به گزارش
حوزه فرهنگی باشگاه خبرنگاران؛ آیا این نه تنها حق، بلکه وظیفهی اهالی فرهنگ نبود تا برای سیاسیون، بعضی محدودههای اخلاقی را تعریف کنند؟ حال اینکه مدتهاست ماجرا برعکس شده و ما بجای داشتن (فرهنگ سیاسی) دچار (فرهنگ سیاست زده) شدهایم.
سال جدید در راه است و تقویم رومیزی ما چند بار دیگر که ورق بخورد، کارش تمام شده و جایش را به یک قفتهی جدید نود و چهاری خواهد داد.
مشکل ما این است که خیلی از اوقات بجای عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته و مسدود کردن راههایی که به تکرار آنها منتهی میشوند، همان موارد را به عنوان شیوهای جواب پس داده علیه رقبا و دشمنان در دستور کار قرار می دهیم، غافل از اینکه در این بزن بزن ناجوانمردانه، بالاخره تسمه به دست حریف هم خواهد افتاد و البته غافل از این نیز که او را می شد نه دشمن، بلکه رقیب و رفیق دانست تا تنشها این قدر بالا نگیرند.
کی میشود که بنشینیم و به قوی شدن خودمان فکر کنیم نه اینکه برای بازتر شدن جایمان در اندیشهی تضعیف رقیب یا حتی حذف او باشیم.
سال 93 هم گذشت و در عرصه فرهنگ بیشتر از "اثر"، "خبر" بود که به چشم میآمد.
در این سالی که گذشت، چند تا فیلم خوب روی پرده رفت؟ چند کتاب ارزشمند چاپ شدند؟ تعدد آلبومهای فاخری که در حوزهی موسیقی به بازار آمدند چقدر بود؟ چند گالری عکس و نقاشی و چه تعداد نمایشگاه مجسمه و آثار یدی در حوزهی تجسمی داشتیم؟ و سوال اصلی این است که اصلاً چه کسی اینچنین سؤالهایی را از خودش یا دیگران پرسیده؟
بیایید حالا سوال کردنمان را این طور ادامه بدهیم تا لااقل شاید به مجموعهی معضلات، نگاه درستتری شده باشد؛ در سالی که گذشت نقدها تا چه اندازه متوجه مسائل ساختاری هنر و بر اساس معیارهای معنوی از یکسو و زیباشناختی از سوی دیگر بودند و چقدر نوک پیکان آنها را دست چپ و یا راست جناب سیاست جهتدهی و تنظیم میکرد؟
دروازه بانی، گزینش و چینش اخبار در حوزهی فرهنگ و هنر طی سال 93 تا چه اندازه بر اساس صلاحدیدهای فرهنگی و هنری انجام میشد و چقدرشان را تمایلات سیاسی ما تعیین کردند؟
آیا نبود این که ما بارها از تخاطب با یک اثر لذت بردیم و حتی سطح مضمونی و آموزشیاش را مفید دیدیم ولی بنا به مصلحتهای جناحی گفتیم بد و بی ریخت و بدآموز بوده؟
فرهنگی که تابع نگاههای سیاسی باشد هیچ گاه به حق و حقوق خود نخواهد رسید وقتی در اکثر رسانههای ما اولویت انتشار اخبار، گزارشات و یادداشتها، با مسائل سیاسی است، یک خبر یا تحلیل هنری هم وقتی میتواند به سرخطی و صدارت انتشار برسد که ربطی به سیاست داشته باشد و یا انتشار آن بتواند منفعتی حزبی و جناحی را برای آن رسانه انجاز کند.
تمام اینها درحالی است که اساساً فرهنگ مسئلهای تبلیغ کردنی است و توسط تبلیغ است که جا میافتد و گستره پیدا میکند.
امسال سال فرهنگ بود اما حقیقتاً چقدر از این تسمیه را میشد در مسمی دید؟ سیاسیون، بعضی محدودههای اخلاقی را تعریف کنند؟ آیا این نه تنها حق، بلکه وظیفهی اهالی فرهنگ نبود تا برای سیاسیون، بعضی محدودههای اخلاقی را تعریف کنند؟ حال اینکه مدتهاست ماجرا برعکس شده و ما بجای داشتن (فرهنگ سیاسی) دچار (فرهنگ سیاست زده) شدهایم.
در طول سالی هم که گذشت وضع همچنان به همان منوال بود و به جای خود آثار هنری، به اخبار سیاسی مرتبط با هنر توجه میشد، حتی چند روزی بیشتر از شروع سال 93 نگذشته بود که همه فراموش کردند نام سال چیست و این دقیقاً بدان معناست که سیاست ما فرهنگ ندارد!
سال جدید در راه است و ما کم کم داریم تقویمهای رومیزی 94 را برای جابجایی با تقویمهای سال فرهنگ آماده میکنیم در حالی که وضعیتمان هیچ تفاوتی با ابتدای این سال نکرده و هنوز- اگر بدتر نشده باشیم – همانیم.
آیا بالاخره آن روز خواهد رسید که ما برای سیاسیون تکالیف فرهنگیشان را تعیین کنیم، نه اینکه آنها فرهنگ را زیر گرد و غبار دعواهای جناحیشان مدفون کنند.
یادداشت از میلاد جلیلزاده
انتهای پیام/