روزی برای سرباز ۶ ماهه‌ی کربلا

هرساله طبق آیین و رسم مردم حسین دوست کشور مراسم شیرخوارگان حسینی در گوشه گوشه کشور در اولین جمعه ماه محرم با حضور مادران و نوزادان شیرخوار برگزار می‌شود.

به گزارش خبرنگار گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان، آیین شیرخوارگان حسینی برای همنوایی مادران با مادر کوچک‌ترین سرباز کربلا حضرت علی اصغر (ع) طبق سنوات گذشته امسال هم در گوشه گوشه کشور عزیزمان برگزار شد.

اینجا مادرانی با چهره‌های حزن آلود و چشمانی خیس، ردای سبز بر تن شیرخواره خود کردند، سربند یا علی اصغر (ع) بر پیشانی کودکانشان بسته بودند و بی‌اختیار فریاد «یا حسین» سر می‌دادند.

امسال در زنجان سالن کاسپین برای برگزاری این همایش بزرگ در نظر گرفته شده بود، مادران همه با کودکان خود آمدند تا از کرم و بخشندگی این آقای بزرگ بی نصیب نمانند و بگویند ما نیز در غم مادر علی‌اصغر (ع) شریک هستیم.

داوود خدایی دبیر مجمع جهانی بزرگداشت حضرت علی‌اصغر (ع) زنجان، در گفتگو با خبرنگار گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان، از تهیه و توزیع ۱۰ هزار بسته شامل سربند و لباس برای ۶ ماهه‌های حاضر در مجمع خبر داد و گفت: امسال برآن شدیم تا از اماکنی که ظرفیت بیشتری دارند، استفاده کنیم به همین منظور پانزدهمین همایش شیرخوارگان حسینی در زنجان را در محل کاسپین برگزار کردیم.

وی افزود: امسال ۲۰۰ کیلو پارچه برای تهیه لباس برای این نوزادان خریداری شده بود.

این همه جمعیت برای این آمده بود که با مصیبت جانکاه رباب (س) همدردی کنند، هر چند که از آن واقعه سال‌ها می‌گذرد، اما مادران با حضور خویش می‌خواستند دردی از درد‌های رباب را تسکین بخشند.

وای از دل رباب! وای از لحظه‌ای که گلوی علی اصغر بریده شد، آن هم بر روی دستان پدر، وای از گهواره خالی علی اصغر (ع)، وای از دل مادری که جگرگوشه کوچکش در مقابل چشمانش پرپر شد.

این جملات تنها جملاتی بودند که مادران زیر لب می‌گفتند، مگر اشک امانشان می‌داد.

شاید در آن شرایط تنها مرحم دل رباب (س) یاد خدا بود، شاید او می‌دانست با شهادت شیرخواره‌اش بقای اسلام امضا می‌شود و تنها شاید همین مسئله او را سرپا نگه داشت، آری مادران با طفل‌های سبزپوش خود آمده بودند تا فرزند شیرخواره خود را نذر قیام مهدی کنند و در روز رستاخیز سربلند در برابر مادر علی‌اصغر (ع) باشند.

مادری را دیدم که می‌گفت: فرزندم را نذر علی‌اصغر (ع) کردم، آمده ام تا این کودک معصومم شفاعت مرا در بارگاه حق بکند، آمده ام برای آبروداری.

یا مادری که با صدای لرزان و چشمانی پر از اشک که می‌گوید: نمی‌توانم لحظه‌ای خود را در جای رباب (س) بگذارم، واقعا چه گذشت بر این مادر در آن لحظه که طفل شیرخوارش را نیز فدای راه حسین (ع) کرد.

اینجا صحبت از دست‌های کوچکی است که قرار است گره‌های بزرگی را باز کند، اینجا کودکان شفاعت بزرگ‌تر‌ها را می‌کنند و مادران، فرزندان خود را واسطه کرده‌اند تا حضرت رباب (س) نیم‌نگاهی به آنان بیندازد.

مادری که ملتمسانه از دردانه حضرت زهرا (س) شفای کودکش را می‌خواست و یا بانویی که می‌گفت: چند سالی است که ازدواج کرده ام، اما هنوز هم که هنوز است نتوانسته ام لحظه‌ی شیرین مادر شدن را درک و لمس کنم آمده ام تا بلکه این آقا گره از مشکل من نیز بردارد.

نذر نامه که خوانده شد همه ایستادند و کودکان خود را روی دوست خود گرفتند و همه یکصدا زمزمه کردند:

یا صاحب‌الزمان ادرکنی.

یا صاحب‌الزمان فرزندم را نذر و راهی قیام تو می‌کنم.

یا مسیح حسین ادرکنی.

آن گاه که حسین (ع) در میدان یکه و تنها شد، آنگاه که برادر رشیدش را از دست داد وآنگاه که تمام یارانش در مقابل چشمش پر پر شد، دل کوچک علی اصغر (ع) بود که دیگر تاب نیاورد که حسین را این گونه مظلوم و تنها ببیند.

سرباز شش ماهه‌ی بابا حالا در دستان پدر راهی میدان شد، وبا خون پاکش سرنوشت همگان را جور دیگر رقم زد.

حال تو‌ای سرباز کوچک بابا اکنون همه دست به دامان تو شده ایم، ای دردانه‌ی حسین (ع)با دستان کوچکت گره گشایی کن‌ .

انتهای پیام /ک

کبری اسلامی

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.