باشگاه خبرنگاران جوان - در لابهلای صفحات تاریخ معاصر، نام ایران بارها با مداخلات قدرتهای غربی گره خورده است. از سایه سنگین قراردادهای استعماری تا موانعی که جلوی پیشرفت این سرزمین کهنسال را گرفت، انگار داستانی تکراری در جریان بوده است. پژوهشگران تاریخ، این مداخلات را در چهار راهبرد اصلی غرب خلاصه کردهاند؛ تجزیه ایران، تضعیف ایران، ممانعت از پیشرفت و نابودی ایران.
در پیچ و خم تاریخ معاصر ایران، سایه سنگین قدرتهای غربی همواره بر سرنوشت این سرزمین کهنسال سنگینی کرده است. از قراردادهای استعماری قرن نوزدهم تا موانع پیشرفت در قرن بیستم، ایران بارها طعم تلخ مداخلات خارجی را چشیده است. پژوهشگران تاریخ سیاسی معاصر ایران، در تحلیلات خود از این مداخلات، چهار راهبرد اصلی غرب در قبال ایران را شناسایی کردهاند: تجزیه ایران، تضعیف ایران، ممانعت در برابر پیشرفت ایران و نابودی ایران.در این گزارش به بررسی این راهبردها میپردازیم و با تحلیلات کلیدی نشان میدهیم چگونه غرب در طول تاریخ تلاش کرده تا ایران را تحت سلطه خود نگه دارد.
راهبرد اول؛ تجزیه ایران
ایران، به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک استراتژیک خود، همواره در معرض طمع قدرتهای بزرگ بوده است. حسین اصغری، پژوهشگر برجسته تاریخ سیاسی معاصر ایران، در این باره میگوید: «غرب در طول تاریخ بارها راهبرد تجزیه را اجرا کرده است، اما یکی از بارزترین نمونههای آن، قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ میان انگلستان و روسیه است.» این قراردادها که در اوج ضعف دولت قاجار منعقد شدند، ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند: شمال تحت سلطه روسیه و جنوب تحت کنترل بریتانیا. تنها یک نوار باریک بیطرف در مرکز کشور باقی ماند که آن هم در قرارداد ۱۹۱۵ میان دو قدرت تقسیم شد. این تقسیمبندی نهتنها تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخت، بلکه نشاندهنده عزم جدی غرب برای تکهتکه کردن این کشور بود. نمونههای مشابه را میتوان در حمایت قدرتهای غربی از جنبشهای تجزیهطلبانه در دورههای مختلف، مانند حمایت بریتانیا از شیخ خزعل در خوزستان در اوایل قرن بیستم، مشاهده کرد. این اقدامات نشان میدهد که تجزیه ایران نه یک اتفاق تصادفی، بلکه بخشی از یک استراتژی بلندمدت برای تضعیف این کشور بوده است.
راهبرد دوم؛ تضعیف ایران
راهبرد دوم غرب، تضعیف ایران از طریق وابستهسازی اقتصادی و سیاسی است. اصغری در این زمینه مثالی جالب توجه ارائه میدهد: «در دهه ۱۳۴۰ شمسی، ایران برای راهاندازی کارخانه پنیرسازی به بلغارستان متوسل شد. موافقتنامهای در سال ۱۳۵۱ میان دو کشور امضا شد که بر اساس آن، بلغارستان در زمینه پنیرسازی به ایران کمک میکرد.» این مثال ساده اما تکاندهنده نشان میدهد که وقتی کشوری تحت سلطه غرب قرار میگیرد، حتی در ابتداییترین حوزههای صنعتی مانند تولید پنیر نیز به دیگران وابسته میشود. این وابستگی تنها به حوزه اقتصادی محدود نبود. در دوره پهلوی، ایران برای تأمین نیازهای نظامی و صنعتی خود به شدت به غرب وابسته بود. به عنوان مثال، قراردادهای خرید تسلیحات از ایالات متحده و بریتانیا، ایران را به یک واردکننده صرف تبدیل کرد که قادر به تولید مستقل فناوریهای پیشرفته نبود. این وابستگی، به گفته اصغری، بخشی از «استراتژی غرب برای تضعیف ایران و جلوگیری از تبدیل شدن آن به یک قدرت منطقهای بود.»
