قضیه تشرف امام به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی برای زیارت

در این مطلب روایتی کمتر شنیده شده از تشرف بی‌سروصدای امام خمینی (ره) به حرم عبدالعظیم (ع) در بحبوحه مبارزات انقلاب اسلامی را بخوانید.

زیارتی که امام خمینی (ره) ۱۴ سال حسرت آن را کشیدندبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، امام خمینی (ره) در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بعد از ۱۴ سال به وطن بازگشت و حالا اولین شب جمعه‌ای بود که در مدرسه علوی مستقر شده بودند. از همان ابتدای ورودش به وطن، حال و هوای زیارت داشت این را می‌شود در کتاب «پابه‌پای آفتاب» به نقل از حجت‌الاسلام «ناطق نوری» خواند. امام پس از سه روز از استقرارش در مدرسه علوی می‌گوید: «من متأثرم که در این چند روز که به ایران آمده‌ام هنوز به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) موفق نشده‌ام.»

بالاخره ساعت حدود ۹ تا ۱۰ شبِ ۱۹ بهمن سال ۵۷ امام خمینی با همراهی حاج احمد آقا، محسن رفیق‌دوست و شهید مهدی عراقی و... به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) مشرف شدند. به مناسبت سالروز ۱۹ بهمن و حضور امام خمینی (ره) برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) به سراغ افرادی رفتیم که آن روز را خوب به خاطر دارند. این مناسبت و حضور امام در شهرری جزئی از تاریخ ری محسوب می‌شود.

ماجرای زیارت امام در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)

اما شرایط آن روز‌های شهرری چطور بود و با وجود حکومت‌نظامی امام خمینی چطور توانست زیارت کند؟ از تظاهرات و کشتار روز ۱۸ دی در شهرری یک ماه می‌گذشت و همچنان اهالی شهرری در شرایط سخت حکومت‌نظامی به سر می‌بردند. علاوه بر آن، گارد شاهنشاهی از قبر رضاخان در ضلع غربی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) محافظت می‌کرد. همچنین چماق به دست‌ها هم به‌عنوان نمایندگان حکومت در کوچه‌پس‌کوچه‌ها قدم می‌زدند و به هر شخصی که مشکوک می‌شدند او را به باد کتک می‌گرفتند. با این شرایط، امام به‌صورت ناشناخته و بدون اطلاع‌رسانی به اهالی شهرری برای زیارت به شهرری وارد شدند.

منزل برادران سبزعلی در خیابان اصلی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بود و تمام موقعیت‌های نظامی و حکومتی شهرری را خوب می‌شناختند. علاوه بر آن برادران سبزعلی در تظاهرات ۱۸ دی مسئولیت سازمان‌دهی و امنیت تظاهرکنندگان را برعهده‌گرفته بودند و برادرشان شهید «قاسم سبزعلی» اولین شهید روز ۱۸ دی شهرری به‌حساب می‌آمد؛ بنابراین روی کمک آن‌ها برای ایمن‌سازی و حمایت از امام در این شب حساب‌شده بود. هرچند برادران سبزعلی هم تا دو ساعت قبل از دیدن امام خمینی هیچ اطلاعی از ورود ایشان به صحن حرم حضرت عبدالعظیم (ع) نداشتند.


بیشتر بخوانید: پاسخ صریح امام به سوال جنجالی گوینده زن دیروز و ضد انقلاب امروز


چماق به دست‌ها و انتظار رسیدن امام

«حاج اصغر سبزعلی» از مبارزان انقلابی که حالا در آستانه ۸۰ سالگی قرار دارد و مبارزه سیاسی‌اش را از همان سال ۴۲ آغاز کرده بود یکی از افرادی است که مسئولیت حفاظت از امام را در خیابان حرم به عهده گرفته بود می‌گوید: «در همان دوران مبارزات مسلحانه علنی شده بود و با توجه به شرایط خاص اجتماعی ما جوان‌های انقلابی خودمان را برای مبارزه مسلحانه آماده می‌کردیم و هنوز نمی‌دانستیم چه اتفاقاتی انتظار ما را می‌کشد. چند روز قبل یک دوست قدیمی به نام حاج «علی حیدری» با من تماس گرفت و اطلاع داد: «به‌زودی ۲۰ اسلحه ژسه و ۲ هزار فشنگ به شهرری می‌رسد و هرلحظه آماده تحویل گرفتن آن باشید.» ما با چند نفر از جوان‌های انقلابی شرایط را برای تحویل گرفتن سلاح‌ها آماده کردیم.

