مردی که عالم، فقیه و مرجع تقلید بودنش باعث نشد تا از مردم کناره‌گیری کند

در این گزارش مروری کوتاه بر زندگی آیت‌ا... العظمی شهاب‌الدین مرعشی نجفی خواهیم داشت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،اهالی قم او را می‌شناختند. تعجب نمی‌کردند اگر مراسم یادبودی دارند، او هم بیاید و فاتحه‌ای بخواند. می‌دانستند که نماز اول وقتش در حرم حضرت معصومه ترک نمی‌شود حتی در صبح‌های سرد زمستان. تمام سال‌های جنگ دیده بودند که او هیچ گاه از شهر بیرون نرفت و بین مردم ماند.

شهرتش به کتاب‌دوستی و یافتن کتاب‌های نایاب و کم‌یاب هم که ورد زبان عام و خاص بود؛ و آن مرد، کسی نبود جز آیت‌ا... العظمی شهاب‌الدین مرعشی نجفی. زندگی او پر از اتفاق‌های عجیب است؛ از بی‌پولی‌های فراوان گرفته تا مهربانی‌های در یادماندنی به غریبه و آشنا.

به آقای نجفی می‌گفتند روحانیت را چه به دانشگاهی‌های کت و شلوارپوش؟!
آش جو و کتلت برای دانشگاهی‌ها!

همه می‌دانستند آقای نجفی برای علم ارزش قائل است، کتاب را خوب می‌شناسد و دلش خالی از بخل و تنگ نظری است. به همین خاطر با اهالی دانشگاه ارتباط خوبی داشت. حتی آن‌ها به راحتی به خانه‌اش می‌آمدند و با یکدیگر به گفتگو می‌نشستند. تمام این احوالات در کتاب «زندگی آیت‌ا... العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی» از انتشارات روایت فتح آمده است. اینجا بخشی از همان دیدار‌ها را نقل می‌کنیم:

«آن روز و تمام روز‌های قبل و بعدش، آقا شهاب‌الدین، مثل همیشه بی‌هیچ هیاهویی درسش را داد، کتاب‌هایش را خواند، جواب نامه‌هایش را نوشت و برای نماز‌ها خودش را رساند به حرم حضرت معصومه. حتی روز‌های جمعه مثل همیشه بوی آش جو از مطبخ شمسی‌خانم بلند می‌شد.

خانم از قبل می‌دانست که هریکی دو جمعه یک بار مهمان دارد. این رسم چندساله‌شان بود. مهمان‌ها از تهران می‌آمدند؛ استاد بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال‌الدین همایی، عباس اقبال‌آشتیانی، محمدجواد مشکور، ذبیح‌ا... صفا و ...، اما آمدن استاد عباس زریاب‌خویی، حسین کریمان و منوچهر دانش‌پژوه به خانه آقا شهاب‌الدین، فقط بحث دیدن کتاب‌های خطی و گفتگو نبود. آن‌ها قبلا در قم دروس حوزه را از خود آقا یادگرفته بودند و حالا به استادشان هم سری می‌زدند.

آقا شهاب‌الدین به گرمی به استقبال‌شان می‌رفت. در بیرونی خانه که جای کتاب‌ها بود، از همان لحظه ملاقات در خنکای هوای صبح با یکدیگر صحبت می‌کردند و کتاب‌های‌شان را به هم نشان می‌دادند و یادداشت بر می‌داشتند. تمام استادان دانشگاهی می‌دانستند که در اتاق پر از کتاب آقاشهاب‌الدین هیچ‌وقت قفل نیست و آن‌ها بی‌هیچ محدودیتی می‌توانند به سراغ هر کتابی که می‌خواهند بروند.

سر ظهر که می‌شد، آش جو و کتلت می‌خوردند و حوالی عصر هم برمی‌گشتند به تهران. گاهی هم شمسی‌خانم مقداری کتلت در ظرف می‌گذاشت تا با خود ببرند و در مسیر گرسنه نمانند. خیلی‌ها خوش نداشتند که آقا شهاب‌الدین با آن عبا و عمامه و هیبت روحانیت، در خانه اش را هر جمعه روی دانشگاهی‌های کت و شلوار پوشیده باز کند و ساعت‌ها با هم مشغول درس و بحث شوند. اما نه دانشگاهی‌ها و نه آقا شهاب‌الدین هیچ‌کدام، گوش‌شان بدهکار این حرف‌ها و خرده‌گیری‌ها نبود.» (صفحه ۴۹ و ۵۰)

مروری کوتاه بر زندگی آیت‌ا... العظمی شهاب‌الدین مرعشی نجفی

شهاب‌الدین، فرزند اول خانواده، در نجف به دنیا آمد و مجلس درس پدرش بین طلبه‌ها شهرت زیادی داشت.

از نجف به سامرا رفت و سه سال در سامرا زندگی کرد تا بتواند علوم دینی را بیشتر بیاموزد.

در ۲۲ سالگی اولین کتابش را در شرح دعای سمات به زبان عربی نوشت و این سرآغاز نوشتن کتاب‌های متعدد او بود.

برای خرید کتاب «کشف اللغات» خواندن ۲ سال نماز استیجاری را پذیرفت تا پول کافی دربیاورد و اجازه ندهد این نسخه ارزشمند از بین برود.

او که چند سالی بود کتاب‌های قدیمی را خریداری می‌کرد، برای تامین هزینه خرید کتاب «تاریخ ابن خلدون» پذیرفت که چهار سال نماز استیجاری بخواند.

در ۲۳ سالگی پدرش از دنیا رفت و مسؤولیت خرج زندگی برادر و دو خواهر کوچکتر از خودش و البته مادرش برعهده او شد.

در ۲۶ سالگی از نجف به ایران مسافرت کرد تا اقوامشان را در ایران ببیند. در طول مسیر سراغ استادان مختلف را می‌گرفت و پای درسشان می‌نشست.

در ۲۸ سالگی به قم رفت و برای همیشه در این شهر ماندگار شد. در این سال‌ها تازه شیخ عبدالکریم حائری بنای حوزه علمیه را پایه‌گذاری کرده بود و نیاز به حضور جوانان باسواد و مجتهد برای تدریس داشت.

در ۳۲ سالگی حکم صلاحیت تدریس فقه و اصول در قم برای او صادر شد و از همان موقع طلبه‌های زیادی پای درسش می‌آمدند.

خانه‌اش را به مبلغ ۱۸۰۰ تومان رهن گذاشت تا بتواند پول نان طلاب را تهیه کند، زیرا از زمان درگذشت آیت‌ا... بروجردی، تامین نان طلاب با او بود.

وقتی ۶۰ ساله شد یک مدرسه علمیه با نام «مهدیه» در قم تاسیس کرد.

در ۴۴ سالگی اولین فرزند پسر او، از ازدواج دومش، با نام محمود به دنیا آمد. او اسم پدرش را برای فرزندش انتخاب کرد.

وقتی امام خمینی را دستگیر کردند، با شجاعت در دفاع از او بیانیه‌ای نوشت. او هیچ گاه نسبت به اتفاق‌های سیاسی بی‌تفاوت نبود.

در ۶۷ سالگی به ساخت بیمارستان سهامیه قم کمک مالی کرد. طب و درمان بیماران برایش اهمیت داشت. خصوصا که پدربزرگش ملقب به سیدالحکما نیز از طبیبان بزرگ و مشهور بود.

دومین مدرسه علمیه‌اش را با نام «مرعشیه» در قم تاسیس کرد.

ساواک گزارش‌های مختلفی از عملکرد او و اقداماتش فراهم و برایش پرونده‌سازی کرد. برای ساواک مهم بود که چند طلبه در حوزه‌های علمیه او حضور دارند و در کلاس‌هایش چه می‌گوید.

او که همیشه نگران معیشت طلبه‌ها بود، به ۵۰ نفر از طلاب زمین اهدا کرد تا دغدغه محل سکونت نداشته باشند.

مدرسه علمیه «مومنیه» را در خیابان چهارمردان قم بنیانگذاری کرد. همیشه برای پذیرش طلاب قواعد خاصی در نظر می‌گرفت تا مطمئن باشد همه در خدمت اسلام خواهند بود.

یک کتابخانه عمومی در محل فعلی کتابخانه‌اش در قم تاسیس کرد تا کتاب‌های خطی جمع‌آوری شده‌اش ساده‌تر در اختیار همگان قرار بگیرد.

چهارمین مدرسه علمیه خود را با نام «شهابیه» تاسیس و افتتاح کرد و مثل همیشه در چهار گوشه بنا، تربت کربلا ریخت تا طلابش در پناه اسلام باشند.

مراسم کلنگ‌زنی طرح توسعه کتابخانه او حسب‌الامر دستور رهبر انقلاب برگزار شد تا کتاب‌ها در بهترین موقعیت نگهداری شود. این کتابخانه بیش از ۴۰ هزار عنوان کتاب خطی نایاب و کمیاب دارد.

آیت‌ا... مرعشی نجفی در منزل خود پس از خواندن نماز مغرب و عشا از دنیا رفت و دو روز بعد، بنا بر وصیت شخصی، در کتابخانه‌اش به خاک سپرده شد.

منبع: جام جم

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار