در نوروز 95؛ هر روز با یک آهنگ بهاری؛

خاطره‌بازی با صدای «ناصر عبداللهی»/ قطعه «بهار، بهار» با صدای مردی از خطه جنوب + متن و آهنگ

ناصر عبداللهی در دهمین روز از دی ماه سال 1349 در محله سید کامل شهر بندرعباس زاده شد.

خاطره‌بازی با صدای «ناصر عبداللهی»/ قطعه «بهار، بهار» با صدای مردی از خطه جنوب + متن و آهنگبه گزارش خبرنگار حوزه حوزه موسیقی گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ناصر عبداللهی در دهمین روز از دی ماه سال 1349 در محله سید کامل شهر بندرعباس زاده شد. پدرش عبدالرحمن عبداللهی کارگر بازنشسته بود و مادرش مهرنگار بندری نیایی خانه دار است.  

وی از 13 سالگی به موسیقی علاقه‌مند شد.  

فعالیت‌های هنری خود را از سال‌های نوجوانی در صداوسیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز کرد. 

وی کار حرفه‌ای را به طور جدی از سال 1374 خورشیدی، آغاز کرد.
 
در سال 1375 همراه با همسرش به تهران آمد و محمدعلی بهمنی وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبوم‌های «عشق است» و «دوست دارم» ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد. ناصر با انتشارات فوق دچار اختلافاتی شد و پس از آن آلبوم‌های «بوی شرجی»، «هوای حوا» و «ماندگار» توسط انتشارات آوای نکیسا و آلبوم «رخصت» توسط انتشارات آوای مهر میهن به بازار روانه شد. 
 
یکی از قطعاتی که عبداللهی برای فرا رسیدن فصل بهار خوانده است، قطعه «بهار بهار» است که ترانه را محمدعلی بهمنی سروده و ملودی آن کاری از تورج شعبانخانی است و خود ناصر عبداللهی آن را تنظیم کرده است. 

متن ترانه به شرح زیر است:  

بهار بهار صدا همون صدا بود  
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود  
 
بهار بهار چه اسم آشنایی  
صدات میاد اما خودت کجایی  
 
وابکنیم پنجره‌هارو یا نه  
تازه کنیم خاطره‌هارو یا نه  
 
بهار اومد لباس نو تنم کرد  
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد  
 
بهار اومد با یه بغل جوونه  
عید و آورد از تو کوچه تو خونه  
 
خیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدون  
خونه ما همیشه منتظر یه مهمون  
 
بهار بهار یه مهمون قدیمی  
یه آشنای ساده و صمیمی  
 
یه آشنا که مثل قصه‌ها بود  
خواب و خیال همه بچه‌ها بود  
 
یادش بخیر بچگیا چه خوب بود  
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود  
 
آخ که چه زود قلک عیدیامون  
وقتی شکست باهاش شکست دلامون  
 
بهار اومد برفها رو نقطه چین کرد  
خنده به دلمردگی زمین کرد  
 
چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت  
واشدن پنجره‌ها رو دوست داشت  
 
بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد  
من و با حسی دیگه آشنا کرد  
 
یه حرف که از حرف‌‌های من کتاب شد  
حیف که همش سوال بی‌جواب شد  
 
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود  
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود  



انتهای پیام/ 


 
 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۳ ۳۰ مرداد ۱۳۹۵
اخ من عاشق ناصرعبداللهی هستم
آخرین اخبار