راهبرد سوم؛ ممانعت در برابر پیشرفت ایران
غرب نهتنها ایران را وابسته نگه داشت، بلکه هرگاه این کشور تلاش کرد تا به سوی پیشرفت گام بردارد، با موانع جدی مواجه شد. اصغری به نمونههای تاریخی متعددی اشاره میکند: «در طول تاریخ، هرگاه ایران تلاش کرده تا اصلاحات یا پیشرفتهایی را پیاده کند، قدرتهای غربی با آن مخالفت کردهاند.» یکی از این نمونهها، تلاشهای قائممقام فراهانی و امیرکبیر در دوره قاجار برای اصلاح ساختارهای حکومتی و اقتصادی بود که با کارشکنیهای داخلی و خارجی ناکام ماند.
نمونه دیگر، تلاش برای تدوین قانون اساسی اسلامی در دوره ناصرالدین شاه است. به گفته اصغری: «۲۴ سال پیش از نهضت مشروطه، در سال ۱۳۱۱ هجری قمری، فردی به نام مجتهد استرآبادی به درخواست ناصرالدین شاه قاجار، قانون اساسی اسلامی را نوشت. این قانون مورد تأیید شاه قرار گرفت، اما جریانات وابسته به قدرتهای خارجی مانع از اجرای آن شدند.» پس از پیروزی مشروطه نیز، همین جریانها با ترجمه قوانین اساسی کشورهای اروپایی مانند بلژیک و فرانسه، مسیر قانونگذاری ایران را به سمت الگوهای غربی منحرف کردند. در دوران پهلوی نیز این ممانعت ادامه یافت. اصغری به نمونه کارخانه ذوبآهن اشاره میکند: «وقتی ایران درخواست کمک برای راهاندازی کارخانه ذوبآهن را مطرح کرد، کشورهای غربی مخالفت کردند و ایران مجبور شد برای این کار به روسیه مراجعه کند که این امر نیز به نفوذ جاسوسهای کا. گ. ب در کشور منجر شد.» این ماجرا نشاندهنده آن است که غرب نهتنها از انتقال فناوری به ایران خودداری میکرد، بلکه حتی در مواردی که ایران به دنبال همکاری با دیگر کشورها بود، تلاش میکرد این روابط را به نفع خود مدیریت کند.
راهبرد چهارم؛ نابودی ایران
شدیدترین و نهاییترین راهبرد غرب، به گفته اصغری، نابودی کامل ایران است. این راهبرد در قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ به وضوح دیده میشود، جایی که تقسیم ایران میان قدرتهای استعماری عملاً به معنای حذف موجودیت این کشور بود. در دوران معاصر نیز، تلاشهایی مانند تحریمهای گسترده اقتصادی و سیاسی، حمایت از گروههای مخالف، و حتی تهدیدات نظامی را میتوان در این چارچوب تحلیل کرد. به عنوان مثال، تحریمهای اقتصادی دهههای اخیر که با هدف فلج کردن اقتصاد ایران اعمال شدهاند، نمونهای از این راهبرد هستند. این تحریمها نهتنها به اقتصاد ایران آسیب زدهاند، بلکه با ایجاد فشارهای اجتماعی و سیاسی، به دنبال تضعیف انسجام ملی ایران بودهاند.
ایستادگی در برابر تاریخ
تاریخ ایران، روایتی از مقاومت در برابر سلطه خارجی است. چهار راهبرد غرب که تحلیلگران به آن اشاره میکنند؛ (تجزیه، تضعیف، ممانعت از پیشرفت، و نابودی) همچون زنجیرهای به هم پیوسته، تلاش کردهاند تا ایران را از جایگاه تاریخی و تمدنی خود دور نگه دارند. اما ایران، با تکیه بر فرهنگ غنی و اراده ملی خود، بارها در برابر این راهبردها ایستادگی کرده است. از نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامی، ایرانیان نشان دادهاند که میتوانند در برابر فشارهای خارجی مقاومت کنند و مسیر خود را به سوی استقلال و پیشرفت هموار سازند. امروز، در جهانی که همچنان شاهد رقابتهای ژئوپلیتیک است، شناخت این راهبردها بیش از پیش اهمیت دارد. ایران، با آگاهی از گذشته و درس گرفتن از تاریخ، میتواند با اتخاذ سیاستهای هوشمندانه و تقویت توان داخلی، این زنجیره سلطه را بشکند و به عنوان یک قدرت مستقل در صحنه جهانی بدرخشد. همانطور که اصغری تأکید میکند، هرگاه ایران سلطه غرب را پذیرفته، یکی از این چهار راهبرد در انتظارش بوده است. پس شاید رازِ بقای ایران در این باشد که دیگر هرگز سر تسلیم فرود نیاورد.
منبع: فارس