عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر

تصاویر زیر بیانگر خاطرات یک سفر به یادماندنی و زیارت امام رضا(ع) است.

به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هر ساله زائران حرم امام رضا در سالروز شهادتش اگر محیا شود کوله بار سفر جمع میکنند تا رهسپار راه وصال به یار شوند. این راه حال و هوا وخاطرات خاص خودش را دارد که هیچگاه از یاد نمی رود. تصاویر زیر مجموعه ای از عکس ها و خاطرات این سفر و زیارت به یاد ماندنی است.

پرده اول: از روستای صندل‌آباد می‌آمدند. هشت روز و نُه شب می‌شد همراه با گروهی از هم‌ولایتی‌هایشان، توی راه بودند. قدم‌خیر، چهار سال بود که این مسیر را پیاده می‌آمد و شاهدانه، سومین سال بود که خواهرش را همراهی می‌کرد.

عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر

پرده دوم: کیلومترهایی که با انواع وسیله نقلیه می‌توانند به راحتی او را به مقصد برسانند، به چشم نمی‌آیند. مقصدش نور است و مسیرش نورانی. شب، ستاره‌های آسمان همراهش می‌شوند و روز، شعاع شمس. هوا گرم می‌شود و زمین نرم. بوسه‌ گاه گام‌هایش بر جاده، تاول می‌زند، اما درد ندارد. مرهمش رسیدن است.

عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر

پرده سوم: گفت زود میرسیم. نگرانم. نمی دانم اینکه میگوید زود میرسیم دقیقا یعنی چقدر، سه روز، یک هفته، ده روز...راستش یک روزم یک روز است. آن طفلی دیگر روزهای آخرش است و اگر من نباشم هیچکس از پسش بر نمی آید. 
گفت مگر تو خودت از سال پیش منتظر امسال نبودی؟ مگر خودت چادر نو ندوختی، مگر شالگردن جدید برای همه مان سرنگرفتی... پس چرا دم رفتنی دل توی دلم نیست؟ راستش دل توی دلم نیست چون سخت است، 
مادرش را هم خودم دنیا آوردم و حالا این یکی را.. گفت تو زیادی خودت را به این حیوان ها وابسته کردی، گفتم تو اسمش را هر چه میخواهی بگذار... ناخوشم، تب کرده ام، آن طفلی هم از دیروز تب برش داشته، نکند بروم و او ... در راه برای همه شان دعا میکنم، دعا میکنم صفدر یادش نرود همان ساعتی که گفتم آب و غذایشان بدهد. دعا میکنم این یکی تا آمدن من طاقت بیاورد.

عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر

پرده چهارم:  انگار قرار نبود من در مسابقه شرکت کنم. ناامیدانه گوشی‌ را در جیبم گذاشتم. داخل صحن شدم و گوشه‌ای نشستم. دیگر مطمئن بودم نمی‌توانم در مسابقه شرکت کنم. هوا روشن شده بود. باید خودم را به محل کارم می‌رساندم. در همین فکرها بودم که ناگهان چشمم به خادمانی افتاد که همه با لباس‌های شکیل سرتاسر مشکی، جاروهای سبز دسته بلندشان را به دست گرفتند و با نوای «رضا جانم...» وارد صحن شدند. 
اول فکر کردم اشتباه می‌بینم. ولی نه درست بود. با همه وجود خوشحال بودم.***وقتی گفتند عکس شما برنده شده است چراغ قرمز بود. گوشی را قطع کردم و طعم شیرین جملاتی که شنیده بودم را در ته ذهن مزمزه کردم. حالا چراغ سبز شده بود و بوق ممتد ماشین‌ها انگار صدای تشویقی بود که در سرم می‌پیچید.

عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر

پرده پنجم: ساکت آمده‌ام تا با دست پر و لبریز از هیاهوی شادمانی بروم. می‌دانید، همیشه حسرت کبوتران حرمتان را می‌خورم که پایبند چیزی نیستند جز عشق شما. دلبسته جایی نیستند جز بارگاه شما. اما من چه؟ من چه کنم؟ خدا را شاکرم که هستید. بودنتان نعمت بزرگی است و مهربانی‌تان لطف خداست. 
من، به شکوه مهربانی‌تان قسم می‌خورم که تمام مغناطیس دلم نزدیکی‌های حرم مثل آتشفشانی فعال به حرکت درمی‌آید. به شما که نزدیکتر می‌شوم صدای بیقراری خیالم مرا به پریشانی می‌کشد و لحظه ورود به حرم، وه که چه رها می‌شوم در همه یادتان. خدا کند شما هم به یاد من باشید. خدا کند.

عکس نوشته هایی برای زائران امام رئوف+تصاویر



منبع:سایت جامع رضوی

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.