
پس از ماهها عملیات نظامی پرهزینه و بینتیجه، واشنگتن ناگزیر شد در برابر شروط انصارالله در یمن عقبنشینی کند—نمادی دیگر از ناکارآمدی دکترین نظامی دولت ترامپ و شکنندگی قدرتنمایی آمریکایی در خاورمیانه.
در پی اعلام آتشبس از سوی انصارالله در مورد عملیات دریایی در مسیرهای استراتژیک دریای سرخ، بابالمندب و خلیج عدن، برخی ناظران آمریکایی بهدنبال این هستند که این تحولات را بهحساب موفقیت «قدرت هوایی» آمریکا بگذارند. اما بررسی دقیقتر واقعیتها، چیز دیگری میگوید.
باید گفت که قدرت هوایی بهتنهایی هیچگاه عامل تعیینکننده در نبردها نبوده است. کارشناسان نظامی معتقد هستند پیروزی واقعی در جنگ، نیازمند اعمال کنترل فیزیکی و مستقیم بر زمین است؛ چیزی که تنها با حضور نیروهای زمینی امکانپذیر است. بنابراین، حملات هوایی آمریکا علیه یمن، در غیاب هرگونه حضور زمینی، نمیتوانست منجر به تحمیل اراده سیاسی شود.
آتشبس، نه صلح؛ و نه تسلیم
تعریف پیروزی در جنگ از دیدگاه کارل فون کلاوزویتس—نظریهپرداز نظامی آلمانی—دستیابی به «صلحی پایدار و مستقیم» است. با این معیار، کارزار نظامی آمریکا علیه یمن به هیچوجه موفق نبوده است. انصارالله بهصراحت اعلام کرد که آتشبس مربوط به کشتیرانی در منطقه است و ارتباطی با موضع سیاسی یا نظامی آنها در برابر رژیم صهیونیستی ندارد. عملیات موشکی یمنیها علیه اهداف صهیونیستی همچنان ادامه دارد و توقفی در جبهه اصلی مقاومت صورت نگرفته است.
در واقع، توقف حملات به کشتیها در مسیرهای آبی، تصمیمی راهبردی از سوی انصارالله بود؛ بخشی از یک برنامه نظامی چندلایه که بر اساس منطق هزینه-فایده و اولویتبندی منابع اتخاذ شد. این عقبنشینی نبود؛ بلکه نشانهای از قدرت تصمیمگیری و هوشمندی راهبردی رزمندگان یمنی بود که هزینهها و منافع را بهدقت محاسبه کردند—برخلاف سیاستهای هیجانی و پرخرج دولت ترامپ.
هزینههای آمریکا، سود برای چه کسی؟
واشنگتن و متحدانش تصور میکردند با تکیه بر قدرت هوایی و موشکی، میتوانند مقاومت یمنیها را در هم بشکنند. اما تحلیل دقیق کلاوزویتس نشان میدهد که جنگ نهتنها رقابتی نظامی، بلکه حسابگری سیاسی نیز هست. هرچه هزینه دستیابی به هدف بالاتر برود، احتمال عقبنشینی طرف مقابل بیشتر میشود. بهنظر میرسد این دقیقاً همان اتفاقی است که در واشنگتن افتاده است: ادامه حملات نهتنها باعث تضعیف انصارالله نشد، بلکه هزینههای سیاسی و نظامی غیرقابل توجیهی را بر دوش دولت آمریکا گذاشت. در نتیجه، دولت ترامپ که در عرصه داخلی با بحرانهای سیاسی دستوپنجه نرم میکند، به عقبنشینی تن داد تا از باتلاق بینتیجه خاورمیانه خارج شود—بیآنکه هیچ هدف واقعیای محقق شده باشد.
پیروزی در بازتعریف مقاومت
اینکه انصارالله بخشی از عملیات خود را متوقف کرده، بههیچوجه بهمعنای شکست نیست. بلکه گویای درک عمیق این جنبش از اولویتهای راهبردی در مبارزه است. برخلاف نگاه کلاسیک نظامی که پیروزی را صرفاً در تسخیر زمین یا تعداد کشتهها میسنجد، جنبش انصارالله نشان داد که با حداقل منابع و حداکثر ابتکار عمل، میتوان قدرتهای جهانی را به بازنگری در رفتارشان وادار کرد؛ بنابراین اگر قدرت هوایی آمریکا را عاملی برای این آتشبس قلمداد کنیم، باید اذعان کرد که این قدرت نتوانست هدف اصلی مقاومت را متوقف کند، بلکه فقط واشنگتن را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ، نه ممکن است و نه سودآور. تصمیمگیرنده نهایی در این میدان، نه بمبافکنهای آمریکایی، بلکه رزمندگانی هستند که بر زمین واقعیات سیاسی و اجتماعی یمن ایستادهاند.
شکست قدرتنمایی، تثبیت اقتدار مقاومت
قدرت هوایی آمریکا، برخلاف آنچه رسانههای غربی تلاش دارند القا کنند، نتوانست انصارالله را شکست دهد. آنچه رخ داد، بیش از هر چیز عقبنشینی تاکتیکی واشنگتن در برابر مقاومتی هوشمندانه بود. در نهایت، این انصارالله بود که با حفظ مواضع اصولی خود در قبال فلسطین و منطقه، ابتکار عمل را در دست گرفت—و آمریکا بود که زیر فشار هزینهها، ناچار به پذیرش یک آتشبس نیمبند شد. این ماجرا نشان داد که در معادلات جدید منطقهای، آنچه قدرت نامیده میشود، دیگر با پرواز هواپیماهای جنگی سنجیده نمیشود، بلکه با ایستادگی، هوشمندی و پیوند با مردم.
منبع: نشنال اینترست