حدادعادل در یک گفت‌وگوی نوروزی:

کسی فکر نمی‌کرد هاشمی 80ساله وارد انتخابات شود/ طرفداران جلیلی را مخلص و انقلابی می‌دانستم/ برخی تندروها زیر نقاب "اعتدال" درحال رشد هستند

پس از صدور بيانيه تلاش کردم آقاي ولايتي کنار برود‎ـ‎ با توجه به ‎نظرسنجي ها‎ـ‎ و هم آقاي جليلي کنار برود. به‎نظرم درست هم بود، چون نتايج انتخابات 24 خرداد همين را تاييد کرد. متاسفانه اين تلاش‎ها به نتيجه نرسيد. تنها من يک نفر هم در حال تلاش نبودم و عده زيادي در پي اين بودند، مثل آقاي يزدي، آقاي مهدوي کني و خيلي از دلسوز‎هاي معتقد به اصولگرايي. همه اين را متوجه شدند غير از کانديداها!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، سالي که گذشت، براي دکتر غلامعلی حداد عادل سال پرزحمت و پرمخاطره‎اي بود؛ از خاطرات ائتلاف سهنفره و قول و قرار‎ها تا ثبت نام در انتخابات و بعد از آن انصراف. با آغاز به‎کار دولت دکتر روحاني نيز، اين روند به‎گونه‎اي ديگر براي ايشان آغاز شد. براي بررسي آنچه در يک سال گذشته بر ايشان رفته است و پاسخ به سوالاتمان، ساعت شش ونيم صبح در منزلشان پذيراي ما شدند. آنچه مي‎خوانيد، ماحصل صبحانه با طعم گفت‎وگو با اوست.
  در گفت‎وگويي که سال گذشته با شما داشتيم‎ (اسفندماه 91‎)، گفتيد که ائتلاف سه گانه پديده انتخابات خواهد شد. اما تقريبا دو سه ماه بعد از آن، اتفاقات به ‎سمت وسويي ديگر رفت و ورق به‎طور کل برگشت. چرا جنابعالي از ابتدا وارد اين ائتلاف شديد، درحالي‎که اکثر تحليلگران معتقد بودند که اگر هدف آقاي حداد عادل پيروزي در انتخابات بود، آنگاه چنانچه به‎صورت انفرادي وارد ميشدند احتمال موفقيتشان بيشتر بود؟

من هم از شما تشکر مي‎کنم که بار ديگر با مصاحبه خوبتان نوروز را به ياد من آورديد. علت اينکه من به تنهايي در انتخابات شرکت نکردم و به‎عنوان يک ضلع از اضلاع سه گانه ائتلاف وارد انتخابات شدم، اين بود که من به پيروزي جريان اصولگرا بيشتر از پيروزي خودم اهميت مي‎دادم و حالا هم همين‎طور فکر ميکنم. اما اتفاقاتي که در سال 92 افتاد، صحنه انتخابات را پيچيده کرد. يکي اينکه کسي فکر نمي‎کرد آقاي هاشمي در هشتاد سالگي وارد صحنه انتخابات شوند. دوم اينکه احتمال نمي‎رفت آقاي جليلي در دقيقه نود وارد ميدان رقابت شود. اين دو اتفاق خيلي از معادلات را به هم زد. تاييد نشدن آقاي هاشمي روي انتخابات اثر گذاشت و پشتيباني جبهه پايداري از آقاي جليلي هم رقابت دروني اصولگرايان را تشديد کرد. و بدتر از همه اينکه در ائتلاف سه گانه هم، آن‎طور که از ابتدا اظهار شده بود، دو نفر به‎نفع يک نفر کنار نرفتند. مجموع اين عوامل سبب شد که پيش‎بيني ما اتفاق نيفتد.

