بسته شعری ویژه حلول ماه مبارک رمضان

شاعران اشعاری را به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان سروده اند که در گزارش به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

بسته شعری ویژه حلول ماه مبارک رمضان
به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ لحظه لحظه به ماه مبارک رمضان نزدیک می‌شویم. ایامی که م‍ومنان یک سال است منتظر آمدنش هستند و برای دیدن هلال ماه خدا لحظه شماری می کنند.
 
در این گزارش قصد داریم که به برخی از اشعار شاعران در خصوص این موضوع اشاره نماییم.
 
 
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
 دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
 امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
 وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه میرسد ز راه
معلوم میشود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه
هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا میرسد ز راه
پُر میشود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطو بر اهلِ خطا میرسد ز راه
بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا میرسد ز راه
میترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا میرسد ز راه
 ماهِ غمِ علی شهِ لولاک میرسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه
 افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا میرسد ز راه
وقتی به یادِ کرب و بلا بغض میکنی
صدها ملک ز ارض و سما میرسد ز راه
دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه
«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما میرسد ز راه؟
از آتشت هماره ” بداغی ” شود رها
چون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه

سیروس بداغی
 
 
********
 
 
 
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی  کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
 من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی  العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
 

امیر عظیمی
 
**************
 
 
آمد رمضان و آسمان آبی شد
شب‌های زمین ، دوباره مهتابی شد
هستی ، به نماز عاشقی قامت بست
عالَم ، غزل خجسته نابی شد

آمد رمضان و تا خدا ما را برد
تا چشمه روشن دعا ما را برد
ما را ز لباس عافیت عریان کرد
تا سبزترین ِ سجده‌ها ، ما را برد

آمد رمضان و کاش می‌دانستی
ای ُکشته آب و آش! می‌دانستی
دنیاست که می‌خورد تو را با شهوت
کاش ای دل آش و لاش! می‌دانستی

آمد رمضان و دست شیطان بسته ست
درهای زمین به روی انسان بسته ست
وقت ست ز سمت معصیت برگردی
چون راه گناه ، ای مسلمان بسته ست!

ماه رمضان و جان تو در خواب ست
رخوت زده‌ای ، جهان تو در خواب ست
هنگام سحر ، لبان جسمت بازست
اما دل شب نشان تو ، در خواب ست

ماه رمضان و سفره افطاری
هنگام سحر، َنفَس َنفَس ، بیداری
از روزه اگر همین َقدَر می‌فهمی
مصداق ریاضت است و خود آزاری!

ماه رمضان و روزه‌ای ... ؟ معلوم ست !
در حسرت آب و کوزه‌ای ! معلوم ست
بسته ست لب تنت ، ولی جانت نه
غم می‌خوری و ُرفوزه‌ای! معلوم ست

آمد رمضان، ز خواب غفلت برخیز
گل کرد سپیده سعادت، برخیز
بشکاف فلک را و چو حافظ ، سرمست
طرحی دگر انداز و ز عادت برخیز
 
چند رباعی از رضا اسماعیلی
 
 
**********
 
شب رفت و نسیم سحر آهسته روان شد
«از خواب گران خیز»، که گلبانگ اذان شد
با خویش جهاد آورم،المنت و الله
یاران خدا،ماه شریف رمضان شد
در ماه شریفم،به خدا ،از خودم آزاد
از چون و چرا رسته و از درد و غم آزاد
چندیست، که در فکر دل خود شده ام من
دور از همه هنگامه ز فکر شکم آزاد
این نفس خداداد بود سنجش ایمان
هان، تا نکنی یک سر مو لغزش ایمان
گر پنج خواس من و تو روزه نگیرد
یک روزه ی تن نیز بود کاهش ایمان
ای آنکه نهان روزه و ایمان بشکستی
یک لحظه به چشم دل خود بین که که هستی؟
تو مست خودی، مست خدا نه، چه بگویم
در جام دلت باده مهرش نپرستی
آن روز مبادا نشناسیم خدا را
آن روز مبادا، که شریعت‌زده باشیم
 

عالمخان عصمتی
 
*********
 
 
نوروز دل مومن ،ماه رمضان آمد
آن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمد
آریم دمی تا یاد از فصل خزان خود
این ماه بهارستان هنگام خزان آمد
چون سیلی آگاهی بر گوش گران ما
این ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمد
تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد
گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد
شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش
این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد
پیغام خدا آید از بهر پیمبرها
پیغام خدا این دم بهر همگان آمد
 

ارباب قربان
 
 
 
 
انتهای پیام/
 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Afghanistan
Behzad Najafi
۲۲:۵۲ ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۹
سلام!
بسیار زیبا و عالی به امید موفقیت بیشتر
آخرین اخبار