ناگفته‌هایی خواندنی از مارک بازی با اعمال شاقه!

وقتي به صندوق‌دار گفتم حتما اشتباه کرديد چون اين لباس را از قسمت حراج 70 درصد برداشته‌ام، فقط يک جمله شنيدم: «بله، مي‌دانم، با تخفيفش دادم خدمت‌تان. خداي نکرده داريد لباس مارک مي‌خريد ها، نه يک لباس معمولي!» و اين اتفاق باعث شد ادبياتم قوي شود و بفهمم متضاد واژه مارک، مي‌شود «معمولي».

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،شبي از همين شب‌ها پيامکي برايم فرستاده شد که خبر از يک حراج واقعي مي‌داد؛ حراج 70 درصد به دليل تغيير فصل! براي اين که پس از مدت‌ها صفايي به کمد لباس‌هايم داده باشم، به محل حراجي که مغازه‌اي شيک در بالا شهر بود، رفتم. اما چشمتان روز بد نبيند!

بعد از جنگيدن با آن همه آدمي که هجوم آورده بودند براي خريد، با کلي ذوق و شوق يک سويي‌شرت انتخاب کردم و ايستادم انتهاي صف صندوق. به دليل تبحر صندوق‌دار در شمارش پول! نوبت خيلي زود به من رسيد و فاکتور من هم صادر شد. اميدوارم هيچ وقت در چنين وضعيتي قرار نگيريد که يک فاکتور چند 80 هزار توماني را بدهند دست‌تان و شما در جيبتان يک چهارم اين مبلغ را هم نداشته باشيد!

وقتي به صندوق‌دار گفتم حتما اشتباه کرديد چون اين لباس را از قسمت حراج 70 درصد برداشته‌ام، فقط يک جمله شنيدم: «بله، مي‌دانم، با تخفيفش دادم خدمت‌تان. خداي نکرده داريد لباس مارک مي‌خريد ها، نه يک لباس معمولي!» و اين اتفاق باعث شد ادبياتم قوي شود و بفهمم متضاد واژه مارک، مي‌شود «معمولي».



کشف يک جزيره ناشناخته وسط شهر!

بعد از اين تجربه دردناک، دل خوشي از مارک و مارک‌بازها و مارک‌فروش‌ها نداشتم. اما بر اساس قانون «مار از پونه بدش مي‌آيد، پس لاجرم مقابل خانه‌اش قد مي‌کشد» قرعه گزارش مارک‌پوش‌ها هم به نام من خورد! (احتمالا به دليل دارا بودن تجربه ايستادن در صف صندوق يک مغازه خيلي مارک!)

اما شايد بتوان گفت که بهترين جا براي شکار مارک‌پوش‌ها – جهت انجام گفت‌وگو‌ همان حوالي مغازه‌هاي شيک مارک‌فروشي باشد.

به قول اين کتاب‌هاي موفقيت و شادکامي در 32 ثانيه و اندي، قورباغه‌مان را همان اول قورت داديم و رفتيم سراغ سخت‌ترين جا! داخل يک مجتمع تجاري که قبل‌ترها، از اين و آن تعريف قيمت‌هاي نجومي‌اش را شنيده بوديم.

داخل اين مجتمع تجاري خيلي خلوت بود، طوري که اول شک کرديم شايد تعطيل است! حتي خيلي از مغازه‌ها خالي از سکنه بودند و بقيه هم تک و توک داخل‌شان موجود زنده‌اي ديده مي‌شد. اما با اين حال جمعِ گَس، آدولفورودريگوئز، سيسيلي، اِچ اَند اِم، جي اُکس، دولچه گابانا، ريپلي، ماريناپينالدي، ليوجو، بوجي و همه برندهاي معروف در اين مجتمع تجاري جمع جمع است!

ارزان‌ اسپانيا، فوق‌گران‌ مشهد!

اولين مغازه‌اي که نظرم را جلب کرد، دکور عجيب و متفاوتي داشت؛ تلفيقي بود از چندتا درختچه‌ پُربرگ و کوتوله که روي شاخه‌هايش تعدادي پيراهن و شلوار قرار داده بودند. رفتيم داخل مغازه. من و عکاس تنها مشتري‌هايش بوديم. اين مغازه پوشاک اسپرت يکي از برندهاي معروف اسپانيا را عرضه مي‌کند؛ از جوراب اسپرت گرفته تا کيف و کفش و کلاه و شلوار و سويي‌شرت.

رفتم سراغ شلوار لي‌هايي که روي يک ميز در گوشه‌اي از مغازه جا خوش کرده بودند. خيلي سعي کردم مثل مارک‌بازها رفتار کنم که البته وقتي ناخودآگاه سوال اولم اين بود که قيمت اين شلوار چند است، کار خراب شد و مجبور شدم لو بدهم اصلا براي چه اين‌جا هستم! بعد از هماهنگي با چند نفر، بالاخره recorder را روشن کردم.

