اما به‌دلیل آگاهی قوی‌ای که دو ملت داشتند، یک پیوند عمیقی میان دو کشور برقرار شد و در برابر تهدید بیرونی که داعش بود با همدیگر متحد شدند و آن را شکست دادند؛ بنابراین این ماهیتاً متفاوت است و اگر این را در ترازوی قیاسی بگذاریم، با کاری که آمریکا در عراق انجام می‌دهد، کاملاً متفاوت است. اکنون آمریکایی‌ها در عراق حضور دارند، چه کار قابل اشاره‌ای برای عراق انجام دادند؟ چه گرهی از مشکلات بازکردند؟ نه مشکل برق را حل کردند و نه یک کار عمرانی انجام دادند، درحالی‌که تمام امکانات عراق مثل نفت در دست آمریکاست و ادعا دارند که داریم عراق را می‌سازیم. تاکنون چه کاری کرده‌اند به غیر از غارت و اشغالگری؛ داعش را آوردند، درگیری مذهبی به راه انداختند، ساختار حکومتی را تخریب کردند و این همه تلفات را در عراق به وجود آوردند.

اما در مقابل، ما چه‌کار کردیم؟ ما کمک کردیم و بالاخره عراقی‌ها توانستند روی پای خودشان بایستند. همین اتفاقی که یک هفته پیش افتاد و یک عده‌ای (سازمان ضدتروریسم عراق) جمع شدند و به مقر حشدالشعبی هجوم آوردند و تعدادی را بازداشت کردند و بعداً فهمیدند که اشتباه کرده‌اند. این یک توطئه و خط آمریکایی بود که می‌خواست یک فضای اختلافی ایجاد کند. بعد از این حادثه حشدالشعبی هم یک مانوری انجام داد و گفت اگر روزی بخواهیم تهدید شویم ما هم به‌طور جدی در صحنه هستیم.

در اثر همین واکنش حشدالشعبی، مقامات عراق گفتند اشتباه شده و عذرخواهی کردند و یک توطئه آمریکایی خنثی شد. دلیل آن هم این است که از روزی که حشدالشعبی در عراق شکل گرفت، آمریکا تمام انرژی و تلاشش را برای انحلال و تخریب حشدالشعبی گذاشت. چرا؟ چون یک جریان مردمی است که از منافع مردم دفاع می‌کند و آمریکا باید این جریان مردمی را خنثی کند تا نتواند اشغالگری و سلطه‌گری خود را احیا کند.

به نظر من جمهوری اسلامی ایران بر اساس ماهیت و هویتی که بر طبق آن در صحنه‌ها حضور پیدا کرده، کاملاً با آنهایی که دنبال سلطه‌گری هستند، تفاوت محتوایی دارد و اگر تحلیل شود ما جای خودمان را پیدا می‌کنیم. همه می‌گویند ما در بوسنی چه کار کردیم؟ ما گفتیم در بوسنی دارند یک ملتی را نابود می‌کنند و می‌کشند و می‌خواهند نسل‌شان را از روی آن کشور بردارند، ما رفتیم کمک کردیم که این‌گونه نشود.

بار‌ها عنوان شد که اگر حضور ایران نبود، هیچ مسلمانی در بوسنی زنده نمی‌ماند. شما این را در ترازوی حقوق بشر بگذارید و ببینید کدام کشور مانند ایران برای دفاع از حقوق بشر این‌گونه دفاع کرده است. ما به بوسنی نرفتیم که پول یا اقتصاد بیاوریم، نرفتیم که بر آنجا سلطه داشته باشیم؛ فلسفه‌اش این بود که ما ۱۰ یا ۲۰ نفر به آنجا فرستادیم تا یک ملتی بماند.

ما از ملتی حمایت کردیم که چهار هزار کیلومتر با ما فاصله داشت و درآمد اقتصادی و تولیدی هم نداشت؛ چراکه ما مسلمانیم و آن‌ها قصد داشتند نسل مسلمانان را در بوسنی از بین ببرند. ما ملتی هستیم که یک پرچم افتخار گرفتیم و چهار هزار کیلومتر آن‌سوتر رفتیم و باعث شدیم که یک ملت باقی بماند؛ این افتخار است. ایم افتخار را باید بزنید بر سر غربی‌ها زد که این‌قدر ادعای حقوق بشری دارند.