    دو مسئله حضور آقاي هاشمي و حمايت جبهه پايداري از آقاي جليلي در اراده شما نبود؛ اما در مورد حوزه ائتلاف سهگانه، موضوع را باز کنيد؛ چون هنوز ائتلاف سهگانه و قولوقرارهايش براي مردم روشن نيست. چرا دو نفر در رقابت حاضر شدند و فقط جنابعالي کنار رفتيد؟ چه بدقولي‎ها و بدعهدي‎‎هايي در اين کار رخ داد؟

بدقولي‎ها و بدعهدي‎ها در اواخر کار رخ داد. ولي علت اينکه ما زودتر سه نفر را به يک نفر مبدل نکرديم اين بود که به يک معيار منطقي براي تصميم‎گيري نرسيده بوديم. دو نظر وجود داشت؛ يکي استناد به‎ نظرسنجي و آمار بود و ديگري اتکاء به ‎نظر علما و جامعه روحانيت و جامعه مدرسين و... .
ما سعي ميکرديم که عاقلانه بين اين دو جمع کنيم و يک فرمولي به دست آوريم که ترکيبي از اين دو باشد. اما اين سوال پيش مي‎آمد که نظرسنجي‎ها تابع چيست؟ آيا نظرسنجي‎اي که در فروردين به دست مي‎آيد همان نظرسنجي 15خرداد است يا نه؟ و آيا تفاوت در امکانات بين اين سه نفر در نظرسنجي‎ها تاثير دارد؟ گفته شد که بهترين فرصت براي معرفي شدن هر نامزد برنامه‎‎هاي تلويزيون است که هزينه کم و تاثير بسيار دارد. پس صبر کنيم برنامه‎‎هاي تلويزيون انجام شود، آن موقع نظرسنجي واقعي‎تر است. اين يک عامل در به تعويق افتادن کنار رفتن دو نفر بود. ورود نامزد‎هايي که از قبل پيش‎بيني نمي‎شد، به صحنه انتخابات، مثل آقاي هاشمي، جليلي و مشائي، باعث شد ما با احتياط حرکت کنيم. وقتي ثبت نام انجام شد، تصميم گرفتيم تا اعلام نتيجه صبر کنيم، چون نتيجه تاييد صلاحيت‎ها توسط شوراي نگهبان مهم بود. اگر ما بعد از ثبتنام و قبل از اعلام نتيجه کنار مي‎رفتيم، به اين تصور دامن ميزد که از ترس عدم تاييد کنار رفتند. تقريبا به فاصله چند روز بعد از اعلام نتايج، مناظره‎‎هاي تلويزيوني و راديويي آغاز شد. در آن موقع ما ديديم اگر باز دو نفر کنار بروند، در صحنه تبليغات تعداد اصولگرا‎ها کم مي‎شود و با ضيق وقت و مقررات مناظره‎ها ممکن بود سوال‎ها بلاجواب بماند و لازم بود که هر سه نفر باشيم. منتها مناظره‎‎هاي تلويزيوني که آغاز شد، ما سه نفر مواضع‌مان شبيه هم نبود. در 20 تا 25 درصد از مواضع، در سياست خارجي و مواضع اقتصادي اختلاف‎نظر داشتيم. ولي تصور مي‎شد که استفاده از فضاي مناظره از آن جهت مفيد است که اصولگرايان ديدگاهشان را بيان کنند و هم اگر مناظره انجام شود، آرا واقع‌بينانه‎تر است. من با همين محاسبه، دو روز بعد از آخرين مناظره به اين رسيدم که زمان اعلام انصراف به‎نفع وحدت اصولگرايان است. البته حضور آقاي جليلي هم معادله را پيچيده‎تر کرده بود. بعد از آخرين مناظره در جمعه 17 خرداد، من در دوشنبه 20 خرداد انصراف دادم. تصور هم اين بود که آن دو نفر هم به وظيفه‎شان عمل مي‎کنند.

    سوال همين جاست؛ يک دسته انصراف شما را به‎نفع آقاي قاليباف، يک دسته به‎نفع آقاي جليلي و حتي دسته‎اي از هواداران دکتر ولايتي به‎نفع ايشان تعبير مي‎کنند. اما ابهام در اين‎باره باقي مانده است. حتي شما در نامه‎اي که نوشتيد، دلايل‎تان را اعلام نکرديد. ما در همان ايام شنيديم که آقاي جليلي طي تماس تلفني از شما خواستند به‎نفع ايشان کنار برويد. لطفا در اين‎باره بيشتر توضيح دهيد.

اولا آقاي جليلي چنين تماسي با من نداشته است. البته من با آقاي جليلي تماس گرفتم و از ايشان خواهش کردم که کنار بروند. من در آن بيانيه که انصرافم را اعلام کردم به سابقه اين ائتلاف و پيمان اشاره کردم و گفتم که من گفته‎ام به عهد خود وفا مي‎کنم اما نگفته بودم به‎نفع چه‎کسي کنار مي‎روم. اين امر دو علت داشت؛ يک اينکه ما به ملاک مورد اتفاقي درباره تصميم‎گيري نرسيده بوديم. نظرسنجي‎ها مورد ترديد واقع مي‎شد (چه آگاهانه و چه ناآگاهانه)، و باز همين بحث مطرح بود که علما چه‎کسي را تاييد مي‎کنند و اين باعث مي‎شد که نشود به‎صورت صريح اظهارنظر کرد. علاوه بر اين، يک جمع زيادي از جوانان مومن و انقلابي که طرفدار آقاي جليلي بودند، طرفدار من هم بودند و کساني بودند که در انتخابات مجلس به من راي داده بودند و اگر آقاي جليلي در انتخابات شرکت نمي‎کرد، حتما به من راي مي‎دادند. من نمي‎خواستم صريحا در برابر اين جماعت موضع‎گيري مخالف انتخابشان کرده باشم و راهحل را اين نمي‎دانستم که در آن بيانيه به‎نفع فردي اعمال نظر کنم. فکر مي‎کردم راه حل اين است که تلاش کنم نامزد‎ها با درک واقعيت کنار بروند و تلاش‎‎هايي هم کردم. ما از اول که وارد اين کارزار انتخاباتي شده بوديم، آن هم در قالب ائتلاف، مشاهده مي‎کرديم طرفداران جبهه پايداري به دو نفر ديگر اين ائتلاف انتقاد مي‎کردند و يکي از مباحث انتخاباتي ما در سخنراني‎ها و جلسات، پاسخ به شبهات جوانان طرفدار پايداري راجع به دو ضلع ديگر اين ائتلاف بود که بنده با تاکيد بر اينکه ما سه نفر يکسان نيستيم، به‎دليل نگراني از شکست اصولگرايان، وحدت را مهم‎تر مي‎دانستم. دعوا بر سر تکليف گرايي و تکليفگ رايي به‎علاوه واقع بيني بود. به همين جهت، بنده چون اين دوستان طرفدار آقاي جليلي را مخلص و انقلابي مي‎دانستم، نخواستم در بيانيه در مقابل آن‎ها موضع بگيرم و فکر کردم به‎جاي موضع‎گيري بهتر است کثرت نامزد‎ها را به وحدت برسانم. به همين سبب، پس از صدور بيانيه هم تلاش کردم آقاي ولايتي کنار برود‎ـ‎ با توجه به ‎نظرسنجي ها‎ـ‎ و هم آقاي جليلي کنار برود. به‎نظرم درست هم بود، چون نتايج انتخابات 24 خرداد همين را تاييد کرد. متاسفانه اين تلاش‎ها به نتيجه نرسيد. تنها من يک نفر هم در حال تلاش نبودم و عده زيادي در پي اين بودند، مثل آقاي يزدي، آقاي مهدوي کني و خيلي از دلسوز‎هاي معتقد به اصولگرايي. همه اين را متوجه شدند غير از کانديداها! زيرا برخي از هواداران آن‎چنان به پيروزي نامزد‎ها ايمان داشتند که شايد خود نامزد‎ها را هم به اشتباه انداخته بود. من در روز‎هاي سه شنبه و چهارشنبه تماس‎‎هاي گوناگوني با افراد گرفتم. براي اينکه رقابت و تعدد نامزد‎ها را کم کنم، حتي به قم رفتم و با آيت‎الله مصباح يزدي و آيت‎الله محمد يزدي ملاقات کردم و استدلال کردم، که نهايتا نتيجه‎اي نداشت.

