چگونه مارکسیسم در سازمان مجاهدین خلق نفوذ کرد؟

در این مطلب به بررسی اتفاقات دهه‌های ۵۰ و ۶۰ در حوزه هنری وقایع و ریشه‌های اتفاقات سال‌های ابتدایی انقلاب در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ پرداخته ایم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ،  یعقوب توکلی، استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر در سلسله‌جلساتی با موضوع «بررسی اتفاقات دهه‌های‌ 50 و60» در حوزه ‌هنری وقایع و ریشه‌های اتفاقات سال‌های ابتدایی انقلاب در دهه‌‌های 50 و 60 را مورد بررسی قرار داد. «فرهیختگان» سلسله‌درس‌گفتارهای این پژوهشگر تاریخ معاصر را که چندی پیش در حوزه هنری برگزار شده، تدوین و منتشر می‌کند. متنی که از نظر می‌گذرد هشتمین بخش از سلسله ‌مطالب یاد شده است.


بیشتربخوانید : منافقین چه بلاهایی بر سر زنان آوردند؟


بحثی که در سازمان مجاهدین خلق وجود داشت، این بود که می‌گفتند بین رهبران‌ ما علم انقلاب وجود ندارد. در اسلام هم علم انقلاب وجود ندارد یعنی در کجای قرآن به ما یاد داده است که چطور انقلاب بکنیم؟ بحث جدی‌‌ دیگری که بین آنها مطرح بود مساله‌‌ علمی دیدن دین بود. آنان تلاش می‌کردند تا اسلام را بر اساس فرضیات علمی توضیح بدهند. حتی بعضی از مباحثی که در حوزه‌‌ نجوم مطرح شد، در همین حوزه بود. جالب است بدانید که مهندس بازرگان، کتاب‌های مختلفی درخصوص تفسیر دین نوشته است. در حقیقت این فضا به‌شدت برایشان جدی بود. حتی عده‌ای از آنان برای سوال کردن به قم و دیدار علما می‌رفتند. حتی سراغ آقای بهشتی هم رفتند و از ایشان در مورد مباحث علم و دین سوال پرسیدند. آقای بهشتی تاملی کرد و گفت من در این حوزه خیلی کار نکردم. بهتر است که راجع به این مباحث سراغ آقای بازرگان در تهران بروید. همیشه می‌گویم یکی از جدی‌ترین اشتباهاتی که من برای آقای بهشتی قائلم همین موضوع است، ایشان حتی اگر با این موضوع آشنایی نداشت، باید می‌نشست و راجع به آن مطالعه می‌کرد. در مقابل، آقای مطهری این‌گونه نبود. ایشان اگر در معرض‌‌ سوالی قرار می‌گرفت به‌شدت دنبال مطالعه می‌رفت و بسیار پرجست‌وجو بود و ریشه‌های مباحث را پیدا می‌کرد. برای مثال در مقدمه‌‌ کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» وقتی که مقالات آقای قاضی مهدوی‌زنجانی در مجله‌‌ «زن‌روز» منتشر می‌شد، آقای فلسفی به روزنامه «کیهان» می‌رفت و اعتراض می‌کرد که این مباحث، نظام حقوق اسلام را زیر سوال می‌برد. مدیر روزنامه «کیهان» در پاسخ به اعتراض او گفت شما بیایید و جواب بدهید. آقای فلسفی به او می‌گوید اگر ما جواب بدهیم شما منتشر می‌کنید؟ گفت بله ما منتشر می‌کنیم. همین موضوع باعث می‌شود تا آقای فسلفی پیش آقای مطهری برود. در دیدار با ایشان می‌گوید که روزنامه «کیهان» درخصوص پاسخ به مقالات مهدوی‌زنجانی حاضر است که یک نفر از ما پاسخ بدهد. شما حاضر هستید این کار را بکنید؟ آیت‌الله مطهری هم در جواب می‌گوید که بله من حاضر هستم این کار را بکنم. یک‌سری مطالب نوشتم و آنان را دارم. البته این کار شرط دارد، شرطش این است که روزنامه «زن‌روز» باید اعلام کند که در دو صفحه، یک صفحه مطلب آقای مهدوی و صفحه‌‌ مقابل آن مطلب من را منتشر می‌کند. نتیجه این شد که آقای مطهری طی 6 مقاله‌ای که آقای مهدوی نوشت، پاسخ مناسب داد و چنان فشاری بر قاضی مهدوی آمد که برای نوشتن مقاله‌‌ هفتم از ادامه‌‌ حیات معاف شد و سکته کرد و مُرد.