سبزعلی که انگار از نقل خاطرات ۴۰ سال گذشته به وجد آمده باشد ادامه می‌دهد: «گوش‌به‌زنگ پیغام حاج علی حیدری بودم. برادر کوچک‌ترم «محسن سبزعلی» پیغام حاج علی را آورده بود که «آب‌دستت است بگذار زمین فقط بیا»؛ تا وقتی‌که به حاج علی برسم تصور می‌کردم اسلحه و فشنگ‌ها را آورده است. ساعت ۷ بعدازظهر او را در میدان شهرری ملاقات کردم آرام در گوشم گفت: «خیابان حرم را امن کنید حضرت امام تا ساعت ۹ برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) می‌آید.»

نیرو‌های حکومتی در چند قدمی ما بودند

به اینجا که می‌رسد سکوت حاج اصغر طولانی می‌شود انگار آن روز‌ها را قبل از اینکه به زبان بیاورد در ذهنش برای هزارمین مرور می‌کند. پیرمردی که دوران جوانی‌اش در مبارزه با حکومت شاهنشاهی گره‌خورده و حتی بخش زیادی از مبارزه‌اش را به‌صورت ناشناس در قم بوده است، ادامه می‌دهد: «از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم، اما باید خوشحالیم را پنهان می‌کردم به چند نفر از دوستان مورد اعتماد دیگر اطلاع دادم. باید احتیاط می‌کردیم هنوز نیرو‌های حکومتی در نقطه‌به‌نقطه شهر حضور داشتند. نیرو‌هایی که معروف بودند به چماق به دست‌ها، نیرو‌های ژاندارم و ساواک هم از آرامگاه رضاخان در چند قدمی ما محافظت می‌کردند، باید به بهانه‌ای بچه‌های انقلابی را به خیابان و اطراف حرم می‌کشاندیم. در بین بچه‌های انقلابی شایع کردیم که قرار است چماق به دست‌ها به مردم حمله کنند. جوان‌ها هر ۵ قدم به ۵ قدم به بهانه‌ای در خیابان حرم ایستاده بودند تا بتوانند از مردم دفاع کنند. ساعت از ۹ گذشته بود. من و برادرم محسن در میدان شهرری منتظر بودیم. ماشین بنز سبزرنگ از دور نمایان شد، امام همراه با حاج احمد، محسن رفیق‌دوست، مهدی عراقی و یکی دو نفر دیگر در ماشین بودند. بنز سبزرنگ نزدیک میدان اصلی ترمز کرد. به راننده گفتم مسیر امن است همین‌طور آرام با ماشین تا جلوی صحن در اصلی بروید. ساعت حدود ۱۰ بود که امام به جلوی در اصلی حرم رسید، بازار خلوت بود.

تا امام از ماشین پیاده شود ما هم خودمان را رساندیم. پیرمردی جلوی در صحن حضرت عبدالعظیم (ع) به حالت تضرع نشسته بود و دعا می‌کرد، یک‌لحظه سر بلند کرد امام را دید و شناخت با صدایی متعجب و بلند گفت: امام؟! خمینی؟! امام نیز به او لبخند زد. پیرمرد باهوشی بود همان‌طور که نشسته بود بدون اینکه بلند شود عبای امام را بوسید. ما برادر‌ها دو طرف امام را گرفته بودیم که به ایشان صدمه‌ای وارد نشود. با او همراه بودیم تا به ضریح حضرت عبدالعظیم (ع) رسیدیم برای چند لحظه‌ای امام را تنها گذاشتیم. به برادران شفیعی که دوربین عکاسی داشتند از قبل خبر داده بودیم که برای عکاسی از امام خودشان را برسانند، اما آن‌قدر ضرب العجل این کار انجام‌شده بود که فقط یک فریم عکس توانستند بگیرند آن‌هم عکسی از بازگشت امام وقتی داخل بنز نشسته بودند که شهرری را ترک کنند.

قربانت بشوم

«محسن سبزعلی» آن زمان بسیار جوان و داغدار برادر بزرگ‌ترش قاسم بود توضیح می‌دهد: «آن روز‌ها صحن و سرای حضرت عبدالعظیم (ع) این‌چنین گسترده نشده بود صحن امام‌زاده‌ها و حضرت عبدالعظیم (ع) به یکدیگر راه نداشتند امام وقتی ضریح حضرت عبدالعظیم (ع) و امام‌زاده حمزه (ع) را زیارت کردند. فرصتی برای زیارت امام‌زاده طاهر نبود، چون هرلحظه امکان داشت نیرو‌های حکومتی مطلع شوند. به‌سرعت از حرم بیرون آمدند در حین خروج از آستان یکی از بچه‌های انقلابی به امام نزدیک شد و از شوق به امام نگاه کرد و گفت: «قربانت بشوم» امام نیز دستی به سر او کشید جمله محبت‌آمیزی به او گفتند. امام حدود ۱۰ دقیقه در حرم ماندند و زیارت کردند. آن شب خواب به چشم هیچ‌یک از جوان‌های انقلابی نیامد و از شوق در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم.