     استدلال‎‎هاي شما در قم پذيرفته شد؟

نزد بعضي‎ها بله و نزد بعضي‎ها خير! در نهايت، اصولگرايان به وحدت نرسيدند، مردم هم گيج شدند. در مناظره‎ها هم مطالبي طرح شد که در نتيجه انتخابات موثر بود.

    همه اين‎ها در‎حالي رخ داد که همپوشاني نامزد‎هاي اصولگرا از اصلاح‎طلب بيشتر بود و اگر به وحدت مي‎رسيدند، پيروزي بسيار راحت بود. شما راي آقاي روحاني را بيشتر سلبي مي‎دانيد يا ايجابي؟

بنده نتيجه انتخابات را تابع سه عامل مي‎دانم: 1‎.‎ عدم وحدت اصولگرايان در معرفي نامزد واحد، که ضرر آن قابل پيش‎بيني بود و چون ما اين نگراني را داشتيم از ائتلاف صحبت مي‎کرديم؛ 2‎.‎ شرايط اقتصادي کشور و فضاي تحريم‎ها سبب شد گفتمان انتخاباتي به يک گفتمان اقتصادي تبديل شود. يعني تمام نامزد‎ها يا غالب نامزدها‎ـ‎ به استثناي من و آقاي جليلي‎ـ‎ هرکس مي‎خواست راي بگيرد، تلاش مي‎کرد بگويد از راه مذاکره مشکلات اقتصادي را حل مي‎کنم؛ حتي آقاي قاليباف که بهصراحت  ولايتي دم از موفقيت ديپلماسي نمي‎زد. گفت‎وگوي انتخاباتي در اين دوران اقتصادي و تحريمي شده بود که در فضاي مجازي و ماهواره‎اي هم نمود داشت؛ 3‎.‎ دولت آقاي احمدي‎نژاد در اين چهار سال يک هزينه‎‎هايي بالا آورد که صورتحسابش را اصولگرايان در اين انتخابات پرداخت کردند.

    آراء 50.07 درصدي آقاي روحاني را چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟ در اين آرا پيام‎‎هاي بسياري نهفته است. در آينده اين راي را رو به افزايش مي‎بينيد يا کاهش؟

آينده را که نمي‎توان پيش‎بيني کرد، راجع به گذشته هم بهتر است صحبت نکنيم. به‎نظر من بهتر است به‎جاي نتيجه گرفتن از راي 07/50 درصد آقاي روحاني، راجع به چگونگي موفقيت ايشان نتيجه‎گيري کنيم، بهتر است راجع به اصل انقلاب در نسبت با راي صحبت کنيم، چون آقاي روحاني اگر با 01/50 درصد هم رئيس‎جمهور مي‎شد، رئيس‎جمهور قانوني بود و فرقي با رئيس‎جمهور 99 درصدي نداشت. ما هم بايد به همين چشم به ايشان نگاه کنيم. ليکن اتفاق مهمي که در انتخابات افتاد اين بود که از درون وزارت کشورِ همان دولت و نظامي که متهم به تقلب بود، يک کانديداي مورد قبول اصلاح‎طلبان بيرون آمد که اختلاف راياش به سيصد هزار راي هم نمي‎رسيد. يعني اگر سيصد هزار راي در کشور جابه‎جا ميشد، اين انتخابات به دور دوم مي‎رسيد و اين شوراي نگهبان و دولت اينقدر امين بودند که راي مردم را اعلام کنند و در آرا دخل و تصرف نکنند. اين نتيجه به‎نظر من پيروزي 100 درصدي نظام بود و من هم شيريني اين پيروزي را در همين جا و به‎عنوان پيروزي انقلاب به ياد مي‎آورم و لازم مي‎دانم از جفاي کساني که دوگانه صحبت کردند ياد کنم؛ کساني که نوبت قبل بدون استدلال نظام را به تقلب متهم کردند و اين‎بار اعلام کردند که اين سالم‎ترين انتخابات دنياست. اين يک بام و دو هوا بودن را در موضع‎گيري بعضي از آقايان متذکر مي‎شوم و به همه آن‎هايي که بر طبل فتنه کوبيدند و تهمت تقلب را به دامن انقلاب و نظام بستند و در مقابل رهبري ايستادند و به دست دشمنان قسمخورده انقلاب براي بدنامي نظام بهانه دادند، مي‎گويم که نزد وجدانتان خجالت بکشيد! اگر آنقدر جوانمردي نداريد که اعلام کنيد، لااقل درون خودتان بدانيد که دروغ گفتيد، جفا کرديد، تهمت زديد و بايد پيش خودتان شرمنده باشيد.