اگر با نگاه منفعت و درآمد اقتصادی به کشوری برویم که شهید بدهیم، همه آن سود و منفعت به اندازه یک شهید ما نمی‌ارزد. فلسفه حکومت ما متفاوت با دیگر کشورهاست. اگر بخواهیم به خاطر اقتصاد برویم و شهید بدهیم، این غلط است و مبنای غلطی دارد.
این خطی است که دشمن دارد دنبال می‌کند که بگوید ایران هم مثل ماست و به دنبال منفعت اقتصادی است. ما می‌خواهیم بگوییم مثل تو نیستیم؛ ما یک فلسفه داریم و شما یک فلسفه دیگر، ما حقیم و شما باطل و ما به وظایف الهی عمل می‌کنیم و شما به دنبال منافع اشغالگری هستید. این‌ها کاملاً در تضاد با یکدیگرند.

نماینده کلینتون در بالکان در کتاب خاطراتش نوشته است: «اگر ایران در بوسنی حضور نداشت، هیچ ‌مسلمانی زنده نمی‌ماند که ما مجبور شویم توافقی بنویسیم.» این تابلوی افتخار نسل انقلاب در حقوق بشر است که در شرایطی که در محاصره بودیم و همه با ما مخالف بودند، رفتیم یک ملتی را نجات دادیم.

آن‌ها در پاسخ به این سؤال که بعد از امام‌خمینی(ره)چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گفتند «انقلاب متوقف می‌شود و ایران دیگر از ملت‌ها حمایت نمی‌کند» چراکه شخصیت امام(ره) ویژگی‌های خاصی را خلق کرده بود. اما اتفاق بوسنی زمانی روی داد که امام خمینی(ره)نبود و رهبری انقلاب بر اساس همان تفکر امام راحل به حمایت از ملت بوسنی برخاست و نیروهای خود را به چهار هزار کیلومتر دورتر از مرزهای ایران فرستاد.

آن‌ها معتقدند که رهبران انقلاب‌ها که حذف می‌شوند، در آن انقلاب تغییر روی می‌دهد از همین رو ایران را با دیگر کشورها مقایسه می‌کردند اما با رحلت امام خمینی(ره) این اتفاق در ایران نیفتاد و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همان راه را ادامه دادند. اسرائیل با خودش می‌گفت اگر سید عباس موسوی را بزنیم، دیگر حزب‌الله تمام می‌شود ولی این‌گونه نشد و سید حسن نصرالله آمد که به‌تنهایی می‌تواند اسرائیل را نابود کند، درباره سردار سلیمانی هم همین‌گونه است. این نوع نگاه آنها نسبت به ایران هم وجود داشت. این‌ها یک تفاوت‌های ماهوی و ماهیتی است که نمی‌توان انقلاب ایران را با دیگر انقلاب‌ها مقایسه کرد.

با توجه به توضیحاتی که ارائه کردید، امروز وضعیت جبهه مقاومت بعد از سردار سلیمانی چگونه است؟

آقای سلیمانی یک شخصیت ویژه‌ای بود و ویژگی‌های خاص خودش را داشت که به وسعت دنیا قابل توصیف است اما تصمیم‌ها در جمهوری اسلامی یک تصمیم مبنایی است و متکی به فرد نیست. وقتی انقلاب راه خود را بعد از امام ادامه داد، معنی‌اش این است که جبهه مقاومت هم راه شهید سلیمانی را ادامه می‌دهد. تصمیم‌ها بر اساس یک چهارچوب و مبانی گرفته می‌شود و بر اساس همان مبانی حرکت می‌شود و تاثیرش را در دنیا می‌گذارد.

