در هر سال ۳۸ هزار آمریکایی در نتیجه شلیک اسلحه جان خود را از دست می‌دهند؛ یعنی به طور میانگین ۱۰۰ نفر در هر روز.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  پارادایم کنترل سلاح- این ایده که راه حل خشونت در آمریکا قوانین بازدارنده‌تر در استفاده از سلاح است- کمکی به حل این مشکل نمی‌کند.
کنترل اسلحه کارآیی ندارد. در واقع ارتباط‌های آماری بین سیاست‌های مربوط به استفاده از اسلحه و خشونت بسیار ناچیز است. اما حتی اگر سیاست کنترل سلاح موثر بود، باز هم در حل این مشکل ناکارآمد بود.
قوانین کنترل سلاح، ناقض حق استفاده آزادانه و مبتنی بر متمم دوم قانون اساسی برای حمل سلاح است و در نتیجه موضوع چالش‌های حقوقی بزرگی می‌شود و بسیاری از آمریکاییان قاطعانه با آن مخالف هستند. بعلاوه اجرای قوانین سختگیرانه‌تر کنترل سلاح قطعا محدودیت‌های زیادی را بر سایر آزادی‌های مدنی، به خصوص در اجتماعات فقیرتر و در میان جمعیت‌های حاشیه رانده شده وارد می‌کند.
همزیستی قوانین کنترل سلاح با ارزش‌های یک جامعه آزاد در بهترین حالت یک همزیستی ناراحت است. اما در بستر خاص ایالات متحده این همزیستی حتی ناممکن نیز می‌شود. در نظر بگیرید که هم اکنون ۴۰۰ میلیون سلاح در تملک خصوصی آمریکاییان قرار دارد، بعلاوه آنکه تولید شخصی سلاح گرم هرچه می‌گذرد برگشت ناپذیرتر و ساده‌تر می‌شود. در نتیجه فارغ از اینکه چه قوانینی به تصویب می‌رسد، توزیع و دسترسی گسترده به سلاح گرم از جمله واقعیات لایتغیر زندگی آمریکایی بوده (و باقی خواهد ماند)، به خصوص برای کسانی که تمایل به زیرپا گذاشتن قوانین دارند.
در این بستر روشن است که قوانین کنترل سلاح نمی‌تواند مشکل خشونت را در این کشور حل کند. در ادامه به چهار پارادایم نویدبخش می‌پردازم که می‌توان آن‌ها را جایگزین پاردایم فعلی سیاست‌های کنترل سلاح کرد:

۱. خودکشی مشکل محوری در خشونت همراه با اسلحه در آمریکاست
اگر از صفحه آمار وبسایت گروه ضد اسلحه «مرکز حقوقی گیفوردز برای جلوگیری از خشونت همراه با اسلحه» سری بزنید، بی درنگ با بنری بزرگ رو به رو می‌شوید: «در هر سال ۳۸ هزار آمریکایی در نتیجه شلیک اسلحه جان خود را از دست می‌دهند؛ یعنی به طور میانگین ۱۰۰ نفر در هر روز.» با این حال این بنر این واقعیت را از قلم می‌اندازد که بیشتر این مرگ‌ها در اثر خودکشی هستند. بر اساس گزارشی که «هاروارد پولتیکال ریویو» منتشر کرده، در سال ۲۰۱۹ خودکشی حدود دو سوم مرگ‌ها در اثر اسلحه را شامل می‌شده است.
اگر با گروه‌های طرفدار کنترل سلاح مثل گیفورد با شرایط خودشان مواجه شویم و آمار‌های جامع «مرگ در اثر اسلحه» آن‌ها را به عنوان شاخص خود بپذیریم، روشن است که پیش از هر چیز با خشونت با سلاح باید از طریق یک پارادایم سلامت روانی و جلوگیری از خودکشی پرداخته شود.
آیا کنترل اسلحه می‌تواند بخشی از یک راهبرد پیشگیری از خودکشی باشد؟ به سختی می‌توان دریافت که چگونه چنین چیزی امکان پذیر است. مثل سایر ابزارها، عملا هر نوع سلاح گرمی برای گرفتن جان یک نفر کفایت می‌کند. پس هیچ فرضیه‌ای وجود ندارد که در آن پیشنهاد‌های پرطرفدار کنترل سلاح مثل «ممنوعیت سلاح‌های تسلحیات تهاجمی» یا محدودیت ظرفیت خشاب ها، تفاوتی در خودکشی کردن به وجود آورد.
بعلاوه تدابیر کنترل سلاح مثل قوانین علامتگذاری قرمز که به دنبال محروم کردن افراد از سلاح‌های خود بر اساس وضعیت سلامت روانی آشکار آنهاست، عملا می‌تواند مانع از آن شود که افراد گرفتار مشکل برای دریافت کمکی که به آن نیاز دارند رجوع کنند. از این نظر یک رویکرد کنترل سلاح برای پیشگیری از خودکشی نه تنها صرفا بی فایده است، بلکه عملا نتیجه عکس هم دارد.
متون بسیار زیادی درباره پیشگیری از خودکشی و بهترین راه‌های کمک به کسانی که با مسائل سلامت روانی دست به گریبان هستند وجود دارد. مباحث در مورد دارو‌های مختلف، درمان‌های شناختی، اقدامات سلامتی و سایر تدابیر به هیچ وجه در دامنه این مقاله جای نمی‌گیرند. اما اینجا همان جایی است که منابع و تلاش‌های ما باید بر آن متمرکز شود.
تلاش برای پیگیری از خودکشی با تحمیل قوانین کنترل سلاح، مثل تلاش برای متوقف کردن رانندگی در حالت مستی با ممنوعیت استفاده از خودرو است: این «راه حلی» به کلی غیرموجه است که مشکل واقعی را از دسترس خارج می‌کند.