مبارک شبی بود آن شب

«حسن امینی مقدم» یکی از خادمان قدیمی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) این اتفاق را از نگاه خودش این‌طور روایت می‌کند و توضیح می‌دهد: «رژیم شاهنشاهی روز‌های آخرش را سپری می‌کرد، اما چماق به دست‌ها و نیرو‌های ساواک امیدوار بودند از ظلم فشار به مردم دست برنمی‌داشتند.۱۹ بهمن بود، آن زمان خادمان حرم در سه کار می‌کردند و شب‌ها همه در‌های حرم بسته می‌شد. من و چند تا از همکارانم نوبت آخر بودیم و در ساعت پایانی، با احترام از زائران می‌خواستیم که به حضرت سلامی بدهند و از حرم خارج شوند. مشغول همین کار بودم که متوجه مسئله غیرعادی شدم تعداد زائران بیشتر از همیشه بود. حدود ۲۰، ۳۰ نفر خانم و آقا، پراکنده در حرم بودند که هیچ توجهی به حرف‌های من نداشتند، اما بی‌احترامی هم نمی‌کردند. دست چند نفرشان بی‌سیم دیدم اول فکر کردم نیرو‌های گارد شاهی باشند موضوع را به مسئول کشیک‌خانه اطلاع دادم. آن چند نفر بی سیم به دست را به کشیک‌خانه بردیم و علت را جویا شدیم. آن‌ها گفتند که قراراست تا دقایقی دیگر امام خمینی (ره) وارد حرم شوند. حسابی دست‌وپایمان را گم‌کرده بودیم. جالب اینکه نیرو‌های گارد در چند قدمی ما با تانک و تشکیلات نظامی برای نظارت بر اوضاع شهرری و نگهبانی از مقبره رضاخان مستقر بودند. آن تعداد هم جزو نیرو‌های حفاظتی بودند که برای رصد اوضاع‌واحوال از چند ساعت قبل وارد حرم شده بودند. فقط تعدادی از خادمان از این موضوع خبر داشتند سر از پا نمی‌شناختیم. مبارک شبی بود آن شب.

ماجرای زیارت امام در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)

دیوار عاشقی

امینی مقدم همان‌طور که به بازار حرم حضرت عبدالعظیم اشاره می‌کند توضیح می‌دهد: «امام (ره) از طرف میدان کوچک و کوچه سقاخانه وارد حرم شدند. صحنه زیبایی بود. خادم‌ها همراه با گروه حفاظتی امام (ره) برای آنکه مبادا نیرو‌های ساواک بو برده باشند و بخواهند وارد شوند از ورودی در حرم تا ایوانی که به باغچه طوطی منتهی می‌شد ایستاده بودند درست شبیه به دیوار انسانی.» امینی مقدم به آن روز‌ها که برمی‌گردد دوران جوانی‌اش هم جلوی چشمش می‌آید می‌گوید: «هر وقت می‌خواهم خاطره آن روز را برای دوستانم تعریف کنم از صف جوان‌های انقلابی و خادم‌ها که برای حمایت از امام تشکیل‌شده بود به نام دیوار عاشقی یاد می‌کنم. خوب یادم می‌آید که امام (ره) همراه با حاج احمد آقا، حرم امامزاده عبدالعظیم (ع) را زیارت کردند. حضورشان آن‌قدر غیرمنتظره بود که ما حتی فرصت نکردیم به تولیت آستان حرم عبدالعظیم (ع) اطلاع دهیم. بعد از پایان زیارت، امام (ره) حتی برای پذیرایی هم صبر نکردند و به آقای مؤذنی که آن زمان مسئول کشیک‌خانه بود گفتند «برای پذیرایی فرصت زیاد است.» امام (ره) همراه با نیرو‌های حفاظتی از حرم خارج شدند. هنوز ۲۰ دقیقه‌ای از رفتنشان نگذشته بود که سروکله چند نفر از ساواکی‌ها پیدا شد یکی از آن‌ها رو به خادم‌ها که دیگر داشتند در اصلی حرم را می‌بستند گفت: «انگار اینجا خبر‌هایی شده و ما بی‌خبر بودیم!»

هیچ‌یک از خادم‌ها جوابی ندادند و به این ترتیب، این زیارت شیرین، پرماجرا و به‌یادماندنی در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت می‌شود.

منبع: فارس

انتهای پیام/

زیارتی که امام خمینی (ره) ۱۴ سال حسرت آن را کشیدند

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۰۵ ۱۹ بهمن ۱۳۹۷
خاطره زیبایی بود
آخرین اخبار