طبیعتاً سیاست‌های کلان تغییر نکرده و اراده میدانی هم تغییری نداشته و ایشان در دوران خودش خیلی موضوعات را تثبیت کرد؛ مثلاً در یمن چه اتفاقی می‌افتد؟ یمنی‌ها به جایی رسیده‌اند که خودشان جلو می‌روند و امروز دست برتر با یمن است و اگر ما باشیم و نباشیم، آنها کار خودشان را پیش می‌برند.

امروز ما در لبنان نیستیم، ولی ابتکار عمل در دست حزب‌الله است. اندیشه‌ای در جغرافیای سیاسی اسلام نهادینه شده و بر اساس آن، یک فلسفه وجودی پیدا کرده است. امروز ونزوئلا می‌گوید اگر شما از ما حمایت کنید، ما در مقابل آمریکا می‌ایستیم و آن‌ها ایستادند. البته ما کار خارق العاده‌ای انجام ندادیم؛ چهار تا کشتی بنزین فرستادیم، اما آن‌ها زمانی که ما بنزین نداشتیم ۱۰ کشتی بنزین فرستادند، منتها آمریکا چقدر شلوغ کرد که کشتی‌ها را می‌زنیم، اقتدار آمریکا شکست. این همه فشار آوردند که ما می‌زنیم، تردید نمی‌کنیم؛ اما نزدند و نتوانستند کاری از پیش ببرند.

اما مردم این صحبت‌های آمریکا را یادشان می‌رود، چرا؟ چون ابزار رسانه دست آنهاست. اگر آن‌ها اقدامی اینچنین مثل ما می‌کردند تا یکی دو سال به خورد رسانه‌هایشان می‌دادند و افکار عمومی دنیا را با خود هماهنگ می‌کردند، اما به دلیل انکه ما این ابزار را نداریم خیلی سریع این اخبار‌ها کمرنگ می‌شود. امروز آمریکا ۲۵ هزار میلیارد دلار بدهی داخلی و خارجی دارد، وضعیت داخلی‌اش به هم خورده است، تظاهرات و راهپیمایی دارند و حتی پلیس هم کشته شده که اخبارش را کم‌کم اعلام می‌کنند. اکنون بحث تجزیه در آمریکا مطرح است، اما رسانه‌های غربی به آن توجه نمی‌کنند.

حال اگر این اتفاق مثلاً در یکی از خیابان‌های ایران روی داد، سروصدای رسانه‌ای راه می‌اندازند. امروز جبهه مقاومت تثبیت شده است و با گذشته فرق می‌کند؛ هرچند عده‌ای تلاش می‌کنند که واقعیت‌ها را به گونه‌ای دیگر انعکاس دهند.

رسانه‌های خارجی این‌گونه القا می‌کنند که حضور ایران در سوریه کمرنگ شده و رژیم صهیونیستی با حملاتی که انجام می‌دهد، توانسته است ایران را منفعل کند یا فشارها و تحریم‌های آمریکا موجب شده که ایران عقب‌نشینی کند. از وضعیت کنونی ایران در سوریه برایمان بگویید.

فلسفه حضور ما در سوریه کمک به جبهه مقاومت و جلوگیری از توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی برمی‌گردد که به تبع آن آمریکا ایفای نقش می‌کند تا بتواند حاشیه امنیتی برای اسرائیل ایجاد کند و تمام توان بین‌المللی را جمع کردند تا دولت سوریه را ساقط کنند؛ بنابراین کسی که به سوریه می‌خواهد نگاه کند باید با این مقدمه وارد موضوع شود.

آمریکایی‌ها از سال ۲۰۱۱ و با تمام امکاناتی که داشتند وارد سوریه شدند، تمام ورژن‌های مختلف تکفیری‌ها را هم به سوریه آوردند؛ از داعش و انصاریه گرفته تا جیش‌الفتح و جیش‌الحر و... که جمعاً بیش از ۴۰ گروه مختلف مسلح و تکفیری وارد سوریه شدند و در واقع آمریکایی‌ها هر آنچه در دنیا داشتند را به میدان آوردند. از نفوذی هم که در کشور‌های مختلف مانند امارات، عربستان و قطر داشتند، استفاده کردند.

خلاصه هرچه امکانات مادی و معنوی داشتند پای کار آوردند. عقبه تکفیری‌ها هم که به این کشور‌ها مرتبط بود، پای کار آمد. کشور‌های همسایه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل هم در زمین آمریکایی‌ها بودند و این سوریه بود که تنها ماند. در همان ابتدا ۸۰ تا ۸۵ درصد سوریه را اشغال کردند و عملا فقط ۱۵ تا ۲۰ درصد از کشور سوریه اشغال نشده بود، ولی مقاومت اراده‌اش این بود که ایستادگی کند و بنا بر درخواست رسمی دولت سوریه که در قوانین بین‌المللی تعریف شده است ایران هم از سوریه حمایت کرد، چرا که بحث مقاومت بود و بحث منافع یک کشور قوم و جریان نبود.

مقاومت توانست در برابر تهدید اسرائیل بایستد و الحمدلله جنگِ باخته را به جنگ پیروز تبدیل کرد. اکنون کشور سوریه تا یکپارچگی کامل سرزمینی فاصله‌ای ندارد و بیشتر مناطق اشغال‌شده آزاد شده‌اند. ارتش مقاومت سوریه توانست داعش را از بین ببرد و تروریست‌ها و تکفیری‌ها ناگزیر شدند به منطقه ادلب بروند که امروز اختلافات زیادی هم با یکدیگر دارند و اخیراً چند مورد درگیری، ترور و کشتار داخلی داشتند و در اثر حمله اخیر ارتش سوریه خیلی از آن‌ها پناهنده شدند و اگر فضا باز شود، خیلی از این‌ها که در ادلب هستند آمادگی دارند که به سمت دولت بیایند و با دولت باشند.

آمریکایی‌ها هم حضورشان را در منطقه شرق فرات و حوزه مرز ترکیه با سوریه گذاشتند و بیشتر هم سعی کردند از کرد‌ها حمایت کرده تا از آنجا اهداف‌شان را دنبال کنند چراکه بخشی از منابع و ذخایر نفتی سوریه آنجاست. هرچند ترامپ چندبار عنوان کرد که از آنجا خارج می‌شوند، ولی به بهانه‌های مختلف خارج نشدند؛ تلاش‌شان این بود که آنجا را به‌عنوان یک عقبه امنی برای داعش حفظ کنند تا در فرصت‌های آتی از آن جریان تکفیری علیه سوریه و عراق استفاده نمایند.

اما امروز که به این برنامه‌ها نگاه می‌کنید، می‌بینید که آمریکا در این استراتژی‌ها شکست خورده و نتوانسته است حاکمیت سوریه را ساقط کند، یعنی در اشغال مرز‌های سوریه و عراق ناتوان ماندند و قصد داشتند تکفیری‌ها و داعش را از آنجا به‌عنوان اهرم فشار هدایت کنند که باز هم نتوانستند و شکست خوردند. همچنین در سرمایه‌گذاری روی کرد‌ها و بحث کردستان هم شکست خوردند، حتی کرد‌ها سر این موضوع با آمریکا مشکل پیدا کردند. امروز ادلب هم دیگر حوزه آمریکا نیست و آنجا بحث ترکیه مطرح است و دیگران.

اگر از آمریکا بپرسید حضور در سوریه از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰ چه دستاوردی برای آن‌ها داشت، هیچ دستاوردی نمی‌توانند برشمرند. آن‌ها نمی‌توانند مدعی شوند که حضورشان در سوریه برایشان نفعی داشته، حتی ضرر هم کرده‌اند چراکه یک توانی همچون مقاومت در سوریه وارد شد و معادله جنگ را عوض کرد.

روزی اسرائیلی‌ها می‌گفتند: این هنر ماست که مسلمانان را با هم در سوریه درگیر و برای اسرائیل امنیت ایجاد کردیم؛ اکنون این سؤال در جامعه صهیونیستی پرسیده می‌شود «شما که به دنبال ایجاد امنیت برای اسرائیل بودید، اکنون سوریه یک منطقه تهدید برای اسرائیل محسوب می‌شود و شما نتوانستید هیچ کاری بکنید. هم بشار اسد با قدرت سرجایش است و هم گروه‌های مقاومت با اقتدار هستند.»

اگر هم می‌گویند ما چهار جا را زدیم و موضوعی را مطرح می‌کنند، بیشتر تبلیغاتی و مانور رسانه‌ای است؛ البته آن‌قدر تبلیغات رسانه‌ای کرده‌اند که خودشان نیز خسته شده‌اند و حتی اسرائیل وزیر جنگش را عوض کرد. الان همه دنیا می‌فهمند که اوضاع بر چه قراری است. کشور‌هایی که با سوریه جنگیدند به این اقناع رسیدند که اشتباه کردند و سوریه باید دوباره به اتحادیه عرب بازگردد. امارات ارتباطش را با سوریه برقرار کرده است. عربستان و ترکیه به نوعی در تلاشند تا به رابطه دوباره با سوریه برسند. همه کشور‌ها در روابط‌شان با سوریه در حال بازنگری هستند و به نوعی شکست را پذیرفته‌اند و به دنبال ایجاد پیمان با این کشور هستند.

این حقیقت قصه است و حالا اینکه در میدان به لحاظ تاکتیکی چه حرفی می‌زنند، بحثی دیگر است، اما اصل قصه این است که آن‌ها هیچ دستاوردی نداشتند.

در موضوع ادلب چه حوادثی در حال رقم خوردن است؟ چقدر گفت‌وگوهای سیاسی که در مذاکرات آستانه دنبال می‌شود می‌تواند این جنگ را خاتمه دهد؟

در ادلب سوریه معتقد است توافق سیاسی شده و بر‌اساس این توافق، ترکیه پذیرفته که گروه‌های مسلح از یک منطقه‌ای عقب‌نشینی کنند و راه‌های اصلی بین شهرهای سوریه باز شود. هرچند ترکیه زورش نرسید این کار را انجام دهد اما این حق به‌طور طبیعی برای سوریه محفوظ است که با عملیات‌های نظامی این مناطق را آزاد کند.

همچنانکه عملیات‌ها و درگیری‌هایی شکل گرفت و البته روسیه و ترکیه هم در این درگیری‌ها ورود کردند؛ اما آنچه در موضوع ادلب اهمیت دارد آن است که سوریه در یک موقعیت برتر نظامی است ولی به خاطر یکسری ملاحظات سیاسی نمی‌خواهد اقدامات گسترده نظامی داشته باشد تا با توافقات سیاسی موضوع حل‌وفصل شود؛ چنانکه مذاکرات در آستانه و سوچی ادامه دارد و همه در تلاشند تا بحث به صورت مذاکره حل شود.

امروز همه به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر موضوع سوریه راهکار نظامی ندارد و نمی‌شود دولت اسد را ساقط کرد؛ حتی آمریکا هم گفته که قصد دارد با بشار اسد مذاکره یا توافق کند. همین که آمریکا به تحریم‌های اقتصادی علیه سوریه دست زده، یعنی اینکه پذیرفته اقدامات نظامی‌اش به نتیجه‌ای نرسیده است. آمریکا اکنون به دنبال مذاکره است تا امتیاز بگیرد.

امروز دولت سوریه آماده‌تر و ارتشش باتجربه‌تر از گذشته شده است. درست است که به‌لحاظ اقتصادی خسارت‌هایی دیده، ولی آماده‌تر از سال ۲۰۱۱ است چرا که چیزی در مقابل اسرائیل برای ازدست‌دادن ندارد؛ بنابراین امروز اسرائیل بیشتر احساس خطر و تهدید می‌کند چرا که سوریه تنها نبوده که پیروز میدان شده و ایران و حزب‌الله و گروه‌های مقاومت در کنار آن حضور داشتند و حمایتش کردند و «جبهه جهانی مقاومت» تشکیل شد؛ مفهومی که شاید به آن کم توجه می‌شود.