بیشتر بخوانید


۲. خشونت‌های خانوادگی بخش بسیار بزرگی از مشکل به شمار می‌روند
لولوی لابی کنترل سلاح، استفاده گسترده از مفهوم «تیرانداز جمعی» است؛ یعنی یک فرد فاقد توازن و اجتماع ستیز که یک اسلحه «نظامی» را به محلی ظاهرا امن، مثل یک مدرسه یا فروشگاه می‌برد و کورکورانه مردم بیگناه را سلاخی می‌کند. این فرد اغلب انگیزه‌های نفرت پراکنانه یا متعصبانه‌ای برای دست زدن به این اقدام دارد.
هرچند چنین تیراندازی‌هایی رخ می‌دهد، اما آن‌ها به شکل حیرت انگیزی نادر هستند و قربانیان آن‌ها سهم بسیار اندکی از قتل‌هایی را که آمریکا در یک سال خاص تجربه می‌کند به خود اختصاص می‌دهند. بر اساس داده‌های سال ۲۰۱۹ اف بی آی تنها ۲.۶ درصد قتل‌ها در این سال با استفاده از یک اسلحه جنگی انجام شده است. در واقع در هر سال از چماق و مشت خالی برای کشتن تعداد بیشتری از افراد استفاده می‌شود تا سلاح‌های جنگی. بعلاوه آنکه این قبیل تیراندازی‌های گروهی با دار و دسته‌ها مرتبط هستند؛ اتفاقاتی که نگران کننده هستند، اما با روایت کنترل سلاح به طور کامل همسو نیستند.
اکنون این واقعیت‌ها را در نظر بگیرید: تقریبا دو سوم قربانیان قتل کودک، به دست پدر یا مادر خود به قتل می‌رسند. نزدیک به نیمی از کل قربانیان قتل مونث به دست شریک زندگی فعلی یا سابق خود کشته می‌شوند؛ و هرچند همه اینطور می‌گویند که بیشتر قربانیان قتل توسط کسی کشته می‌شود که وی را می‌شناسند، اما درصد تعجب آور بزرگی – شاید به کمی یک نفر در هر هشت نفر، اما احتمالا به بزرگی یک نفر در هر پنج نفر- به دست یک عضو خانواده واقعی خود به قتل می‌رسند. در نگاهی محافظه کارانه یک قربانی قتل خاص حدود پنج بار بیشتر احتمال دارد توسط یک عضو خانواده به قتل برسد تا با نوعی تفنگ جنگی.
عمدتا این سناریوی «تیرانداز جمعی» است که منابع و اقدامات جنبش کنترل سلاح را هدایت می‌کند و به حرکت در می‌آورد، از این رو تمرکز آن‌ها بیشتر روی سیاست هایی، چون ممنوعیت استفاده از تسلیحات تهاجمی و محدودیت ظرفیت خشاب هاست. اما حتی اگر این سیاست‌ها بتواند به شکل معناداری به اجرا گذاشته شود، به سختی می‌توان تصور کرد که بتوانند در جلوگیری از خشونت توسط اعضای خانواده و شریک زندگی کار زیادی کنند.