اعضای سازمان مجاهدین خلق بدون اینکه علم موضوعی را داشته باشند، کتاب آن را می‌نوشتند. حرف‌‌ سازمان مجاهدین خلق این بود که ما باید تشکیلات بسازیم و با ساختن تشکیلات، آموزش افراد و ایجاد یک ساختار‌‌ نظامی‌‌ مسلح بر رژیم غلبه کنیم و با امپریالیسم بجنگیم. مسیری که آنان برای این کار انتخاب کردند، مسیری بود که تاکنون در ایران طی نشده و آن هم مطالعه بود، فلذا شروع به مطالعه‌‌ افراد مختلف کردند. برای مثال، تمرکز ویژه‌ای روی هوشی‌‌مین کردند. هوشی‌مین، رهبر انقلاب ویتنام است که هم علیه فرانسوی‌ها و هم علیه آمریکایی‌ها جنگید. من نوشته‌های هوشی‌مین را در مجله «پاسدار انقلاب» خواندم که در چند شماره منتشر کرد. حرف آقایان این بود که ما باید از این مسیر پیش برویم، بنابراین شروع به جذب نیرو و سازماندهی کردن آنان کردند. طی سال 1344 تا 1350 سازمان بدون هیچ‌گونه سروصدایی بسط پیدا کرد. آنان خانه‌های تیمی و اردوهای مطالعاتی داشتند و در آن می‌نشستند کتاب می‌خواندند اما متاسفانه این کتابخوانی‌ها بسیار ابتدایی بود. همچنین در ادامه به کتاب‌نویسی نیز روی آوردند. برای مثال، جوانی که دانشجوی اقتصاد بوده 10 تا کتاب اقتصاد خوانده و بعد شروع به نوشتن کتاب اقتصاد به زبان ساده کرده یا آقای محمود عسگری‌زاده هنوز خودش فارغ‌التحصیل نشده و در هیچ‌مکتب‌‌ جدی‌ای درس نخوانده است اما یکی دو سال مطالعه‌‌ آثار دیگران را داشته و بعد تئوریسین‌‌ اقتصادی سازمان شد. مرحوم حنیف‌نژاد یک بار بازداشت شد و بعد آمد کتابی با عنوان «آنچه که یک انقلابی باید بداند» نوشت. در آن روش‌های مواجهه با ساواک را توضیح داده بود، آقای مهدی غنی می‌گوید من کتاب آقای حنیف‌نژاد را خوانده بودم و روش‌های مواجهه با ساواک را از اول تا آخر بر اساس مدل‌‌ او پیاده کردم. پدرم درآمد 6 ماه تحت بازجویی بودم و بی‌خود هم کتک خوردم! بعد فهمیدم مگر ساواک روی همه‌‌ آدم‌ها یک مدل اجرا می‌کند؟ هر کسی روشی دارد. هر بازجویی روش‌‌ خودش را دارد... . در حقیقت می‌خواهم بگویم که هر کدام از آنان شروع به نوشتن کردند. حنیف‌نژاد ایدئولوژی نوشت. ایدئولوژی‌ای که یک بخش آن پای در حوزه‌‌ علم‌گرایی داشت و بخش دیگرش فلسفه مارکسیست را به همراه داشت. البته باید بگویم که حنیف‌نژاد مارکسیست نیست حتی اکبری‌‌نیک‌بین را هم که آنها بیرون کردند واقعا مارکسیست نبود. البته بیشتر اعضای سازمان ناخودآگاه به ابزار مارکسیست‌ها متوسل شدند.

خود ساواک به سازمان مجاهدین خلق سلاح می‌داد

در هر گروه، 2‌‌3 نفر رفت و آمد می‌کردند که فوق‌العاده موثر بودند. یکی از کسانی که در سازمان رفت و آمد می‌کرد و فوق‌‌‌العاده اثرگذار بود شخصی به نام مصطفی شعاعیان بود. او یک مارکسیست بسیار فعال، پرمطالعه و اهل چانه‌زنی بود و انصافا تئوریسین خوبی نیز بود. کاریزمای شخصیتی زیادی هم برای جوانان پرشور آن سال‌ها داشت. امیرپرویز پویان هم یکی از کسانی است که در سازمان نفوذ تئوریک بر جای گذاشت. دستگیری‌‌ سران سازمان در سال 1350 طی یک اتفاق ساده رخ داد. علی میهن‌دوست که درصدد تهیه سلاح بود، در مسیر‌‌ رفتن به کردستان با شخص درجه‌داری به نام مراد دَلفانی رفیق می‌شود. او نمی‌داند که با یک درجه‌دار ژاندارمری صحبت می‌کند و آرام‌آرام اظهار می‌کند که ما به دنبال تهیه اسلحه هستیم و مراد دلفانی هم با هوشمندی او را به ساواک منتقل می‌کند. جالب است که ساواک اجازه می‌دهد به آنها اسلحه بدهند و اعتماد ایجاد کنند چون معمولا در این گروه‌ها یک مسیر‌‌ اعتماد وجود داشت و آن اقدام مخاطره‌آمیز و فداکارانه بود یعنی اگر کسی دست به اقدام مخاطره‌آمیز و فداکارانه‌ای می‌زد می‌شد به این فرد اعتماد کرد. لذا مراد دلفانی به اینها تعداد زیادی اسلحه داد و آنها هم اعتماد کردند نتیجه این شد که مراد توانست مرکزیت‌‌ سازمان را پیدا کند و به آن دسترسی داشته باشد. در ضربه‌‌ سال 50، قبل از هرگونه اقدامی 30 نفر از اعضای کادر مرکزی سازمان، به استثنای 1‌‌2 نفر، احمد رضایی و رضا رضایی، در یک جلسه دستگیر شدند. تقریبا همه اعضای کادر مرکزی سازمان دستگیر و اعدام شدند. دو نفر بودند که حکم اعدام برایشان صادر نشد؛ یکی از آنان حنیف‌نژاد بود که حکمش 10 سال زندان بود. او از اینکه اعدام نمی‌شد به‌شدت در آزار بود و بنابراین در جلسه تجدیدنظر اینقدر به شاه بد و بیراه گفت که دادگاه برای او هم حکم اعدام صادر کرد. نفر دوم، مسعود رجوی بود که برایش حکم اعدام صادر نشد.