اکنون اگر کسی بخواهد عراق را تهدید کند، با یک جبهه جهانی مواجه است، با یک مجموعه داخلی مواجه نیست. اگر کسی بخواهد حزب‌الله یا هر حوزه دیگری از مقاومت را تهدید کند، با جبهه آماده‌ای که حاضر است از حقوق و ارزش‌های مقاومت دفاع کند، مواجه می‌شود و این جبهه به یک ائتلاف فراملی تبدیل شده است که دستاورد بزرگی برای مقاومت است. بقای بشار اسد و عقب‌نشینی آمریکا دستاورد مقاومت بود؛ بحث ادلب هم که وجود دارد و ترکیه را در وضعیت انفعال قرار داده و در این حوزه هم باز سوریه دست برتر و ابتکار عمل دارد. حال که آمریکا می‌بیند در حوزه نظامی و امنیتی به نتیجه نرسیده، از لحاظ اقتصادی فشار‌هایی را وارد می‌کند، اما سوریه دارای توان‌های ذاتی در اقتصادی داخلی است، چرا که اقتصاد تک‌محصولی ندارد.

در سوریه کشاورزی، دامداری، نساجی، حتی معادن و دریا امکانات ویژه‌ای است که سوری‌ها زندگی خود را تأمین می‌کردند و دیگر اینکه قناعت مردم سوریه به آنهاست که بالاخره به زندگی خودشان ادامه می‌دهند و فهمیده‌اند که دوست یا دشمن واقعی آن‌ها کیست. اگر به مردم سوریه بگویید آمریکا دوست شماست، می‌دانند که آمریکا با آن‌ها چه کرده است؛ اگر تا دیروز این صحبت‌ها می‌شد، شاید نگاه دیگری داشتند، ولی امروز دیگر فرق می‌کند.

تا دیروز معتقد بودند که عربستان یا اتحادیه عرب دوست آنهاست، اما امروز دریافته‌اند که چه کسی دوست یا دشمن آنهاست. وقتی کلان معادله را نگاه می‌کنیم، دستاورد‌های مقاومت قابل قیاس با دستاورد‌های آن‌ها نیست. آن‌ها از موضع «انفعال» تلاش می‌کنند، ولی مقاومت نگاهش به صحنه از موضع «کنشی» است و اوضاع و منطقه را مدیریت می‌کند.

یکی از موضوعاتی که همواره از سوی رسانه‌های بیگانه مطرح می شود موضوع اختلاف روسیه و ایران بر سر سوریه است؛ آیا اختلاف و تضادی میان دو کشور در حوزه سوریه وجود دارد؟

در خصوص سوریه ما هیچ ‌اختلافی با روسیه نداریم. ما با روسیه هم‌پیمانیم که بر اساس چهارچوب‌ها و قراردادهای بین‌المللی، هماهنگی‌های میدانی و سیاسی و کمک به مردم سوریه وجود دارد. اما یک اراده بیرونی موضوع اختلاف با روسیه را مطرح می‌کند.

برای رسیدن به جواب اول باید دید که روسیه به دنبال چه هدفی در سوریه است و چه می‌خواهد به دست بیاورد. اگر فرض را بر این بگیریم که نقش ما از سوریه حذف شود، آیا به نفع روسیه است؟ حتماً به ضرر روسیه است. اگر قدرت درونی سوریه ضعیف شود، احتمال اینکه مسلحان و تکفیری‌ها برگردند، وجود دارد. آیا روسیه به‌تنهایی می‌تواند دفاع کند؟ اصلاً این امکان وجود ندارد.

بطور مثال شائبه هایی مطرح می شود مبنی براینکه رژیم اسرائیل در برخی از حملات هوایی به خاک سوریه با روسیه هماهنگ بوده و به‌طور مثال گفته می‌شد روسیه موقع حملات رژیم اسرائیل پدافندهای هوایی‌اش را خاموش می‌کند.

مصداقی برای این القائات نیست و بیشتر تحلیل‌های ذهنی است و اینکه می‌گویند روسیه پدافندهایش را خاموش کرده، حرف‌هایی بی‌اساس است. همچنان حفظ میدان سوریه به نفع همه است و آسیب دیدن آن به ضرر کل جبهه‌های مقاومت که در سوریه برای مبارزه آمده و حضور دارند و این حضور را حفظ می‌کنند.

یک نکته خیلی مهم وجود دارد و آن اینکه روسیه‌ای که سال ۹۱ از هم فروپاشید (شوروی) همچنان در موضع انفعال بود تا اینکه در قصه سوریه در موقعیت کُنشی قرار گرفت و امروز اگر این موقعیت خود را در سوریه از دست بدهد، مجدداً به موضع انفعال برمی‌گردد و این را روسیه به‌خوبی می‌فهمد که در برابر آمریکا و بقیه باید این کارت بازی خود را حفظ کند و اگر به هر دلیلی در اختلاف با ایران یا بشار اسد یا موضوع دیگری، این موقعیت و کارت بازی خود را از دست بدهد، روسیه ضرر می‌کند و هیچ‌کس دیگری متضرر نمی‌شود.

ما به خواست دولت سوریه و در چهارچوب قوانین بین‌الملی، به سوریه رفتیم و به آن‌ها کمک کردیم و همواره بر این نکته هم تاکید کرده‌ایم که در چهارچوب قوانین بین‌المللی کمک می‌کنیم و خلاف این نبوده است. روسیه هم هم‌پیمان ماست و تا امروز هم همکاری داشته و داریم.

اقتضای فضای رسانه‌ای و تبلیغی دشمن این است که بگوید اسرائیل دارد سوریه را می‌زند یا آمریکا موفق شد ایران را منفعل کند یا اینکه ایران با روسیه مشکل پیدا کرده است؟

این پیروزی، پیروزی مقاومت و پیروزی بشار اسد است. این پیروزی به نام ایران و به نام روسیه و حزب‌الله ثبت شده است و طبیعتاً عقل‌شان به این می‌رسد که این پیروزی را که به سختی به دست آورده‌اند، با دست خودشان به شکست تبدیل نکنند و به آسانی از دست ندهند. آمریکا بزرگ‌ترین جنایت‌ها را در همه کشورها انجام می‌دهد ولی باز فضای رسانه‌ای را به نفع خودش تغییر می‌دهد چرا که ابزار به دست آنهاست؛ جنایت می‌کند ولی از حقوق بشر و آزادی سخن می‌گوید. هزار مصداق جنایتکارانه دارد ولی خلاف آن را در رسانه‌هایشان القا می‌کنند.

شما به‌عنوان مصاحبه‌کننده بگویید آمریکا در کجای دنیا و در کجای یک کشور اسلامی منشأ خیر بوده است؟

هیچ‌کجای جهان اسلام خیری نداشته است؛ حتی امروز هم در داخل کشورش به جایی رسیده که به شکل خشونت و نژادپرستی و نگاه تند افراطی در محیط داخلی آمریکا خودش را نشان می‌دهد ولی به دلیل ابزار رسانه‌ای و تحت کنترلی که دارد و تحت انحصار مالی و مدیریت آنهاست، همیشه چیز دیگری را به اذهان جهان القا می‌کند.

آمریکا چرا در سوریه وارد شد؟ به دنبال چه بود؟ داعش در سوریه هم‌ائتلاف با آمریکا بود و در جبهه آمریکا می‌جنگید؛ آن‌طرف ائتلاف ضدداعش در عراق تشکیل داده بود و در سوریه، داعش در مناطق آمریکا امنیت داشت. همه دنیا می‌دانند آمریکا داعش را ایجاد کرده اما رسانه‌هایشان می‌گویند آمریکا داعش را از بین برده و این بیشتر یک القای رسانه‌ای است.

منبع: صبح نو

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
عقاب۳۱۳
۲۲:۱۷ ۱۵ تير ۱۳۹۹
بکشید مارا ملت ما بیدار تر می شود.