«امير شريف» فروشنده 22ساله و خوش صحبتي است که کلي اطلاعات در اختيار من قرار مي‌دهد. امير خودش به طور هم‌زمان مشغول تحصيل در 2 تا رشته دانشگاهي است و اين‌جا هم کار مي‌کند، او که به پوشيدن لباس مارک‌دار به دليل کيفيتش علاقه دارد، مي‌گويد: «البته اکثر آدم‌هايي که براي خريد مي‌آيند اين‌جا، صرفا مي‌آيند که مارک بخرند و کيفيت براي‌شان مهم نيست. البته شايد چون ما نمايندگي رسمي اين برند در ايران هستيم و نام‌مان هم در سايت رسمي آمده است، بدون پرس و جو مي‌خرند.»

وقتي درباره قيمت‌ها پرسيدم، ادامه داد: «اول از همه اين را بگويم که اين برند، جزء ارزان‌ترين برندهاي کَژوآل (همان اسپرت خودمان) توليد اسپانيا محسوب مي‌شود. براي خريد يک سِت اسپرت چيزي بين يک تا 2 ميليون تومان بايد هزينه کنيد!

 يا مثلا شلوارهاي ما از 160 تومان شروع مي‌شوند تا 240 تومان.» خيلي طبيعي است که گنجاندن قيمت يک تا 2 ميليون تومان براي يک لباس کمي در ذهنم سخت باشد! براي همين درباره قشري که از آن‌ها خريد مي‌کنند، مي‌پرسم: «ما اين‌جا اکثراً با مشتري‌هاي ثابتي سر و کار داريم؛ کساني که براي خريد اولين و آخرين جايي که مي‌روند همين‌جاست.

 البته اين قضيه با توجه به اين‌که ما اصلاً هيچ تبليغاتي نداريم، طبيعي است. بعضاً پاساژگردها هم سر و کارشان اين‌جا مي‌افتد که خب آن‌ها فقط دنبال کالاي خوب هستند و براي همين مي‌گردند و ما را پيدا مي‌کنند.» البته ما مشمول هيچ کدام از اين 2 دسته مشتري امير آقا نمي‌شديم، ما فقط اشتباهي بوديم!

جا به‌جايي در ويترين؛ ممنوع!



ويترين و محيط مغازه خيلي ساده و در عين حال شيک و منظم است. چوب قهوه‌اي براق که همه جاي مغازه ديده مي‌شود به همراه نورپردازي دقيق، چشم آدم را خيره مي‌کند. همه چيز سرجاي خودش چيده شده و مشخص است با يک برند کلاسيک طرف هستيد.

فروشنده جوان اين مغازه، به قول خودش با نخ و کوک و قرقره بزرگ شده است، چون شغل خانوادگي‌شان پوشاک بوده و هست. سينا 25 ساله، الان داخل مغازه‌اي ايستاده که اولين نماينده رسمي يک برند کلاسيک ايتاليايي است. از همان اول حسابي با حرف‌هايش ما را غافلگير مي‌کند: «همه چيز اين‌جا طبق نظر برندي است که ما نمايندگي‌اش را داريم. مثلا دکور اين‌جا را هم طراحان ايتاليايي طراحي کردند و خودشان هم سال گذشته آمدند و نصب کردند.

من الان اجازه ندارم طبق نظر خودم دکور اين‌جا را تغيير بدهم. مثلا اگر بخواهم آن کت داخل ويترين را از سمت چپ بردارم بگذارم سمت راست، بايد از تغييرات عکس بگيرم و بفرستم براي شرکت و اگر آن‌ها تائيد کردند، من اين جابه‌جايي را انجام بدهم.» سينا معتقد است در شهر مشهد هنوز خيلي‌ها مارک‌هاي معتبر لباس را نمي‌شناسند چون محصولات قوي ارائه نشده است. وقتي از سينا درباره قيمت‌ يک سِت کلاسيک ايتاليايي مي‌پرسم، گرچه تمايلي براي صحبت درباره‌اش ندارد اما به حدود 5/1 تا 2 ميليون اشاره مي‌کند.

 برايم جالب است بدانم مشتري‌هاي اين کلاسيک‌هاي گران قيمت چه کساني هستند که سينا جوابم را اين‌طور مي‌دهد: «آدم‌هايي که مي‌آيند اين‌جا، اغلب براي يک مراسم مهم مثل جشن ازدواج خريد مي‌کنند. حدود 30 تا 35 سال سن دارند و البته تعدادي مشتري ثابت هم دارم. بيشتر فروشم هم مربوط به زمان‌هاي حراجي است. در کل آدم‌هايي که مي‌آيند اينجا خريد مي‌کنند، درآمدهاي خيلي بالايي دارند و هميشه مارک مي‌پوشند.»

