
در پایان آیه بشارتی است هست به آیه ای دیگر (حجر: 39،40) که آنجا شیطان گوید «من همۀ بندگان تو را گمراه خواهم کرد مگر مخلصین را» یعنی آنها که خود را از هر آنچه غیر حق است پاک کرده اند. و یوسف در شمار آنان بود.
اینجاست که شیطان می تواند ضربه خود را فرود آورد و یوسف را به حماسه گریز خویش معجب و مغرور کند.
اما یوسف به صراحت می گوید که من نفس خود را از بدی تبرئه نمی کنم که می دانم بسیار امر کنندۀ بدیهاست مگر آنکه رحمت پرورگار شمال حال آدمی باشد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی را می بینیم که در نبرد رستم با دیو سپید که آخرین حماسۀ هفت خوانِ اوست رستم ابتدا دیو را که در غار خفته است بیدار می کند زیرا می داند که کشتن دیو خفته نشان رستگاری نخواهد بود.
در واقع ممکن است است در جای دیگری با دیوی بیدار روبه رو شود و از او درماند پس:
بغرید غریدنی چون پلنگ چو بیدار شد اندر آمد به جنگ
و چون آن دیو غول پیکر را بر زمین زد برای نیایش پروردگار از غار بیرون آمد و:
ز بهر نیایش سر و تن بشست یکی پاک جای نیایش بجست
از آن پس نهاد از بر خاک سر چنین گفت کای داور دادگر
تویی بندگان را ز هر بد پناه تو دادی مرا گُردی و دستگاه
توانایی و مردی و فرّ و زور همه کامم از گردش ماه و هور
تو دادی وگرنه زخود خوارتر نبینم به گیتی یکی زارتر
می بینیم که حکیم توس قهرمان خود چگونه از سقوط در ورطۀ عُجب و خودبینی حفظ کرده و شایستگی خود را به لقب حکیم تحکیم کرده است.