    نسبت اصلاحات و اعتدال را چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟ آيا شما روحاني را اصلاح‎طلب مي‎دانيد؟

آقاي روحاني در گذشته خودش هيچ‎گاه به‎عنوان يک چهره اصلاح‎طلب شناخته نشده و در طول اين 8‎ـ‎9ماه بعد از پيروزي هم مواضع ايشان 100 درصد منطبق بر مواضع اصلاح‎طلبان نبوده است. ولي اصلاح‎طلب‎ها 100 درصد از ايشان پشتيباني کرده‎اند.

     شما سه ضلع روحاني، هاشمي و خاتمي را در آينده چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟ کدام يک از بقيه عبور خواهد کرد؟ به ‎اصطلاح ادبي، ارزيابي شما از پايان ماه عسل اصلاح‎طلبان و اعتداليون چه خواهد بود؟

بستگي به اين دارد که چقدر خردمندانه عمل کنند. يک فرصتي براي کشور پيش آمده که واقعا اعتدال بهمعناي حقيقي کلمه حاکم شود. اگر کساني که اين شعار را ميدهند صداقت داشته باشند، در عين حال مي‎تواند پوششي براي افراط‎‎هايي باشد که پس از دوم خرداد به‎وجود آمده بود. اگر اولي باشد، مبارک و اگر دومي باشد، نامبارک است. اين يک واقعيت است که بعد از انقلاب در کشور ما دو دسته نيرو‎هاي چپ و راست در روش اقتصادي رقابت داشتند. هر دسته هم معتقد بود که نظر ولي فقيه را بهتر فهميده است و بيشتر از طرف مقابل تابع امر ولي فقيه است. اين فضاي گفتماني رقابتي و سياسي تا ارتحال امام بود. بعد از ارتحال، اين صحنه عوض شد و رقابت چپ و راست و اقتصاد دولتي و آزاد، که دعواي دهه اول بود، جاي خود را به يک گفتمان ديگر داد و فضا عوض شد و فضا فضاي اعتقاد به ولايت فقيه و ليبراليسم شد. در ميان دومخرداد‎يها تندرو‎‎هايي سر برآوردند که با اصل ولايت فقيه مشکل داشتند. اگر اعتدال بتواند، با وفاداري به اصول انقلاب، آن نيرو‎هايي را که به اصل ولايت فقيه اعتقاد ندارند و سکولار و غرب‎گرا هستند کنار بزند، کشور مي‎تواند با يک تعديل در خصومت‎‎هاي گذشته، به مرحله‎اي برسد که نيرو‎هاي پاک و سالم و خادم، که چشم اميدشان به آمريکا و اروپا نيست، دست به دست هم بدهند و با هم کار کنند و کشور را اداره کنند. اين، آن آينده مناسب و مثبت است.

    ترکيب کابينه را در اين راستا چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟

آنچه بعد از پيروزي آقاي روحاني تا الان ديده‎ايم، بيشتر خلاف اين تصور مطلوب بوده است و به‎نظر مي‎رسد بين شعار اين دولت و عملکرد آن همخواني وجود ندارد. اين دقيقا همان نقطه نگراني ماست.

    حضرتعالي در مجلس ششم بيشترين غيبت ها و تاخير‎ها را داشتيد. دليل خاصي داشت؟

چنين آماري داده نشده است. شما اشتباه مي‎کنيد. من در مجلس ششم حضور مرتبي داشتم و به نوع ديگري فعاليت‎‎هاي خودم را انجام مي‎دادم و مثل فعاليت‎‎هاي معمولي نبود. آقاي رسايي در پايان مجلس ششم يک آماري ارائه داده بودند که حداد عادل کمترين تذکر‎ها و نظرات و غيره را در مجلس داشته است و اين شائبه را تقويت کرده بود که حداد عادل کمکار است. درحالي‎که اين‎طور نبود. من خودم را پرکارترين نماينده اصولگراي مجلس ششم مي‎دانستم و در همان موقع هم به آقاي رسايي گفتم که شما در مجلس نبودهايد و نمي‎دانيد که تاثير يک نماينده در مجلس را با اين آمار‎ها و معيار‎ها نمي‎سنجند. بعد‎ها که خودش در مجلس هشتم نماينده شد، پيش من آمد و گفت که الان متوجه صحبت‎‎هاي شما شده‎ام و صحبتت را تصديق مي‎کنم.

    آقاي دکتر، چرا به شما اقليت نجيب مي‎گفتند؟ اين نجابت با انقلابيگري چه نسبتي داشت؟

چون نجيب بوديم! الان هم نجيب هستيم! اگر کسي حرف درستي مي‎زد ما منکر آن نمي‎شديم. به قول حضرت حافظ، جدل با سخن حق نمي‎کرديم! و مصلحت انقلاب را در درازمدت بر پيروزي‎‎هاي فوري و اتخاذ مواضع تند ترجيح مي‎داديم. در همان مجلس ششم با آقاي خاتمي رابطه داشتيم و در رابطه با ابقاي وزيراني که ايشان مي‎خواست و اما دوستانش نمي‎خواستند، به خاتمي کمک ميکرديم که راي بياورند.

    آقاي دکتر، شما کُنه اصلاح‎طلبي بهمعناي مشارکتي را در مجلس ششم درک کرديد. به‎نظر شما آيا اين‎ها مي‎توانند با اعتدال کنار بيايند؟ يا در حد همان لوايح دوقلو و... باقي مي‎مانند؟

مشکل از اينجاست که هيچ‎وقت، هيچکس تعريف روشني از اصلاحات ارائه نکرده است و هميشه در مقام دفاع از اصلاحات از طرف مقابل ايراد گرفته شده است. هيچ‎گاه نگفته‎اند نظر اصلاح‎طلب‎ها راجع به ولايت فقيه، اصول انقلاب اسلامي و... چيست. همين باعث مي‎شود که اصلاح‎طلبي تصوير واضحي براي مردم نداشته باشد. من نگران اين هستم که همين بلا سر اعتدال هم بيايد و همان سوءاستفاده‎ها از اعتدال هم بشود. مگر اينکه مراد از اعتدال کاملا روشن باشد. ما نمي‎توانيم اعتدال را در عقايد به معناي ميانگين حق و باطل بگيريم، اما مي‎توانيم به معناي تندروي و کندروي در روش بگيريم. اعتدال بايد بين گروه‎‎هايي به‎وجود بيايد که هدفشان يکسان باشد. اگر هدف عده‎اي سکولاريسم باشد و عده‎اي حکومت ديني، نمي‎توان از اين اصطلاح استفاده کرد. اعتدال وقتي معنا ميدهد که همسويي در رفتن به يک هدف ثابت شده باشد و آنگاه روش را مي‎توان تند و کند يا معتدل ناميد.

    چه کساني بايد اعتدال را بازتعريف کنند، هم اصولگرايان و هم اصلاح‎طلبان؟ چون هرکسي خودش را معيار ميداند و طبق آن معيار تعريفي به دست مي‎دهد. اعتدال براي اينکه در حوزه سياست يک مفهوم تلقي شود، نياز به يک چارچوب دارد.

تعريف اعتدال در درجه اول وظيفه آقاي روحاني است، زيرا با اين شعار وارد انتخابات شده و پيروز شده است. اعتدال را نبايد سلبي تعريف کرد و نبايد صرفا به وقايع رخ داده در گذشته استناد کنيم. اعتدال را بايد با توجه به شرايط فعلي و به‎نحو اثباتي و ايجابي تعريف کرد. البته ديگران هم بايد راجع به اين مفهوم فکر کنند. ولي من باز تاکيد مي‎کنم، ابهام در هر مفهوم سياسي، آنهم وقتي شعار يک جريان سياسي باشد، آفتي است که با گذشت زمان، نتايج منفي خود را نشان مي‎دهد.