از سينا درباره برندهاي ايراني مي‌پرسم و کيفيت‌شان، اما نامي را به خاطر ندارد؛ يا شايد نام قابل توجهي وجود ندارد که آدم بخواهد آن را به خاطر بياورد!

اين لباس‌ها کيلويي چند؟!

گفتيم شايد بد نباشد به يک مارک‌فروشي زنانه هم سري بزنيم. انصافاً خواندن اسم اين برند، خودش کلي هنر مي‌خواهد بس که خارجي ا‌ست! اين مارک هم اسپانيايي است، از آن مارک‌هاي پدر و مادردار!

از فروشنده اين مغازه که خانم جواني است درباره خلوتي مجتمع تجاري مي‌پرسيم که خيلي رُک مي‌گويد: خب قيمت‌هاي‌مان بالاست و طبيعتاً تعداد مشتري‌ها کم!

اين مغازه هم مشتري‌هاي ثابت دارد که هر 3-2 هفته يک‌بار براي خريد مي‌آيند و هر بار يک تا 2 ميليون تومان پول مي‌دهند و لباس مي‌خرند. لباس‌هاي اين‌جا همه از ابريشم هستند و يکي از دلايل گران بودن و تک بودن‌شان هم همين است. مثل اين‌که طراحان اين برند روي رنگ سوسني تمرکز کرده‌اند، چون بيشتر لباس‌هاي روي رگال‌ها، ترکيباتي از همين رنگ است. قيمت‌هاي اين‌جا حسابي سرسام‌آور است؛ طوري که يک ست لباس بين 2 تا 3 ميليون هزينه دارد و يک ست لباس شب به علاوه کيف و کفش چيزي حدود 5 و نيم ميليون تومان!

قيمت‌هايي که فقط براي عده کمي قابل درک است و به قول خانم فروشنده، بقيه آدم‌هايي که از شهرهاي ديگر گذرشان به اين مغازه مي‌افتد، بعد از شنيدن قيمت‌ها با خنده از مغازه خارج مي‌شوند!

کفش‌هاي ميرزا مارک‌پوش!

از مجتمع تجاري مي‌زنيم بيرون. هنوز اعداد و ارقامي که شنيديم دارد در سرمان بالا و پايين مي‌رود. مقصد بعدي‌مان را سبک‌تر انتخاب مي‌کنيم و مي‌رويم سمت مارک‌هاي اسپرت که اين روزها بيشترشان تحت مجوز و در چين توليد مي‌شوند. مغازه بزرگي است، نبش مجتمع تجاري. داخل مغازه 6-5 نفري مشتري هست اما بيشترشان دست خالي از مغازه مي‌روند بيرون.

 مدير مغازه و فروشنده‌ها خيلي گرم برخورد مي‌کنند، روحيه‌شان هم مثل پوشاکي که عرضه مي‌کنند، ورزشي است. قيمت‌هاي اين‌جا کمي باورکردني‌تر است اما نه براي همه، چرا که فقط براي عده کمي پرداختن 400-300 هزار تومان براي يک جفت کفش، توجيه‌پذير باشد.

اما طبق گفته مدير مجموعه، در ماه‌هاي حراج يعني شهريور و بهمن، فروش خوبي دارند. چون برندي که عرضه مي‌کنند هم شهرت بسيار زيادي دارد و هم از کيفيت و قيمت مناسبي برخوردار است. درباره مارک‌بازي مي‌پرسم که مي‌گويد: «من خودم هميشه مارک مي‌پوشم؛ چه اسپرت و چه کلاسيک. چون باور دارم که کيفيت بهتري دارند.»

مارک؟! کدام مارک؟!



بين حرف‌هايمان با «علي» مدير فروشگاه آشنا مي‌شوم. 35 سال دارد و شغل ديگرش معاملات ملک است. از او درباره مارک و مارک‌بازي مي‌پرسم. به اعتقاد علي در ايران اصلاً مارک و برند معني ندارد: «به نظر من اين‌جا، مارک و برند هيچ معنايي ندارد. مارکي که همه بپوشند و ساخت چين و کره باشد که مارک نيست. به نظر من مارک يعني آن محصولاتي که از فرانسه، ايتاليا، اسپانيا و ... مي‌آيند و تن هرکسي نيست.»

علي برندهايي مثل آديداس، پوما و نايک را اصلا برند نمي‌داند و به قول خودش چون چيز ديگري نيست بپوشد، از اين‌ها استفاده مي‌کند. در اين بازار بي‌برندي! علي ترجيح مي‌دهد زياد به مارک‌ها توجه نکند و فقط دنبال جنسي برود که کيفيت داشته باشد و به او بيايد.

مارک مي‌پوشم، پس هستم!