۳. مبارزه با مواد مخدر را نمی‌توان نادیده گرفت
ناکامی تجربه قرن بیستم ایالات متحده در ممنوعیت الکل به خوبی مستند شده است. اما یکی از نتایج ناخواسته این ممنوعیت افزایش شدید خشونت‌ها بود. بدون دسترسی به روش‌های قانونی حل کشمکش ها، مردمی که در کسب و کار الکل - که برای آن تقاضای مشتری عظیمی موجود بود- دست داشتند، اختلافات خود و حفاظت از منابع خود را به سلاح گرم سپردند.
اگرچه توصیفات رمانتیکی از خونریزی‌ها و خشونت‌های این دوران از سوی صنعت سرگرمی تخیلی عرضه شده است، ولی حکایت واقعی این دوره را به سختی می‌توان نوستالژی برانگیز دانست. نرخ کشوری قتل در طول دوران ممنوعیت الکل بیشتر از ۴۰ درصد افزایش پیدا کرد. خشونت به خصوص در شهر‌های بزرگ که نرخ قتل در آن‌ها تا حدود ۸۰ درصد افزایش یافته بود شدت گرفت. حتی بعد از هدایت منابع بیشتر به سمت سازمان‌های مجری قانون، نرخ جرایم جدی رشدی سرسام آور داشت و زندان‌ها پذیرای زندانیانی بیشتر از ظرفیت خود شدند. اگر اجازه داده می‌شد دوران ممنوعیت الکل بیشتر ادامه یابد، وضعیت فاجعه بار موجود احتمالا حتی وخیم‌تر از آن می‌شد.
متاسفانه به نظر می‌رسد که ما درس‌های متعلق به آن دوران را از یاد برده ایم. جنگ با مواد مخدر که ظاهرا برای بیشتر ایمن شدن اجتماعات ما به راه انداخته شده، در واقع آن‌ها را خشونت زده‌تر کرده است.

۴. اسلحه عامل خشونت نیست، فقر و نومیدی است
فقر و فقدان فرصت، ارتباط قدرتمندی با خشونت دارند. اگر به توزیع جمعیتی و جغرافیایی خشونت در آمریکا نگاه کنید، این موضوع کاملا روشن می‌شود. تحقیقات آکادمیک درباره این موضوع به نتیجه گیری مشابهی رسیده اند. پژوهشگران با وجود طرفداری از قوانین کنترل سلاح، درک می‌کنند که محرک‌های جامعه شناسانه بنیادینی برای خشونت در کار است که از «اسلحه» فراتر می‌رود و سزاوار توجه بیشتری است.
قطعا بیشتر مردم به سرعت می‌پذیرند که فقر و نومیدی با خشونت ربط دارند که جای تعجبی هم ندارد. اما شاید آن‌ها مشکل فقر را به عنوان مشکلی غیرقابل حل و لاعلاج ببینند. اجرای قوانین سختگیرانه‌تر ضد سلاح حتی اگر به ریشه‌های مشکل نپردازد، شاید در مقایسه به نظر امکان پذیرتر برسد. برای همین است که بخشی از جذابیت قوانین کنترل سلاح را باید به خاطر سادگی روایت آن دانست.
بعلاوه کار‌های زیادی وجود دارد که می‌توانیم برای کاستن از فقر و خلق فرصت‌های بیشتر انجام دهیم و بسیاری از این تدابیر از حمایت‌های گسترده هر دو حزب برخوردارند یا می‌توانند برخوردار شوند. برای حل این مشکل گام‌های موثری وجود دارد که هم امکان پذیر و هم معنا دار هستند.
قوانین کنترل سلاح نمی‌توانند مشکلات ما را حل کنند. به خصوص با به کارگیری گسترده فناوری چاپگر سه بعدی و دیگر روش‌های تولید شخصی سلاح، هر چه می‌گذرد کنترل سلاح به عاملی ناکارآمدتر در حل این مشکلات تبدیل می‌شوند. اگر می‌خواهیم گام‌های جدی درراه پرداختن به مسئله خشونت در آمریکا برداریم، عرصه‌های نویدبخش دیگری وجود دارد که باید بر آن‌ها تمرکز کرد.


منبع:فارس

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار