میرجلال‌الدین کزازی:

گلستان دفتری از آموزه‌ها و بوستان دفتری از آرمان‌های سعدی شیرازی است

پژوهشگر ادبیات ایران می‌گوید، سعدی در گلستان از آموزه هایش در زندگانی سخن به میان آورده است.

میرجلال الدین کزازی شاهنامه پژوه و استاد ادبیات گفت: گلستان یکی از شاهکار‌های سعدی، کتابی است که ره آورد دریافت‌ها و آموزه‌های سعدی در سالیان زندگانی‌اش را دربردارد. آنچه سعدی در داستان‌های گلستان که بسیاری از آن‌ها داستان‌های کوتاه است با ما درمیان می‌گذارد، در واقع آموزه ها، دریافت‌ها و آنچه او با همه هوش و توان خویش در زندگانی آموخته است. به گفته دیگر گلستان دفتری از آموزه هاست و بوستان سعدی دفتری از آرمان هاست.

درواقع سعدی در بوستان جهانی آرمانی را به نمود می‌آورد، اما در گلستان جهان، جهان آزمونی است. سعدی از آنچه پیرامون خویش در سالیان زیستن دیده ، شنیده و آزموده ، سخن می‌گوید. از همین روست که کارکرد روایی و عاطفی در گلستان نیرومندتر از بوستان سعدی است.

بنا به گفته کزازی خواننده‌ها ناخواسته و نا آگاه می‌توانند با آنچه سعدی می‌گوید، همراه شوند. اما خواست سعدی تنها بازگفتن داستان نیست او از داستان‌هایی که در شیوه‌ای نگارین و هنری می‌نویسد، خواستی دیگر دارد و می‌خواهد پلشتی ها، زشتی ها و ناهنجاری ها را آشکار کند و خواننده را از آن پرهیز بدهد.

کزازی می‌گوید: لذت بردن از ویژگی‌های متن گلستان سعدی به این بستگی دارد که آشنایی خواننده با زبان سعدی تا چه حد است. زبان سعدی در گلستان زبانی پیچیده است، زیرا بدان سان که پیشتر گفتم زبان گلستان زبانی نگارین و آکنده از ترفند‌های زبانی و زیباشناختی است و واژه‌هایی در گلستان به کار برده شده که نا آشنا یا دیرآشنا است. از همین روی اگر خواننده‌ای با ویژگی‌های زبانی او آشنایی داشته باشد و بتواند گلستان را بخواند و به آسانی دریابد از شگفتی‌های سعدی لذت می‌برد. این باعث می‌شود با گلستان در پیوند باشد.

از دیدی دیگر گلستان سعدی دیریاب‌ترین و دشوارترین اثر سعدی است. زبان سعدی در بوستان و چامه‌ها روشن و رساست در گلستان به پاس آن نگارینه‌ها و هنرورزی این زبان اندکی دیریاب شده است.

در ادامه حکایتی از گلستان سعدی را بخوانید:

«درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمی از خانه یاری بدزدید.
حاکم فرمود که دستش بدر کنند.
صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل کردم.
گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید، و الفقیرُ لا یَمْلِکُ: هر چه درویشان راست وقف محتاجان است.
حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:
جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری؟!
گفت:‌ای خداوند! نشنیده‌ای که گویند: خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب.
چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین»

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.