با ميلاد که 18 سال دارد و وقتي دارد با صاحب يک مغازه بر سر قيمت يک شلوار لي حسابي چانه مي‌زند، هم صحبت مي‌شوم. سر تا پايش را که نگاه کني ياد توپ 40 تيکه مي‌افتي، بس که مارک‌ها و رنگ‌هاي جورواجور ازش آويزان است. ميلاد به قول خودش بچه کف بازار است و هميشه توانسته به روزترين لباس‌ها را بخرد: «من و دوتا ديگر از دوستانم، سر خريد هميشه کل کل داريم. وقتي چيزي بخريم و از مد بيفتد، ديگر محال است به آن دست بزنم.

 مثلا براي تعدادي از شلوارهايي که خريده‌ام اين اتفاق بعد 3-2 هفته افتاده و من ديگر نپوشيدمشان.» ملاک‌هاي انتخاب لباس‌هايش هم در نوع خودش جالب است: «خب بالاخره آدم مجله مي‌بيند، فيلم مي‌بيند، در اينترنت مي‌چرخد. به علاوه، من چون بچه همين دور و برها هستم، مغازه‌هاي اين‌جا را خوب مي‌‌شناسم.

 مي‌دانم کدام مغازه کارهاي خز و خيل مي‌آورد و کدام يکي مد روز. سراغ مارک‌هاي خاصي هم مي‌روم؛ از کيف و کفش گرفته تا کلاه کَپي که سرم مي‌گذارم. تنها مشکل اين است که گاهي پدرم بدقلقي مي‌کند و پول نمي‌دهد!»



مارک‌بازي با اعمال شاقه!

شايد همه شهرهاي ما يک کوچه يا بازارچه‌اي داشته باشند که اجناس‌شان خيلي ارزان‌تر از باقي کوچه‌ها و بازارهاي اصلي آن شهر باشد.
اين اتفاق در مشهد، در جايي به نام بازارچه عباسقلي‌خان مي‌افتد و ما در جست‌وجوي مارک‌بازي به آن‌جا مي‌رويم تا ببينيم آن‌جا چه خبر است!

عباسقلي‌خان، بازارچه‌اي است طويل که در طول آن چندين کاروانسرا قرار دارد. در اين کاروانسراها فروشنده‌هايي به فروش اجناس مارک‌دار خود ممارست مي‌ورزند! به غير از اين کاروانسراها تا دلت بخواهد مغازه و البته دست فروش‌هايي وجود دارد که براي خريد بدجور پا پيچ شما مي‌شوند!

اين‌جا مي‌توان همه جور کالايي پيدا کرد؛ از کيف و کفش، کاپشن، کيسه خواب، پخش خودرو و گوشي موبايل گرفته تا لپ‌تاپ و تلويزيون LED! آن هم با بهترين مارک‌هاي موجود در بازارهاي جهاني!

ما که فقط دنبال پوشاک بوديم، رفتيم سراغ فروشنده‌هاي اين دست وسايل. انواع کاپشن‌هاي مارک‌دار از قماش کاپشن‌هاي ارتش‌هاي جهان و با قيمت‌هاي باورنکردني و همچنين کفش‌هاي اسپرت 50 هزار توماني که قيمت‌شان در بازارهاي بالاي شهر از 300 هزارتومان به بالاست در اين بازارچه پيدا مي-شود که البته اگر چانه بزني تا 35 تومان هم مي‌دهند!

برندهايي مثل آديداس، اکو، تيمبرلند، کت و... به وفور اين‌جا پيدا مي‌شود و حسابي هم مشتري دارد.در يکي از همين کاروان‌سراها با مهدي آشنا شدم. او که ساکن خيابان کوهسنگي است، به عشق مارک پوشيدن اين همه راه آمده و پرسان پرسان به اين‌جا رسيده است. الان هم دارد با دقت کفش‌هاي تيمبرلند يک دست‌فروش را پا مي‌زند تا ببيند کدام بهتر است.

 درباره مارک‌بازي و تب پوشيدن برند از او مي‌پرسم که جواب مي‌دهد: «همين که از آن سر شهر کوبيده‌ام آمده‌ام اين‌جا، يعني مارک پوشيدن به خريدن کفش‌هاي بي‌نام و نشان مي‌ارزد. همين بوت تيمبرلندي که الان دارم مي‌خرم، در سايت سازنده، 298 دلار قيمت دارد که با دلار الان مي‌شود چيزي حدود 900 هزار تومان. اما من که اين‌قدر پول ندارم و در ضمن عشق مارک هستم، مي‌آيم اين‌جا و با 50-40 هزار تومان همان کفش را مي‌خرم و حداقل يک سال مي‌پوشمش!»

برچسب ها: مارک ، لباس ، گران ، باشگاه ، شبانه ، خارجی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار