پرسه زدن در هفت شهر عشق

عرفان عطار عزلت‌گزین و صوفی‌منشانه نبود و در اجتماع معنا می‌یافت، والانژادی و اشرافیت را هم نمی‌پذیرفت؛ بلکه در وجود افراد عادی اما با اراده تجلی پیدا می‌کرد. این ایده خیلی از زمانه‌اش جلوتر بود.

پرسه زدن در هفت شهر عشق
به گزارش حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ روزی مردی عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش مسئلتی کرد و عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و او را را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: تو چگونه جان خواهی داد؟ من هم همان طور... عطار وقتی این را میگفت لبخندی به لب داشت و یکی شمردن نوع مرگ خودش و درویش را نوعی تواضع می‌پنداشت. درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه (الله) جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد مثل آب در خوابگه مورچگان، ذهن و ضمیر مرد دُکـّان‌دار را بر هم ریخت و اثری ژرف بر نهاد او نهاد، چنان که طبیب و عطار این قصه، به طریقت عرفا در آمد و جزو سرآمدترین شاعران و عارفان تاریخ شد.

نام پشت جلد او محمد بود. نام پشت جلد یعنی همان اسم کودک که هنگام تولدش پشت جلد قرآن خانوادگی می‌نوشتند و معادل نام سجلّ یا همان نام شناسنامه‌ای امروز است. دوستان و دیگران اما او را فرید صدا می‌کردند؛ فریدالدین؛ و گذشته از تمام این اسامی و القاب رنگارنگ، امروز مردم ما و تمام معنادوستان جهان او را به نام عطار نیشابوری می‌شناسند.

عطار معنا کننده دوباره مفهوم سیمرغ بود. سیمرغ در افسانه‌های کهن ایران پرنده‌ای ماورایی بود که در مواقع لزوم به کمک والانژادان ایران می‌آمد؛ به مدد رستم دستان در شاهنامه حکیم فردوسی؛ و این تعبیری اشرافی از کهن‌الگوها بود. اما سیمرغ را عطار طور دیگری معنا کرد. پرندگان بسیاری به تکاپوی جستجوی شاهنشاه‌شان می‌افتند. آن‌ها دنبال منجی خود در میان یکی از والانژادان هستند همانطور که در شاهنامه فردوسی چنین بود. این پرندگان به سمت کوه قاف که مأوای سیمرغ است عزیمت کردند اما در اواسط راه هر کدام به دلیلی از ادامه مسیر منصرف شده و از جمع بریدند. در این میان هدهد راهنما و پیر طریقت مرغان است. او در راه قصه می‌گوید تا پرندگان را از بریدن و جدا شدن منصرف کند؛ اما نه قصه‌هایی حماسی از منجی‌گری و عظمت والانژادان، آنچنان که شاهنامه‌ها می‌گفتند. هدهد با روایت داستان شیخ صنعان مابقی مرغان را به ادامه ی راه  وا می‌داشت. داستانی با زیرلایه‌ای عرفانی. در انتها تنها سی مرغ باقی می‌مانند که معلوم می‌شود (سیمرغ) همین‌ها هستند. سیمرغ خود ماییم اگر کم نیاوریم و تا آخر مسیر بمانیم.

عرفان عطار نه عزلت‌گزین و صوفی‌منشانه بود؛ بلکه در اجتماع و اجماع معنا می‌یافت، نه والانژادی و اشرافیت را می‌پذیرفت؛ بلکه در وجود افراد عادی اما با اراده تجلی پیدا می‌کرد. این ایده خیلی از زمانه‌اش جلوتر بود.

این پرندگان باید هفت مرحله را برای رسیدن به قاف و تبدیل شدن به سیمرغ می پیمودند؛

وادی اول : طلب
وادی دوم : عشق
وادی سوم : معرفت  
وادی چهارم : استغنا (بی نیازی)
وادی پنجم  : توحید
وادی ششم : حیرت
وادی هفتم : فقر و فنا
و پر واضح است که این وادی‌های هفت گانه قرار است جای هفت خان رستم را بگیرند. «منطق الطیر» عطار نیشابوری بر همین اساس عبور از مرحله ای بسیار طبقاتی در تاریخ ایران و فصلی نو در تفکر این مردم بود. وادی‌های هفت گانه عطار به هفت شهر عشق معروف‌اند و مولوی هم درباره او میگوید؛ هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

عطار که داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخته بود، در عرفان مرید شیخ یا سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نشد. ا و به کار عطّاری و درمان بیماران می‌پرداخت و علاقه‌ای به مدرسه و خانقاه نشان نمی‌داد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا . علاوه بر این، شغل عطاری خودش عامل بی‌نیازی و بی‌رغبتی عطار به مدح‌گویی برای پادشاهان شد.. زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت از جمله چهار منظومه علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش؛ مختارنامه. آوازهٔ شعر عطار در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشت و به نواحی غربی ایران رسید. اسنادی هم  در دست است که نشان می‌دهد حلقهٔ درس‌های عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده است و بسیاری از بزرگان عصر در آن‌ها حاضر می‌شده‌اند.

عطار را مغولان کشتند. آن ها اول او را اسیر کردند و تاجری با سرمایه فراوان پیش مغول‌ها آمد و گفت: من حاضرم این مرد را با این سرمایه هنگفت خریداری و آزاد کنم.عطار نپذیرفت و گفت: کسی خواهد آمد و مرا با بهایی بیشتر از سرمایه تو خواهد خرید. پس مغولان او را نفروختند و صبر کردند تا این که پیرمردی آمد و گفت حاضر است عطار را با یک گونی کاه عوض کند. در آن هنگام عطار گفت: به خدا قسم که بیشتر از یک گونی کاه ارزشی ندارم. در این هنگام یک سرباز مغول که از نفروختن عطار به آن تاجر پشیمان بود، خشمگین شد و ضربه ای بر عطار زد و عطار، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

«منطق الطیر»، این اثر بزرگ عطار نیشابوری به زبان‌های اروپایی هم ترجمه شده است و همچنین ژان کلود کریر نمایش نامه نویس مشهور فرانسوی با همکاری پیتر بروک، یکی از مشهورترین کارگردانان تئاتر بریتانیا، نمایش‌نامه‌ای بر اساس منطق الطیر نوشته‌اند که در چندین شهر جهان به روی صحنه رفته است. بیست و پنجم فروردین ماه روز ملی عطار نیشابوری است.

میلاد جلیل زاده

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار