 
    
    
باشگاه خبرنگاران جوان؛ مریم سادات بهادر _ سمانه، دختر ۲۱ ساله کرمانی، با قدمهایی لرزان وارد کلانتری میشود. چشمانش بیش از سنش بار تجربه دارند؛ خانهای که باید پناهگاه باشد، برای او میدان ترس شده است؛ پدر و مادری گرفتار اعتیاد و برادری که خشم و مواد مخدر را در خانه رها کرده است. او نه تنها دختر خانواده، بلکه پناه و سرپرست خواهر و برادری کوچک است که زندگیشان به دست اوست.
میان سایهها و سکوت؛ فریاد دختری که نمیخواهد خاموش بماند
سمانه با صدایی آرام، اما لرزان میگوید: «برادرم ما را تهدید میکند… یا باید او خانه را ترک کند، یا ما… لطفا کمکم کنید.»

هر جملهای که میگوید، موجی از ترس و اضطراب در فضا پراکنده میکند. خانهای که باید آرامش بدهد، همین حالا مملو از خشونت و سایه اعتیاد است؛ پدر و مادر اسیر مواد و برادری که به دلیل اعتیاد به مواد مخدر صنعتی و مشروبات الکلی با دستهای لرزانش، آرامش خانواده را ربوده است. او آمده تا سکوت را بشکند، تا شاید دستی بلند شود و امید را به خانه بازگرداند.
رقص ترس و شجاعت؛ گامهایی که سکوت را میشکنند
سمانه قدم برمیدارد به سمت کلانتری، قدمهایی که همزمان پر از تردید و شجاعت هستند. تصویرهای خشونت و تهدید در ذهنش میرقصند؛ برادری که مشروبات و مواد صنعتی را در دست دارد و سایهای که روی زندگی او و خواهر و برادر کوچکش افتاده است. او تصمیم میگیرد بایستد، فریاد بزند و اجازه ندهد ترس، او و کودکان زیر سرپرستیاش را فرو ببرد.

آینه حقیقت؛ دیدار با حمایت قانونی
در سالن کلانتری، مأموران با دقت به حرفهای سمانه گوش میدهند. مهدی پور، روانشناس اجتماعی، میگوید: وقتی خانوادهای درگیر اعتیاد است، آسیب تنها به مصرفکننده محدود نمیشود؛ فرزندان و اعضای خانواده، هر روز با ترس، اضطراب و ناامنی زندگی میکنند.
وی میافزود: اقدام سمانه برای مراجعه به کلانتری، نخستین گام برای شکستن چرخه خشونت و آسیب است.

سمانه شاغل است و زندگی خود را با تلاش و امید میسازد، اما سنگینی سرپرستی کودکان و ترس از خشونت برادر، او را به نقطهای رسانده که نیازمند حمایت فوری است. حمایت قانونی و روانی، نه تنها امنیت او را تأمین میکند، بلکه زندگی کودکان زیر سرپرستیاش را نیز بازسازی میکند.
صدای فریاد در میان سکوت جامعه
میان صدای ترافیک و هیاهوی شهر، صدای سمانه میآید؛ صدایی که میگوید: «میخواهم نفس بکشم… میخواهم خواهر و برادرم بخندند… میخواهم خانهای که باید پناهگاه باشد، دوباره امن شود.»
او فریاد میزند نه فقط برای خود، بلکه برای همه کودکانی که در سکوت آسیب میبینند، برای همه خانوادههایی که زیر سایه اعتیاد و خشونت، امنیت خود را از دست دادهاند.

نور در دل تاریکی؛ آغاز بازسازی و امید
کلانتری سکوت خود را نگه داشته، اما آماده است تا امید را بر زمین نریزد. مأمورانی که گوش به فریادهای خاموش قربانیان دادهاند، دست در دست سمانه، قدمهای نخست برای بازگرداندن آرامش به خانهای تاریک و پر از سایه را برمیدارند.
سمانه درک میکند که ارزش زندگی و آرامش را نمیتوان خرید؛ آن را با ایمان، شجاعت و مهربانی باید ساخت.

سمانه، میان سایهها و سکوت، فریاد میزند و جهان گوش میدهد. او یادآوری میکند که آسیبهای اجتماعی تنها در دل فرد نیست؛ در سکوت جامعه، در بیتفاوتی ما، در نادیده گرفتن صدای قربانیان شکل میگیرد؛ و شاید تنها با شنیدن و حمایت، بتوان چرخهای از آسیب را بشکنیم و نوری کوچک از امید روشن کنیم؛ نوری که در دل یک دختر شجاع و دو کودک خردسال، خانهای دوباره امن میسازد.