علت این موضوع همکاری‌‌ گسترده‌ای بود که مسعود رجوی با ساواک انجام داده بود و خود او باعث دستگیری طیف دیگری از اعضا شده بود. با این حال، بدنه‌‌ بیرون سازمان فعال باقی ماند که مدنی رضایی بر آن رهبری می‌کرد. بعدا در یک ماجرای درگیری دیگری رضا رضایی نیز کشته شد. پس از او احمدرضایی رئیس سازمان شد و او هم در یک درگیری مجبور شد انتحار کند. وقتی محاصره شد با نارنجک خودش را منفجر کرد این اقدام او باعث شد تا این مدل از خودکشی وارد سازمان شود. من دو کتاب را توصیه می‌کنم که دوستان حتما بخوانند یکی کتاب «خاطرات احمد احمد» است. این کتاب را وقتی خواندید بعد کتاب «سال پنجم انقلاب الجزایر» فرانتس فانون را بخوانید که آقای «نورعلی تابنده» رئیس جامعه دراویش ترجمه کرده است. تا این سال‌ها، تمایل مارکسیستی در سازمان جدی نیست حتی احمدرضایی یک کتابی درباره‌‌ امام حسین دارد. او آدم‌‌ مسلمان و معتقدی است. دقت داشته باشید که سازمان تا آن سال‌ها کار خاصی انجام نداده است. الگوی جنگ چریکی آنان، الگوی جنگ شهری بود یعنی کاملا شبیه به مدل‌‌ کارلوس مارگلا است. اگر کتاب «جنگ چریکی‌‌ شهری» مارگلا را بخوانید می‌بینید که کاملا روی این روال است. بعد از این کتاب، کتاب دیگری را باید بخوانید که خود سازمان آن را ترجمه کرده بود. اگر این کتاب را نخوانیم سازمان را نمی‌فهمیم. آن، کتاب «شورشگری و ضدشورشگری» است که در آن تمام اصولی که برای شورشگری نیاز است، توضیح داده شده است. اینکه شما چه روش‌هایی را برای شورشگری باید بلد باشید، چه باید بکنید که یک جامعه را به هم بریزید، موضوع ضدشورشگری و... در این کتاب آموزش داده شده است. جالب است بدانید که یک چریک وقتی کشته شد، بلافاصله باید جنازه‌‌ او را مخفی کنید و دست اطرافیانش ندهید چون باید پشت سر آن حوادث دیگری را بپذیرید. لذا جنازه‌‌ چه‌گوارا را هفت ماه بعد از کشته شدنش پیدا کردند. وقتی جزوه شورشگری را می‌خوانید و رفتار سازمان مجاهدین خلق در دوره‌‌ بعد از انقلاب را با آن مقایسه می‌کنید می‌بینید که کارهای سازمان کاملا بر اساس جزوه‌های شورشگری است.

چگونه فلسفه مارکسیسم در سازمان مجاهدین خلق نفوذ کرد؟

پس از سرکوب‌‌ سران‌‌ سازمان و آمد و شد عناصر چپ در آن، آرام‌آرام ورود عناصر مارکسیست به سازمان را شاهد هستیم. تقی شهرام، مرتضی کلاه‌سیاه، بهرام آرام و... کسانی هستند که مارکسیستند و سرحلقه‌های سازمان هم می‌شوند. آنان به‌شدت تحت تاثیر مصطفی شعاعیان هستند که او نیز بعدا در درگیری خیابانی در تهران کشته شد. تقی شهرام نیز در تهران دستگیر می‌شود و به زندان قائمشهر تبعید می‌‌شود. او در زندان قائمشهر با افسری به نام سروان محبی دوست می‌شود، روی او کار می‌کند و با کمک او از زندان فرار می‌کند. جالب این است که آن افسر هیچ‌وقت دستگیر نشد و پیدا هم نشد. بسیاری معتقدند که پروژه‌‌ فرار تقی شهرام پروژه‌‌ خود ساواک بود به دلیل اینکه در سازمان‌های اینچنینی اگر شخصی توانست یک اقدام‌‌ مخاطره‌آمیز و جدی انجام بدهد، در سلسله ‌‌مراتب سازمان بالا می‌آید و ساواک هم کمک کرد تا تقی شهرام با این ماجرا بالا بیاید. بعضی‌ها واقعا به این اعتقاد دارند که سازمان مجاهدین خلق پس از رهبری تقی شهرام خنثی و تمام شد. او از این طریق عضو کمیته‌‌ مرکزی سازمان شد و طی مراتبی جزء اعضای اصلی شد. جالب است که هم احمد رضایی و هم رضا رضایی با تقی شهرام مخالف بودند اما بقیه‌‌ اعضای سازمان از او رضایت داشتند. این مخالفت توسط مرحوم شریف واقفی و مرتضی صمدی‌لباف جدی‌تر نیز شد، چراکه آنها شدیدتر مخالفت داشتند. در همین برهه از زمان، اتفاق مهم دیگری رخ داد و آن هم ماجرای ترور نظامیان آمریکایی و سرهنگ جان هائوکینز بود که توسط وحید افراخته و مرتضی صمدی‌لباف انجام شد. این ترور به رشد تقی شهرام در سازمان به‌شدت کمک کرد.

اختلاف بین مسلمانی و مارکسیسم چگونه در سازمان به وجود آمد؟

در همین زمان بود که اختلاف بین جریان مسلمان و جریان مارکسیسم در سازمان پیش آمد. حرف شهرام این بود که مطرح کردن بحث‌های اسلامی و توجه به امام حسین(ع) و انبیا همگی وقت‌گیر است و دارد عمر ما را تلف می‌کند و ما هم زمان نداریم راه درست، راه‌‌ مارکسیسم است و از طریق شیوه‌‌ عملیات‌‌ مارکسیستی می‌توانیم به پیروزی برسیم. شیوه‌‌ عملیات مارکسیستی این است که شما قید و بند نداشته باشید، لائیک و آزاد باشید، هر کسی با هر کسی بتواند زندگی بکند، هر مسیری را برای اختفا بتوانید طی کنید مانعی نباشد، حلال و حرام اینجا وجود نداشته باشد و... با این تفکر ایرادی نداشت که شما در فلان مکان بمب بگذارید و یک‌سری آدم بی‌گناه کشته شوند. با این تفکر، مخالفت می‌شد. جد‌ی‌ترین مخالف آن هم شریف‌ واقفی بود. شریف واقفی آدم‌‌ کمی نبود استاد دانشگاه شریف و مهندس ارشد بود. او به‌شدت آدم باهوشی بود. مرتضی صمدی‌لباف هم به همین صورت بود و آدم‌‌ مهمی در سازمان بود. جالب است که در ابتدا گفتند شریف‌واقفی روحیه‌‌ کارگری ندارد و باید برود یک مدتی کارگری کند تا آدم شود. لذا شریف‌واقفی استاد دانشگاه و عضو کادر مرکزی را مدتی به مشهد فرستادند تا در کوره‌پزخانه‌ها کار کند تا روحیه‌‌ کارگری پیدا کند اما باز هم قانع نشدند. اختلافات بین‌شان ادامه پیدا کرد تا درنهایت به حذف شریف واقفی منجر شد. آنان می‌خواستند شریف واقفی را حذف کنند. شیوه حذف کردن یک نفر هم به این صورت بود که خیلی راحت او را به اصطلاح سفید می‌کردند. مثلا می‌گفتند فلان خانه، خانه‌‌ تیمی سازمان است. بلافاصله اطلاع می‌دادند و ساواک ظرف 10 دقیقه به آنجا می‌رسید. در حقیقت، اولین تلفنی که زده می‌شد، ساواک مهلت نمی‌داد و همه افراد آن را حذف می‌کرد. شریف‌واقفی را با کمک زنش کشتند البته بحث است که زنش لیلا زمردیان می‌دانست یا نمی‌دانست و او را سر آن قرار آورده است. شاید می‌خواست وساطت کند، تردید جدی سر این قصه وجود دارد. همین اقدام را با مرحوم مرتضی صمدی‌لباف انجام دادند که موفق نشدند و صمدی توانست فرار کند. بعد دستگیر شد یعنی خودش را به ساواک معرفی کرد.

آیا شریف واقفی دعوای ریاست در سازمان را داشته است؟

در پاسخ به سوالی که می گوید شریف واقفی دعوای ریاست در سازمان را داشته است و اصلا حرفی از کمونیستی و مسلمانی نبوده است باید بگویم که من رقابت بر سر ریاست را مبرا نمی‌کنم ولی مساله این است عموم کسانی که با شریف‌واقفی بودند معتقد بودند او حداقل مسلمان بود قائل به برداشتن آیه از سر‌‌ سربرگ سازمان نبود. او اعتقاد کلی مسلمانی داشت و مارکسیست نبود اما تقی شهرام مارکسیست دوآتشه بود، شهرام سواد‌‌ مارکسیستی نیز داشت. دقت کنید که شهرام کسی است که توانست سازمان مجاهدین خلق با سه هزار عضو و تعدادی دنباله را به دنبال خود و در مسیر اعتقادات خودش بکشاند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Germany
امیر
۱۹:۴۸ ۲۳ مهر ۱۳۹۹
مرگ بر منافقین ... مرگ ب اسراییل
آخرین اخبار