    مشکل ما در حال حاضر اين است که در عقبه کارگزاراني آقاي روحاني، افراد دانشگاهي کم است و تعريف اين مفهوم روي دوش کساني مي‎افتد که منتسب به جريان اصلاحات هستند. آيا اين خطر وجود ندارد که اين افراد اين مفهوم را مطابق با اصلاحات تعبير بکنند؟

کاملا ممکن است که گنجشک را رنگ کنند و جاي قناري بفروشند! ممکن است مفهوم 10 سال پيش را امروز زير نقاب اعتدال جا بزنند. وقتي اعتدال معنا نشود، همان اصلاح‎طلبان با همان مواضع مي‎آيند، بي‎آنکه ماهيت‎شان تغيير کرده باشد. اين اتفاق در حال حاضر تا اندازه‎اي افتاده است.

    اميدوارم در ويژهنامه نوروزي سال بعد، شما در اين‎باره بفرماييد که خطر اين جريان رد شد و آن اتفاق حادث نشد. نظرتان درباره مذاکراتمان با غرب به ليدري آقاي ظريف و تيم مذاکره ايشان را بفرماييد.

به‎نظر من مهم‎تر از بررسي خصوصيات افراد مذاکره‎کننده و ترکيبشان، خط قرمز‎هايي است که بايد در اين مذاکره رعايت شود. گروه مذاکره‎کننده از هر کشوري باشند، حتي افراد 5+1، از دولتهايشان دستور مي‎گيرند. درست است که طبيعت اشخاص و روش آن‎ها در نتيجه تاثير دارد، ولي از اين مهم‎تر دستورالعملي است که از مرکز مي‎گيرند. ما معتقد هستيم کليات مذاکره و خطوط قرمز مذاکره توسط رهبري تعيين شده است و ايشان به صراحت اين مطلب را بيان کرده‎اند و گفته‎اند در جزئيات وارد نمي‎شوند ولي اصول کارشان مشخص است. بنده هر نظري نسبت به افراد و تيم مذاکره‎کننده داشته باشم، معتقد نيستم آن‎ها عامدا در حال زير پاگذاشتن اصول نظام باشند و البته، بعد از بيان اين مطلب، آقاي ظريف را در روابط بين‎الملل يک فرد تحصيلکرده و با تجربه مي‎دانم که بهعلت حضور طولاني در آمريکا و در غرب، مي‎تواند بهراحتي گفت‎وگو را انجام دهد و چهره خندان و برخورد ديپلماتيک ايشان يک عامل مثبت در اين سمت است. ايشان شخصا هم انسان سالم و معتقد به انقلاب است. هرچند در مواردي نظرم با وي متفاوت است، دليلي هم نمي‎بينم که در صداقت وي تشکيک کنم. خودش هم مي‎گويد که در مواردي که ممکن است نظر من خلاف نظر رهبري باشد، نظرم را به ايشان مي‎گويم و وقتي ايشان شنيدند و به من گفتند که بايد اين‎طور عمل کني، من همان‎طور عمل مي‎کنم، چراکه هم به اين رفتار اعتقاد دارم و هم به مصلحت کشور مي‎دانم که يک نفر براي کشور تصميم‎گيري کند. ظريف، اين را، هم در مجلس گفته و هم در جلسات خصوصي به من گفته است.

    با اين شکاف‎‎هاي عجيبي که بين اصولگرايان وجود دارد، آيا پيشنهادي درباره وحدت اصولگرايان در آينده داريد؟ به‎عبارت بهتر، آرايش سياسي آينده را چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟

وحدت يا ائتلاف يک امري است که ما ناگزير از آن هستيم. هر جماعت سياسي در درون خود با سليقه‎‎هاي مختلف مواجه است. هم‎چنان‎که اصلاح‎طلب‎ها و اصولگرايان در ايران در درون خود جريان‎‎هاي مختلف دارند. اگر کسي بتواند اين مهره‎‎هاي جداافتاده را با يک نخ تسبيح در يک خط کند و آن‎ها را رديف کند، احتمال پيروزي بيشتر مي‎شود. اين حکم عقل است و ربطي به اسلام و کفر هم ندارد. وحدت و ائتلاف هم تحت تاثير دو عامل حاصل مي‎شود؛ يا به مدد فکر و خردمندي و گذشتن از هوا‎هاي نفساني و تعصبات يا در نتيجه احساس خطر و فشار از بيرون. من اميدورام اصولگرايان حالا که نتوانستند در انتخابات رياست‎جمهوري، آينده را حدس بزنند و با تصوري از رخداد‎هاي احتمالي آينده به وحدت برسند، لااقل با نگاه به گذشته به وحدت برسند. يک شعري هست که مي‎گويد: «آنچه در آينه جوان بيند/ پير در خشت خام آن بيند». آن روزي که نتوانستند در خشت خام ضرر ائتلاف نکردن را ببينند، امروز در آينه ضرر اختلاف را ببينند و به وحدت برسند. اگر هم نبينند، وضع ما بدتر مي‎شود.

    اگر آنها اين وضع را نبينند و اوضاع همه اصولگرايان بدتر شود، چه؟

«به علي گفت مادرش روزي/ که بترس و کنار حوض مرو/ رفت و افتاد ناگهان در حوض/ بچه جان حرف مادرت بشنو». انا لله و انا اليه راجعون!

    براي ايام نوروز، چه کتابي را پيشنهاد ميفرماييد؟ در عين حال بفرماييد در حال حاضر چه کتابي را در دست مطالعه داريد؟

گزيده ديوان ابن يمين فريومدي را در دست مطالعه دارم. هنر ابن يمين در سرودن قطعه است. يکي از بهترين قطعه‌هايش اين است: «‎گر جهاني ز دست تو برود/ مخور اندوه آنکه چيزي نيست/ عالمي نيز ار به دست افتد/ هم مشو شادمان که چيزي نيست/ بد و نيک جهان چو بر گذر است/ درگذر از جهان که چيزي نيست»؛ که اشاره به آيه «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏» (حديد: 23) دارد. کتاب ديگري که اخيرا خوانده‎ام، کتاب «از جامعه ايراني تا ميهن ترکي» است. اين کتاب زندگي‎نامه فکري و سياسي احمد آقايف (1869 ـ 1939) است. مي‌دانيد که احمد آقايف از روشنفکران دوران تجدد قفقاز و ترکيه است.

    آقاي دکتر، يک عنواني غربي‎ها براي ما تعريف کرده‎اند، آن هم «ده کتاب جزيره تنهايي» است. اگر امکان دارد فيالبداهه شما ده کتابي را که ما بايد مطالعه کنيم، پيشنهاد بدهيد؟ ده کتابي که شما علاقه داريد، بفرماييد؛ فارغ از قرآن و نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه.

پاسخ دادن به اين سوال بسيار دشوار است. هم به جهت تعدد کتاب‎ها و هم به جهت تکثر ذائقه انسان‎ها. ولي يکي از کتاب‎‎هايي که توصيه مي‎کنم «شرح زندگاني من» اثر عبدالله مستوفي است. اما در کل نمي‎توانم به اين سوال جواب دهم!

    شما مجله هم مي‎خوانيد؟ چه مجلاتي؟

معمولا مجلات را تورق ميکنم و مطالب خاصش را مطالعه مي‎کنم. پنجره، مثلث و مجلات ديگران را نيز مي‎خوانم. بعضي مقالات بخارا را هم مي‎خوانم. زمانيکه من وقت زياد داشتم، مجلات را مطالعه ميکردم، اما در حال حاضر که مجلات زياد شده‎اند، فرصت من براي مطالعه کم است.

منبع: پنجره

برچسب ها: حداد عادل ، هاشمی ، جلیلی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار